eitaa logo
متن و سبک مداحی
6هزار دنبال‌کننده
160 عکس
272 ویدیو
57 فایل
مداح #رضاابوالحسنی جهت هماهنگی @Reza_abolhasani_1368
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•هر گرفتاری سراغ آستانش... و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس حاج مهدی سلحشور •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت *امشب راحت دَرِ خونه ي عباس دستت رو دراز كن، بگو: آقا! من گدايِ دَرِ خونه ي شما هستم، گدا مي اومد دَرِ خونه اش، در ميزد، قمر بني هاشم رزقِ سالش رو ميداد از بينِ در، اونم تشكر مي كرد مي رفت، آقاجان! خوب بيا بيرون ببينه شمارو، مي گفت: مي ترسم، چشمش به چشمم بيوفته خجالت بكشه، من نمي تونم خجالتش رو ببينم... تا سالِ بعد از كربلا،گدا اومد دَرِ خونه رو زد، اُم البنين اومد در رو باز كرد، گفت: چيكار داري؟ گفت: من همون گدايِ هر ساله هستم، اومدم رزقِ سالم رو بگيرم، اُم البنين فرمود: صبر كن الان ميام، رفت رزقِ سالش رو آوُرد، گفت: خانوم! پس خودِ عباس كجاست، من ميخوام از دستايِ خودش بگيرم، اُم البنين گفت: دستِ عباس رو ميخواي؟ اين دستارو كنارِ علقمه از تن جدا كردن...* خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه ي عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت #ویژه_ایام_محرمhttps://eitaa.com/yazahramadadi135
‍ . |⇦•عمری برای داغ زهرا.. و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ سید رضا نریمانی ●•┄༻↷◈↶༺┄•● عمری برای داغ زهرا گریه کردی هر نیمه‌شب هم‌پای مولا گریه کردی در پای تو خاک بقیع ازاشک گِل شد وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یکبار دیدی که رباب از حال رفته صدمرتبه مانند دریا گریه کردی دیدی رقیه نیست جای او سکینه هربار که میگفت بابا گریه کردی خوب است که شام غریبان را ندیدی با روضه‌های خار صحرا گریه کردی حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی دیدی کسی می‌افتد از پا گریه کردی تشت طلا و خیزران را که ندیدی ابری شدی با حرف زنها، گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی بی‌بی نبودی موی دختر بچه‌ها سوخت قدّ تمام سینه‌زنها گریه کردی شاعر : دیدی میری تشییع جنازۀ یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره .. چون روابط عمومی هر خانواده پسرای اون خونواده‌ن. فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچه‌های حضرت بود زیر تابوت مادرُ می‌گرفت .. بی‌بی جان! شما بچه نداشتین که زیر تابوت رو بگیرن، ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن .. بی‌بی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن .. سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته .. یازهرا...‌ دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا... یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی .. میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود: اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه "وَقَفَ مُتَحَیِّرا" (1) اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده... صحنه دوم رو میخوام بگم: اون لحظه‌ای که بی‌بی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: "اُخَیَّ ، اِلَیَّ" تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست: _عمه جان با کی حرف میزنی؟! گفت: مگه نمی‌شناسی این بدن باباته؟! گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چه‌جوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری... یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛ اون لحظه‌ای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه.(2) گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده... یه صحنه هم ام البنینه؛ بشیر که اومد خبر شهادت رو به ام‌البنین بده، عرضه داشت که چهار بچه‌ت رو کشتن، گفت فدای حسین. (3) یکی یکی نحوه شهادت‌ها رو گفت. تا رسید به عباس... (مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچه‌م راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم؟!) خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ ام‌البنین عمود به فرقش زدن. (هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چه‌جوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چه‌جوری عمود به فرقش زدن؟ گفت: ام‌البنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر... اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟ گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا... ((4) مقتل حضرت ابالفضل علیه السلام)) "ام‌البنین در کربلا نبودی، واویلا بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا" حسین.... منابع: 1) بحار الأنوار، ج‏45، ص: 41 2)صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰. سید ابن طاووس، لهوف، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۳. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۴. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳ 3) تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰ منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، ص ۲۲۶ 4)بحار الأنوار، ج‏45، ص: 41 ــــــــــــــــــ .👇
|⇦•هر گرفتاری سراغ... و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی حسین طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ هرگرفتاری سراغ آستانش راگرفت رزق وروزی تمام خاندانش را گرفت خوش بحال سائلی که سائل عباس شد خوش بحال آنکه از عباس نانش را گرفت *آی باشووا دولانیم آقا...آذریا خیلی رو اباالفضل حساسندخیلی ارادت دارند به آقا..اصلا معتقدند مُهر عاشقی اباالفضل تو پیشونی آذریا خورده...امشب بگو آی پسرام البنین ما همه دیوونه اتیم تو رو به مادرت امشب دست ما رو بگیر ول نکن اباالفضل... سائل اومد درخونه ی عباس رو زد مادرش ام البنین در رو باز کرد. گفت :خانم! من اومدم گدایی کنم هر سال یه آقایی بهم رزق میداد.دیدن ام البنین اومد داخل خونه در رو بست. شروع کرد گریه کردن.کنیزا رو صدا کرد گفت دیتش رو‌پر کنید بره هرچی دارین بدین عباس من دست گداها رو خوب پر می کرد. در و نیمه باز کردن هرچی داشتن دادن ازبین در دادن.گفت اینا چیه به من میدید؟فکر کردید من فقط برا سیم وزر میومدم در خونه اش رو میزدم من این همه راه اومدم او در باز کنه من چشماش رو ببینم.. من گدای دستاش بودم، من دیوونه ی چشماش بودم، دیدن صدای ام البنین بلند شد...آی گدا برو برو.. بچه امو چشم زدن چشماشو که تیر زدن. دستاشم که بریدن...* آی روز محشر دستهایش دستگیری میکنند دست خود را داد دست دوستانش را گرفت هیچکس اندازه عباس شرمنده نشد کربلا بدجور از او امتحانش را گرفت *مرحوم مازندرانی مینویسه... با هر امیدی بود میگفت مشکو می برم‌ هرطوری بود. چشماش و زدن، دستاش و زدن چشمش میگفت هرطور هست فقط ببرم.. اما لحظه ای که تیر به مشکش خورد.. مرحوم‌ مازندرانی اینو‌ مینویسه...‏"فَوَقَفَ العباس متحیرا"  دیدند عباس متحیر شده خودش اسب رو هی کرد سمت علقمه.. یعنی برو آبروم رفت فقط صدا می زد.. "اخاک ادرک اخاک" قیامتی شده کنار علقمه فاطمه اومده برید کنار همه الهی! عباست بمیره مادر نیزه به پهلوهات نگیره مادر شرمنده ام و از شرم خونی شده اشکم مادر حلالم کن که پاره شده مشکم *کاش مدینه ام‌همه کنار میرفتن..کنار نرفتند چهل نفربا هم اومدن.نوشت معاویه هنوز صدا نفس کشیدن فاطمه را می شنیدم ..اما چنان لگد زد به در زدم....* «وای مادرم وای مادرم» *گفت مادر کجا اومدی این همه مرداینجان چهار هزار تیرانداز اینجاست.عباس عجب حرفی میگی ...* می زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت زن را کسی مقابل چشم شوهر نمی زند حالا که اومدی مادر قد کمون حسین داره میاد یه کم دیگه بمون باید ببینه من سرم رو پاته بازم یکی از پسرات همراته *من اینجا مراقبتم مادر..یه پسر دیگه اش تو‌ کوچه میگفت: ..* ایستادم به روی پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم ردشد و بر مادر خورد در عالم رویا به امام زمان گفتند چرا صورت شما شاد نیست؟ فرمودن بعد بیت الاحزان مادر ما، شادی ندیدیم اصلا.. حالا که روضه شد روضه ی مو به مو دست رو شونم بذار یه یا علی بگو رو گونه جای دست اون بی دین بود بشکنه دست او چقدر سنگین بود ما رو تا آخر عمر بغل کن حسین ما رو برای خودت سوا کن حسین «حسین حسین حسین..» https://eitaa.com/yazahramadadi135 ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