#عکس_پروفایل
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#عکس_پروفایل
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#عکس_پروفایل
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#عکس_پروفایل
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#مثلالماس 🌸🍃
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
@shahed_sticker۹۴۳(2).attheme
172.6K
#تم
ڪربلا♥️😍
•●امتحانش ڪݧ●•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🥀هیچوقت جای خالی تو را حس نکردهام!
همیشه زمانی که میخواستم بودهای!✨
شرم دارم گاه گاهی را بخاطر آورم که تو بودی و من نبودم✨
یاور همیشگی من...✨
ای پاینده و پایدار...
معبود جاودان من...✨
ببخش که گاهی بیادت نیستم؛✨
ببخش که گاهی عمدا فراموشت میکنم و تورا نادیده میگیرم که پیِ دلم بروم؛✨
مگر بخشش از بزرگان نیست؟!✨
به عظمتت سوگند که قصد نافرمانی تو را ندارم✨
ضعیفم و سست؛✨
بارالها به بزرگیت مرا نگاه دار از فراموشی و نسیان چون،✨
«در رَهِ عشق که از سیل بلا نیست گذار،✨
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش»✨
یامقیم یاعظیم.. 📿
برداشتی از فراز یک#جوشن کبیر...
#دلانہ 💔
#مناجات_با_خدا📿🦋
#راهےبہ .....🍀
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#حسیݩ_آرامِ_جانَم🌱
#شبهاے_حرم❤
#ڪربلا 💔
بَزم روضه هاتو با دنیا🌍عوض نمےڪنم
از دنیاےبـےحسین،خدا مےدونہ بیذارم💔
اے نعم الامیر من👑 جانم جانم جانم جانم
اےنعم الامیر من💌جانم جانم جانم جانم
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🌸خدایا 🙏
✨امشب کوله پشتی ماراپر کن
🌸از آرزوهای زیبا و
✨دوست داشتنی تا
🌸صبح فردا خندهرو و
✨از غم و اندوه جدا باشیم
🌸شبتون آرام
✨خوابتون شیرین
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#عکس_پروفایل ـدخترانه
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿💫
#استادرائفۍپور
📍نماز شب
#حتماگوشبده😍👌
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
✳️ انتظار فرج همراه طاعت و بندگی 💯
🌸🍃 آیت الله العظمی محمدتقی بهجت (ره) :
💠 تنها انتظار فرج کافی نیست، تهیّأ (آمادگی)، بلکه طاعت و بندگی نیز لازم است، مخصوصاً با توجه به قضایایی که پیش از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع می شود، به حدی که: «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ جهان مملو از ظلم و جور می گردد»
💠 خدا می داند که به واسطه ضعف ایمان بر سر افراد چه می آید. خدا کند ظهور آن حضرت با عافیت مطلقه برای اهل ایمان باشد و زود تحقق پیدا کند. مگر امکان دارد عافیت مطلقه بدون ایمان، طاعت و بندگی انجام گیرد؟! خدا به اهل ایمان توفیق دهد که از فِتَن مُضِلّه کناره گیری کنند .
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
✨﷽✨
✨امام جعفر صادق (علیہ السلام)✨
🔺شایسته است مؤمن هشت خصلت داشتہ باشد:
🔹هنگام فتنہ و آشوب با وقار و آرام،
🔹هنگام بلا و آزمایش بردبار،
🔹هنگام آسایش شکرگزار،
🔹بہ آنچہ خداوند روزی اش کرده، قانع باشد،
🔹دشمنان و مخالفان را مورد ظلم قرار ندهد،
🔹بر دوستان برنامہ اى تحمیل نکند،
🔹جسمش از خودش خستہ؛ ولى دیگران از او راحت و از هر جهت در آسایش باشند.
📚 اصول کافے جلد2 صفحہ47
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🔵 پیامبر اکرم (ص) فرموده اند :
اگر کسی حسین (ع) را زیارت کند ، ثواب یکی از حج های من را به او می دهند . (در روایات تا نود حج هم آمده است)
⚠️ ثواب عمل پیغمبر در نامه اعمالت نوشته میشه 😍 و این دیگه از بین رفتنی نیس و پاک نمیشه .
💢 حالا برای زیارت امام حسین (ع) چه کار باید انجام دهیم ؟ 👇
امام صادق (ص) فرمودند:
بر بالای بلندی ای بروید و به سمت راست ، چپ و بالای خود نگاه کنید ، و بعد بگویید ؛ " السلام علیک یا ابا عبدلله ، السلام علیک و رحمت الله و برکاته "
💠 به همین سادگی😊 ؛ حتما نیاز نیست در کربلا باشید، هرجا که هستید میشه زیارت کرد .
این کار رو هر روز انجام بدین، میتونید حتی روزی چندین بار هم اینکارو بکنید ، خیلی تاثیرگزار هست،خیلی .
اجرکم عند الله
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
•●😔سھ شنبھ شب
چناݧ گلدستھ هاے جمکرانت
بھ سوے آسماݧ
دست تمنا مے گشایند
کھ گوش دل
یقینا بشنود
آهنگ 💔●•
#اللهمعجللولیڪالفرج
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🔻 نزدیکدانستن ظهور، موجب نورانیت دلها میشود.
🔸 این تمرینهای دستهجمعی در بلایا، نوعی آمادگی برای ظهور است
🔹 این اوضاعی که در عالم پدید آمده است، روز به روز دارد ما را به وقایع قبل از ظهور نزدیکتر میکند. البته نمیدانیم که ظهور، چقدر به ما نزدیک شده است اما طبیعتاً وقتی وضعیت عالم را نگاه میکنیم، خودمان را هر لحظه به آن واقعیت بزرگ تاریخ بشریت، نزدیکتر احساس میکنیم.
🔸 ما وقتی در این بلایا (مثل بیماری کرونا و...) این تمرینهای دستهجمعی و فعالیتهای جهادی را در کنار همدیگر انجام میدهیم، بهنوعی داریم آماده میشویم که امامت آن حضرت را بپذیریم و إنشاءالله که این کارها و این آمادگیها ما را لایق ظهور حضرت کند.
🔹 جدا از دعا برای تعجیل فرج و اینکه فرمودهاند همۀ مؤمنین، آمادهشدن برای فرج را مدنظر قرار بدهند، همین توجه به امر فرج و احساس نزدیکبودن ظهور، خیلی موضوع مهمی است. اساساً اگر ما ظهور را نزدیک ببینیم، دلهای ما نورانی میشود و عبادتهای ما بهتر خواهد شد و حتی از بلایا هم بیشتر در امان خواهیم بود. این احساس نزدیکی برای ظهور واقعاً در تقویت ایمان مردم و در نزدیکشدن دلها به خداوند، تأثیر شگرفی دارد.
👤علیرضا پناهیان
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#رمان_پلاک_پنهان 😍
#قسمت_بیستم_و_پنجم
کمیل شوکه به دختری که با چشمان اشکی به او خیره شده بود، نگاه می کرد
ناباور پرونده را باز کرد و با دیدن اسم سمانه چشمانش را محکم روی هم
فشرد،خودش را لعنت کرد که چرا قبل از اینکه به اتاق بازجویی بیاید ،نگاهی به
پرونده نینداخت.
اما االن این مهم نبود ،مهم بودن مهیا وتهمتی که به او زده بودند.
سمانه هنوز درشوک بودن کمیل در اینجا بود،اول حدس زد شاید او هم به خاطر
تهمتی اینجا باشد ،اما با دیدن همان پوشه در دست کمیل،یاد صحبت آن خانم
درمورد مسئولشان افتاد،باورش سخت و غیر ممکن بود.
کمیل نفس عمیقی کشید و قبل از اینکه در را ببندد با صدای بلندی گفت:
ــ رضایی
مردی جلو آمد و گفت:
ــ بله قربان
ــ دوربین و شنودای اتاقو غیر فعال کن
ــ بله قربان
در را بست و به طرف سمانه که با چشمان به اشک نشسته منتظر توضیحش بود
،رفت.
میز را کشید و روی آن نشست،از حضور سمانه در اینجا خیلی عصبی بود،سروان
شوکتی توضیحاتی به او داده بود،اما غیر ممکن بود که باور کند این کارها را سمانه
انجام داده شود ،حتی با وجود مدرک،مطمئن بود سمانه بی گناه است.
با صدای سمانه نگاهش را از پرونده برداشت؛
ــ تو اینجا چیکار میکنی؟جواب منو بدید؟این پرونده و این اسلحه برای چی پیش
شماست؟
و کمیل خودش را لعنت کرد که چرا اسلحه اش را در اتاقش نگذاشته بود.
سمانه با گریه گفت:
ــ توروخدا توضیح بدید برام اینجا چه خبره؟از ظهر اینجام ،هیچی بهم نمیگن،فقط
یکی اومد کلی تهمت زد و رفت،توروخدا آقاکمیل یه چیزی بگو،شما برا چی
اینجایی؟اصال میدونید مامان بابام االن چقدر نگران شدن
وقتی جوابی از کمیل نشنید با گریه فریاد زد:
ــ جوابمو بده لعنتی
و صدای هق هق اش در فضای اتاق پیچید.
کمیل که از دیدن اشک های سمانه و عجزش عصبی و ناراحت بود،واینکه نمی
دانست چه بگوید تا آرام شود بیشتر کالفه شد،البته خودش هم نیاز داشت کسی
آرامش کند،چون احساس می کرد اتشی در وجودش برافروخته شده و تا سمانه را از
اینجا بیرون نبرد خاموش نخواهد شد.
سمانه آرام تر شده بود ،اما هنوز صدای گریه ی آرامش به گوش می رسید ،با صدای
کمیل سرش را بلند کرد ،متوجه چشمان سرخ کمیل و کالفگی اش شده بود!
ــ باور کنید خودمم،نمیدونم اینجا چه خبره،فکر نمیکردم اینجا ببینمت ،ولی
مطمئنم هرچی تو این پرونده در مورد تو هست اشتباه مطمئنم . این هم بدون که
من حتی دوس ندارم یک دقیقه دیگه هم اینجا باشی،پس کمکم کن که این قضیه
تموم بشه،االنم دوربین و شنود این اتاق خاموشه،خاموش کردم تا فکر نکنی دارم
ابازجویی میکنم،االن فقط کمیل پسرخالتونم،هرچی در مورد این موضوع میدونید
بگید.
سمانه زیر لب زمزمه کرد:
ــ بازجویی؟در مورد کارت دروغ گفتی؟وای خدای من
کمیل کالفه دستی به صورتش کشید و گفت:
ــ االن وقت این حرف ها نیست
سمانه ناباور به کمیل خیره بود،آنقدر شوک بزرگی به او وارد شده بود که ،نمی
توانست تسلطی بر رفتارهایش داشته باشد.
ــ االن بگید،اون پوسترایی که تو تظاهرات دست بقیه بودند برا چی طراحی
کردید؟کی ازتون خواسته بود؟
سمانه دستای لرزانش را بر روی میز مشت کرد و لبانش را تر کرد وگفت:
ــ من پوستری برای این تجمع طراحی نکردم
ــ اما چند نفر از دانشجوها گفتن؛که این پوسترارو شما بهشون دادید ،که به دست
بقیه برسونن
ــ آره ولی من این پوسترارو ندادم،من پوسترایی که طراحی کردم به بچه ها دادم
اخمی بر روی پیشانی کمیل نشست!
#رمان_پلاک_پنهان 😍
#قسمت_بیستم_و_ششم
ــ کی پوسترای طراحی شده رو چاپ کرد؟
ــ آقای سهرابی
کمیل سریع پرونده را باز کرد و نگاهی به آن انداخت،اما اسمی از سهرابی نبود.
ــ کی هست؟
ــ مسئول دفتر
ــ اینجا که نوشته عظیمی مسئول دفترِ
ــ آقای عظیمی بیمارستان بستریه،برای همین این مدت آقای سهرابی مسئوله
ــ این سهرابی چطور آدمیه
ــ آدم خوبیه
کمیل سری تکان می دهد
ــ به کسی شک نداری؟
سمانه کمی فکر کرد اما کسی به ذهنش نرسید:ــ نه
ــ خب cd هایی که تو دانشگاه پخش شده بودند..
سمانه سریع گفت:
ــ باور کنید ،آقای سهرابی به من یه cd داد گفت مداحی هست برم رایت کنم به
عنوان فعالیت فرهنگی بدم به بچه ها،منم تعجب کردم آخه این فعالیت ها خیلی
قدیمی شده بودند،اما گفت که بخشنامه است باید انجام بشه
ــ بخشنامه رو دارید؟
ــ نه،قرار بود بفرسته برام اما نفرستاد
ــ میدونستید تو اون Cdها کلی سخنرانی ضد نظام بود
سمانه با حیرت به کمیل نگاه می کندو آرام می گوید:
ــ چی؟ولی آقای سهرابی گفتن که مداحیه،حتی به نمونه به من داد
ــ االن دارید این نمونه رو؟
ــ آره هم cd هم یه نمونه از پوستر تو اتاقم تو دفتر هستش
ــ cd هارو قبل از اینکه پخش کردید جایی گذاشتید؟
ــ یه روز کامل تو دفتر بودن
کمیل سری تکان می دهد و سریع برگه ای به سمت سمانه می گیرد:
ــ آدرس کافی نتی که رفتیدو برام بنویسید
کمیل برگه را برمیدارد و از جایش بلند می شود ؛
ــ با من بیاید
سمانه از جایش بلند می شود و هم قدم کمیل از اتاق خارج می شوند،سمانه با حیرت
به کسانی که برای کمیل احترام نظامی میگذاشتند نگاه می کرد،با صدای کمیل به
دری که کمیل باز کرده بود خیره شد:
ــ بفرمایید داخل
سمانه وارد اتاق شد و با اشاره ی کمیل بر روی میز نشست ،با کنجکاوی اتاق را رصد
کرد،حدس می زد اتاق کمیل باشد.
