🔵 #تمرین امروز و فردا این باشه که هر کسی در یه فرصت مناسب یه گوشه ای بشینه و چند دقیقه ای در مورد قیامتش فکر کنه.
✅ ببینید انقدر میتونید توجه کنید به این موضوع که اشکتون جاری بشه یا نه
هدایت شده از تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
درس امروز به پایان رسید مهربونآ🤩🌸
ان شاءالله با دقت فراوان مطالب رو بخونید💛
موفق باشیم همگی 💪🏻🤝🏻
هدایت شده از تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
رفقآ سوالی چیزی داشتید من اینجام🤓👇🏼
@yazahra4599 🦋
هدایت شده از تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
امام صادق (ع): هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان ما بین دوجمعه خواهد بود.
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🥺🖤
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_سوم
#قسمـت_پنجاه_چهار
زینب سر خاک پدری نشست که از اون ، دلگیر بود.
گلاب و گل نریخت. ارمیا قبر را شست و بوسید. خطاب به سیدمهدی گفت:
سلام رفیق! خوش میگذره؟ دخترت رو دیدی؟میدونم سلام نکرده بهت و ناراحتی، دخترت رو لوس کردم!ناز داره!اومدم دوتایی نازشو
بکشیم. اونقدر لوسش کردم که تنهایی از پسش بر نمیام! امروز، زینبت، از دستت ناراحته!یک چیزایی به من گفتا، اما من میگم از سر دلتنگیه!
آخه میدونی، دل که تنگ میشه، بهونه میگیره.
ارمیا رو به زینب سادات کرد: روزی که مادرت رو دیدم، تازه خبر شهادت پدرت رو شنیده بود.
زینب به میان حرفش پرید: شما هم حتما یک دل نه صد دل عاشق شدید؟
ارمیا لبخند شد: عجله داریا!اومدیم پیش بابات حرف بزنیم!
زینب سادات با اخم گفت: خجالت نمی کشی جلوی بابام میگی عاشق زنش شدی؟
ارمیا لبخندش پر درد شد: به جای نمک پاشی به زخمای من، آروم بگیر وگوش کن.
مگه نمیخوای بدونی بابات چرا رفت؟
زینب سادات حق به جانب گفت: درباره بابام!نه عشق و عاشقی مامانم بعد بابام!
ارمیا: پس گوش کن.
ارمیا از آن روزهایی که رفتی گفت و زینب نگاهش کرد. ارمیا از زینب کوچکش میگفت که با بابا گفتن هایش دل میبرد و زینب سادات نگاهش مي کرد.
ارمیا از آیه های شکسته گفت و زینِب تشنج کرده در آغوشش و زینب سادات نگاهش میکرد.
ارمیا لبخند زد و ادامه داد: یک روزی منم مثل تو فکر میکردم چرا رفت؟
چی کم داشت که رفت؟چرا زن و بچه اش را رها کرد و رفت؟
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_سوم
#قسمـت_پنجاه_پنج
زینب سادات: به جوابی هم رسیدید؟
ارمیا سرش را به تایید تکان داد: آره. فهمیدم شما رو رها نکرد!سپردتون دست خدا. فهمیدم دلش دریایی بود، فکرش الهی و روحش خدایی بود.
زینبم بابات برای من اسطوره بود. من امروز حاصل رفتن باباته .صدرای امروز حاصل رفتن باباته. خنده ی تو و بچه هامون بخاطرباباته. بابای تو و خیلیای دیگه رفتن تا تو بخندی عزیز بابا!
زینب سرش را روی سنگ مزار پدر گذاشت: من بابامو میخوام...
صدای گریه و هق هِق زینب بلند شد. از ته دل زار میزد و خدا را صدا میزد، پدر را صدا میزد. دلش پدر میخواست. دلش بابا مهدی خودش رامیخواست. دلش تنگ بود برای پدری که هیچ گاه آغوشش را تجربه نکرده بود. ارمیا کنارش آرام آرام اشک میریخت.
این دختر، پدر میخواست، حقش را میخواست و ارمیا حق را به او میداد.
ارمیا پاکت را روی قبر گذاشت: از بابات چند تا نامه موند. یکی برای مادرش، یکی برای مادرت، یکی برای من و آخری برای تو. گفته بود روزی اینو به تو بدن که گفتی چرا رفت. امروز همون روزه. الوعده وفا!
زینب پاکت را گرفت و به سینه فشرد و بلند تر هق هق کرد...
ِبسم رب الشهدا و الصدیقین
دلم خون میشود با اشک هایت جان بابا...
برای دخترکم...
عزیز بابا سلام... جانکم سلام... این پدری نیست که حتی نامت را نمیدانم، اما من تو را زینب صدا میزنم و امید دارم مادرت به حرمت نام عمه جانم، نامت را زینب گذاشته باشد. اما چیزی به او نگفتم. این حق مادرت است که بعد از نه ماه سخت، نامی برایت بگذارد.
