.
|⇦•گریه می کنم برات....
#زمزمه و توسل به #امام_هادی علیه السلام علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاجمحمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
گریه میکنم برات
تموم زندگی من فدات
یه عمره آرزو دارم آقا
بهم بگن گدای سامرا
باز بگو که دعوتی
به سفره ی غذای حضرتی
چقدر دلم میخواست آقا باشم
تو صحن تو شب شهادتی
دوباره شال مشکی تون
آقا! نشسته رو دوشم
ببین که مثل زهرا، سیاهپوشم
«آقای من غریبِ سامرا..»
دست غم سپردنت
شبونه از تو خونه بردنت
درست شبیه عمه زینبت
تو مجلس شراب آوردنت
پشت خونه اتون آقا
آتیش و هیزمی دیگه نبود
دیگه تو کوچه ها زمین نخورد
عزیزتون توی آتیش و دود
شما نهایت صبری
ولی همه میگن افسوس
یه مَردو میکشه آخر غم ناموس
«آقای من غریب سامرا..»
*حالا ببرمت اونجایی که غم ناموس اون آقا رو کشتش، هی میگفت: "نفسی علی زفراتها محبوسه.."*
روضه های پشت در
دلت رو کرده زار و خون جگر
به یاد فاطمه زبون بگیر
که افتاده چطور ز پشت در
میسوزی و هی میگی
تو خونه اومدن چهل نفر
سؤالتو کسی جواب نداد
که مادرت رو کشته میخ در
چقدر نفس نفس میزد
به یا علی توسل کرد
هر چی زدن برا حیدر، تحمل کرد
«وای مادرم بمیرم برات..»
امام هادی خیلی غریبه، نانجیب متوکل گفت بذار ما کارو انجام بدیم، هیچ ردّی هم از ما تو تاریخ نباشه، گفت آقا رو بندازین تو بیشه ی درندگان، حیوانات درنده، شیر و پلنگ و هر چی که باشه، گفت: حیوانات بدنشو تکّه تکّه میکنن گردن ما هم نمیفته، ساعتی بعد اومدن نگاه کردن از بالای اون بیشه، دیدن شیرها همه اومدن پوزه هاشونو روی پای آقا گذاشتن... روضه م امشب این باشه، میخوام بگم درندگان، وحوش، حیا کردن، پوزه هاشونو رو پای حضرت گذاشتن به رسم ادب، من بمیرم برای اون آقایی که درندگانِ انسان نما اومدن تو گودال، یه نفر با نيزه میزنه، یه عده با شمشیر میزنن، یه عده سنگ میزنن، پیرمردها قُربَةً اِلی الله میومدن، عصاشونو بر بدن ابی عبدالله...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_هادی_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
#شهادت_امام_هادی
#زمزمه_امام_هادی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضاابوالحسنی