19.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⸤ عشقماراپِیکاریبهـ
جھانآوردهاستـادباین
استکِھمشغولِتماشا
نَشویم . 🌿! ⸣
✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
خوش اومدید اعضای جدید🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
10 صلوات📿
به نیت ظهور امام زمان عجل الله 🔆
بفرستین و بعد به این صوت گوش بدین 😊
شناخت امام زمان - قسمت هفتم.mp3
2.44M
🎵 #صوت_مهدوی
#پادکست
🔖 موضوع: #شناخت_امام_زمان
❇️ قسمت هفتم
👤 استاد #محمودی
♥️#سلسله_مباحث_مهدویت
⏮ ▶️⏸ ⏭
👑#عاشقان_امام_مهدی
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
🎵 #صوت_مهدوی #پادکست 🔖 موضوع: #شناخت_امام_زمان ❇️ قسمت هفتم 👤 استاد #محمودی ♥️#سلسله_مباحث_مه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
10 صلوات📿 به نیت ظهور امام زمان عجل الله 🔆 بفرستین و بعد به این صوت گوش بدین 😊
|< رفقآ یادتون نره >| ☺️🧡
ما رو به دوستاتون هم معرفی کنید 😍😉
🎗#به_وقت_حدیث
🔅امام صادق علیه السلام:
😇کسی که ده مرتبه «یا الله» بگوید، به او خطاب شود:
لبیک بنده ی من!
حاجتت را بخواه تا اجابت کنم...☺️
📚وسائل الشیعه، ج۷، ص۸۷🌿
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_سی_سوم
محو عروس خندان داخل آینه شدم.
صبح با شوخی های روهام و قربان صدقه های مامان و بابا، به همراه کیان راهی آرایشگاه شدم.جلو سالن ایستاد
_بفرمایید این هم آرایشگاه ،عزیزم سفارش نکنم دیگه
خندیدم
_کچلم کردی بابا!بله میدونم آرایش غلیظ نمیکنم ،موهامو هم رنگ نمیکنم .
شما عصر میاید دنبال همین روژانی که هستم نه اون روژانی که شناخته نمیشه .بخدا تا حالا صدبار گفتی عزیزم
بی هوا خندید
_واقعا صدبارگفتم ؟؟پس خداروشکر الان دیگه خیالم راحت شد
دوباره زد زیر خنده.مشت آرامی به بازویش زدم
_بی مزه .من رفتم امری نداری؟عصر زیاد منتظرم نزاری
دست روی چشمانش گذاشت
_به روی دو دیده .چشم خانوم چشم!
یواش رانندگی کن ،مواظب آقای ما هم باش
_چشم ،حتما.فعلا.یاعلی
از ماشین پیاده شدم و برای کیان دست تکان دادم با خوشحالی وارد سالن شدم
بالاخره بعد از چند ساعت همانطور که کیان سفارش کرده بود آماده شدم.با صدای شاگرد سالن از تصویرم در آینه دل کندم
_عروس خانم ،آقای دوماد اومدن
با اینکه پوششم کامل بود حتی موهایم پوشیده بود ولی به خواست کیان شنل پوشیدم و با گام هایی آرام از در خارج شدم.
کیان پشت به من ایستاده بود با آن کت و شلوار مشکی بیش از حد جذاب شده بود .
دردلم کلی قربان صدقه اش رفتم .
_سلاام
با شنیدن صدایم به سمتم برگشت .
محو چشمان پر از عشقش شدم .
با یک قدم خودش را به من رساند و دسته گلم را به دستم گرفت.
_ببخشید خانم شما همسر منو اینجا ندیدید
_نه آقا ندیدم
_خانم خوب فکر کن یکم زشتالو هستش
با صدای جیغمانندی نامش را صدا زدم
_کی......اااان
بلند زیر خنده زد .
_سلام به خانوم زیبای خودم.آماده اید بریم
لبخند زدم
_بله باکمال میل.
از سالن که خارج شدیم .مهسا و زیبا با آن چهره آرایش کرده که باعث شده بود زیباتر به چشم بیایند ،منتظر ما ایستاده بودند.
روهام هم مشغول حرف زدن با تلفن همراهش بود .تا همگی چشمشان به من افتاد باذوق به سمتم آمدند .
تازه متوجه فیلم بردار شدم که دخترها را از من دور میکرد تا بتواند راحتتر به ما نزدیک شود .
با صدای صوت و دست همراهانمان ،با کمک کیان سوار ماشین شدم ،خودش هم سوار شد و به سمت باغ برای عکاسی روانه شد.
&ادامه دارد...