دخترکم! امروز که این نامه در دستان توست تنها به این معناست که نبودِن من برایت درد شده! جاِن بابا! دلبندم، تو عزیز ترین هدیه ی خدابه من و مادرت بودی. زیبا ترین لحظه های زندگیمان با بودن تو شکل....
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_سوم
#قسمـت_پنجاه_شش
گرفت. تصور در آغوش کشیدن و بوسیدن و بوییدنت دِل پدر را بی تاب وپاهایم را برای رفتن سست میکند.
جانکم!زینبم! امروز که من رفتن را به ماندن کنار تو و مادرت ترجیح دادم، نه به این معناست که عزیزتان نمیداشتم و نه به این معناست که بی مسئولیت بوده ام و نه به این معنا که دیوانه ام... امروز رفتن من بهای ماندن توست. بهای آرامش و لبخند فردایت. جانم را میدهم برای آرامش لبخندهایت. جان میدهم که تو در امنیت چادرت را سر کنی. زینب ساداتم!از پدر نرنج و بدان تا همیشه حسرتم، دیدار توست...
تو را به آیه ام سپردم و آیه ام را به تو میسپارم. آیه ام میداند چطور تو را پرورش دهد.من نیز نگاهم تا همیشه با شماست. برایم از خودت بگو.
گاهی بر سرِمزارم بیا و بگو از روزمرگی برایم از آرزوهایت بگو ، مرا هم پدر بخوان!
فکر میکنم وقت وصیت کردن به تو رسیده است!
تو را سفارش به خوش رفتاری با مادرت میکنم. تو را وصیت به حفظ خون شهدا میکنم. من خون دادم تا چادرت را دست بیگانه از سرت بر ندارد. و آخرین وصیتم به تو دخترکم، راهم را ادامه بده که راِه من راه تمام شهداست...
به حرمت این خونی که برای آزادیت داده ام، آزادیت را حفظ کن و حریم شناس باش...
ِ همیشه حسرت به دلت، سید مهدی علوی
پدر
********************
زینب سادات به هق هق افتاد. آنقدر اشک ریخت، که ارمیا جان به سر شد. زینب سادات را به آغوش کشید.
زینب میان هق هق هایش گفت: بابا! بابا! بابا مهدی!
ارمیا زینب را به سمت ماشین برد، بطری آبی به دستش داد. یاد آن روز آیه افتاد. آیه ای که افتان و خیزان میرفت. آیه ای که چشمانش خون بار بود
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_سوم
#قسمـت_پنجاه_هفت
آیه ای که خیلی نشانه ی خدا بود....زینب سادات دوباره شبیه همان روزها شده بود و ارمیا منتظر آتشفشان این بار بود.
آن روز زینب سادات به دانشگاه رفته بود. آیه برای دیدن یکی از دوستانش به دانشکده ی پرستاری و مامایی رفته بود.
هنوز به استادسرا نرسیده بود که صداهایی توجه اش را به خود جلب کرد.
دختری با صدای بلندی گفت: صدبار گفتم، بازم میگم! الکی صندلی دانشگاه رو اشغال نکن! تو هیچ آینده ای نداری! تو بچه سهمیه ای رو چه
به درس خوندن! تو اگه سهمیه ی بابات رو نداشتی که رنگ دانشگاه روهم نمیدیدی!
صدای یک پسر هم آمد: آخه عقل هم خوب چیزیه!تو چطور میخوای پرستار بشی؟ به مردا میتونی آمپول بزنی؟
صدای خنده ی جمعیت بلند شد.
امل! تو رو چه به دانشگاه!
صدای همان دختر اول دوباره شنیده شد: آخه
برو همون شوهر کن، کهنه ی بچه عوض کن. هرچند هیچ مردی حاضر نمیشه با تو ازدواج کنه!عقب افتاده...
یک دختر دیگر گفت: حتما باباشم از این بچه بسیجیا بوده که به زنشم میگفته خواهر...
دوباره صدای خنده و این بار صدایی که زیادی آشنا بود. به اندازه نوزده سال زندگی آشنا بود...
صدای زینب سادات میلرزید: شما حق ندارید درباره پدر من اینجوری حرف بزنید.