ـــ من باید برم جایی ،تا وقتی برمیگردم بشینید فکر کنید،شاید چیزی یادتون بیاد
که بخواید به من بگید
سمانه با نگرانی گفت:
ــ کجا دارید میرید؟اصال ساعت چنده؟میدونید االن خانوادم چقدر نگران شدن،من
باید برم
ــ سمانه خانم نمیتونی بری
سمانه حیرت زده گفت:
ــ چی؟؟
ــ تا وقتی که این مسئله روشن نشه ،شما اجازه بیرون رفتن از این جارو ندارید
سمانه با عصبانیت از جایش بلند شد و گفت:
ــ یعنی چی؟مگه زندانی ام ،من اینجا نمیمونم ،شما نمیتونس منو اینجا نگه دارید
کمیل با اخم فقط نظاره گر عصیانگری های سمانه بود.
سمانه با دیدن اخم و سکوت کمیل، او هم سکوت کرد!
ــسمانه خانم مثل اینکه متوجه نیستید االن کجایید،اینجا یکی از بخش های وزارت
اطالعاته و شما به جرم برهم زدن محیط دانشگاه اینجا هستید،االن شما باید
بازداشگاه بودید نه تو اتاق من،خداروشکر کنید که پروندتون افتاده دست
من،خداروشکر کنید که من اینجا بودم،اگه نبودم شرایط سخت تر از اونی بود که شما
بخواید اینجوری عصبانی به من تشر بزنید منتی سرتون نمیزارم اما،شما االن یک فرد
سیاسی محسوب میشید که با یه برنامه ریزی برای یه تجمع اوضاع کل کشورو بهمریختید و رسانه های اونور آب از صبح تا االن دارن برای خودشون کارشناسی میکنن
این موضوعو ،بازم بگم یا متوجه شدید که این موضوع خیلی مهم و خطرناکه
سمانه بر روی صندلی نشست،دیگر پاهایش نای ایستادن نداشت،موضوع از چیزی که
فکر میکرد،پیچیده تر و خطرناک تر بود،دستان لرزانش را در هم فشرد،احساس می
کرد بدنش یخ کرده است چشمانش را محکم بر روی هم می بندد،دعا می کند که این
اتفاقات یک خواب باشد و با،باز کردن چشمانش همه چیز تمام شود اما با صدای آب
چشمانش را باز کرد!
کمیل لیوان آبی را جلوی سمانه گذاشت و نگاهی به چهره ی ترسیده اش انداخت، از
جایش بلند شد و گفت:
ــ این اتاق منه ،میگم کسی نیاد داخل ،میتونید راحت باشید
من همه تالشمو میکنم که هر چه زودتر از اینجا برید
به طرف در رفت اما با صدای سمانه برگشت،که با صدای ترسیده و لرزان صدایش
کرده بود:
ــ آقا کمیل
ــ نگران نباشید،زود برمیگردم
حرف دیگری نزد و از اتاق خارج شد....
🔻 نزدیکدانستن ظهور، موجب نورانیت دلها میشود.
🔸 این تمرینهای دستهجمعی در بلایا، نوعی آمادگی برای ظهور است
🔹 این اوضاعی که در عالم پدید آمده است، روز به روز دارد ما را به وقایع قبل از ظهور نزدیکتر میکند. البته نمیدانیم که ظهور، چقدر به ما نزدیک شده است اما طبیعتاً وقتی وضعیت عالم را نگاه میکنیم، خودمان را هر لحظه به آن واقعیت بزرگ تاریخ بشریت، نزدیکتر احساس میکنیم.
🔸 ما وقتی در این بلایا (مثل بیماری کرونا و...) این تمرینهای دستهجمعی و فعالیتهای جهادی را در کنار همدیگر انجام میدهیم، بهنوعی داریم آماده میشویم که امامت آن حضرت را بپذیریم و إنشاءالله که این کارها و این آمادگیها ما را لایق ظهور حضرت کند.
🔹 جدا از دعا برای تعجیل فرج و اینکه فرمودهاند همۀ مؤمنین، آمادهشدن برای فرج را مدنظر قرار بدهند، همین توجه به امر فرج و احساس نزدیکبودن ظهور، خیلی موضوع مهمی است. اساساً اگر ما ظهور را نزدیک ببینیم، دلهای ما نورانی میشود و عبادتهای ما بهتر خواهد شد و حتی از بلایا هم بیشتر در امان خواهیم بود. این احساس نزدیکی برای ظهور واقعاً در تقویت ایمان مردم و در نزدیکشدن دلها به خداوند، تأثیر شگرفی دارد.
👤علیرضا پناهیان
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314