آیه جمعیت را کنار زد و وارد گود شد. زینب ابرو در هم کشیده و دست هایش را مشت کرده بود. بغض راه گلوی دخترکش را بسته بود. آیه
مادری کرد: اینجا چه خبره؟
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
هدایت شده از تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
🏴السلام علیک یاضامن اهو🥀
سلاااااممم خدمت به همه رفقای جان😍🤭
مثل همیشه برای اون دسته از دوستانی ک عاشق مسابقه هستن ؛اومدیم با یه مسابقه دلی😍😃
✨گروه فرهنگی اجتماعی تمدن سازان نسل ظهور 🧕🏻
قصد دارع برای شما همراهان همیشگی و پای کار به مناسبت "شهادت امام رضا(؏)" مسابقه #ویویی برگزار کند.☺️
📯مسابقه به این صورته که شما عزیزان میتونین :
¹- عکسای سفر به حرم مطهر امام رضا(؏)
²- نامه ای به امام رضا(؏)
³- معرفی کتاب
هر موردی که مربوط به موضوع مسابقه باشه رو برای ما به صورت👇🏻👇🏻
#کلیپ ، #پادکست ، #عکس_نوشته ، #تایپی
برای ما به آدرس👇🏻
@yazahra4599
بفرستین.🙃
🔶🔸هر کدوم از آثار شما عزیزان بیشترین بازدید ( #ویو ) رو داشته باشه برنده محسوب میشه و به 3نفر اول هدیه ای ناقابل تعلق میگیره.😍🎁
🥇برنده اول: تکه فرش حرم و جانماز حرم
🥈برنده دوم: کلاسور و حرز امام جواد
🥉برنده سوم: دستبند و حرز امام جواد
🌟مهلت ارسال آثار قشنگتون:👇🏻
❌❌تا پایان ماه صفر❌❌
❌🛎️یه نکته خیلی مهمممممم👇🏻
1️⃣ ایدی کانالمون حتمااااا روی آثارتون باشه🙂
2️⃣ آثارتون کپی شده از هیچ سایتی نباشه و ساخته ذهن خلاق خودتون باشه😉
3⃣ هزینه پست با خودتونه
🔸🔹رفقای همیشگی منتظر آثار قشنگتون هستیم☺️
✨با فرستادن این آثار هم کارای قشنگتونو به نمایش بزارید هم مارو خوشحال و بهره مند بکنین🤭😎
اجرتون با صاحب ضامن آهو☺️
التماس دعا✋🏻
🕊⃝⃡♡ تمدن سازان نسل ظهور 🕊⃝⃡♡
https://eitaa.com/yazainab314
🍂🧡
میگفت⇩
مناینڪُدرابهشمابدهم
کههرڪسبخواهد بهآقانزدیكشود✋🏻
اولینراهش:
ڪنترلچشماست👀
چشمِگناهبین،
امامزمانبیننمیشود❌
#تلنگرانہ👌🏻
#امام_زمان_عج🌹
هدایت شده از تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
#دعا 🌸✨
✨خدایا فردایی بهتر برای ما رقم بزن🤲🏻
الهی آمین🤲🏻
✨خدایا ظهور امام زمان (عج)را نزدیک تر بفرما🤲🏻
الهی آمین🤲🏻
✨خدایا شب مارا آرام و بی دردسر رقم بزن🤲🏻
الهی آمین🤲🏻
✨خدایا این بیماری منحوس را از کشور ما بیرون کن🤲🏻
الهی آمین🤲🏻
✨خدایا همه مریض های دنیا را شفا بده🤲🏻
الهی آمین🤲🏻
✨خدایا آرزو های همه مارا برآورده کن🤲🏻
الهی آمین🤲🏻
🌙التماس دعا مارو از دعای خیرتان فراموش نکنید✨
🌙گروه فرهنگی و اجتماعی تمدن سازان نسل ظهور ✨
نظری وسخنی اعتقادی ، پیشنهادی دارید ؟!
ما در خدمتیم 👇
https://harfeto.timefriend.net/16313868595008
#شبتون_بخیر 🌚
@yazainab314
↺پست های امࢪوز تقدیم بھ↶
#شهیدحسین_هریری
شبتون فاطمے°•
عشقتون حیـــ♥️ـــدࢪۍ
مھࢪتون حسنے🌱•°
آࢪزوتون هم حࢪم اࢪباب ان شاءالله💫°`
یا زینب مدد...
نمازشب ، وضو و نماز اول وقت
یادتون نࢪه🤞🏻••
#التماسدعا♡➣
🕊⃝⃡♡ تمدن سازان نسل ظهور 🕊⃝⃡♡
https://eitaa.com/yazainab314
زیاد مون کنید 😊❤️
#سلام_امام_زمانم ♥️🖤
💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات
💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات
💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد
💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات
💚اللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ
💚و آلِ مُحَمَّدٍ
💚وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🥺🖤
عشاق الحسین(محب الحسین)_۲۰۲۱_۰۹_۲۳_۱۰_۳۰_۱۶_۱۱۱.mp3
1.91M
🍃پیاده میام جاده به جاده
🍃نجف تا کربلا عشقه ......
🎤حاج امیر_کرمانشاهی
#شور_احساسی
#پیاده روی _اربعین 🏴
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🥺🖤
شہید یعنی کسی کھ در حصارِ مرز هاۍ زمینے
نماندھ و همیشھ ساکنِ کربلاست!
تقارن هفتھ ۍ دفاع مقدس و اربعیڹ،بہانھ ۍ خوبیست براۍ طلب کردنِ ˺کربلایۍ از این جنس˹...
#الگوۍدفاعمقدس🌱
⸤مہدۍرسولے⸣🎙
میگفت :« یادمون نره ها ،
جنگ ما
۹۰ درصد روی مَن رفتنه
۱۰ درصد روی مین رفتن...🕊️»
#هفته_دفاع_مقدس_گرامیباد🌿
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🥺🖤