eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 کمیل یک ساعت به روهام هدیه داد. من هم کیف چرمی که برایش خریده بودم را به او هدیه دادم. در آخر هم زهرا کادویش را مقابل روهام گرفت _بفرمایید، بسیار ناقابله روهام جعبه هدیه را گرفت _ممنونم از لطفتون راضی به زحمتتون نبودم. با شوق کادو را باز کرد و با دیدن کمربند و کیف نگاه مملو از محبتش را نثار زهرا کرد _خیلی زیباست .ممنونم. _خواهش میکنم.مبارکتون باشه. بعد از کلی بگو و بخند از کافی شاپ بیرون آمدیم. همه تو پیاده رو ایستادیم کمیل که در حال حرف زدن با گوشی اش بود به جمعمون پیوست _بچه ها دوستم واسش یه مشکلی پیش اومده ،من باید به جاش برم سفر .فعلا خدانگهدار همه با او خداحافظی کردیم . کمیل که رفت .زهرا هم روبه روهام کرد _بازهم تولدتون مبارک باشه . سپس رو به من و کیان کرد _داداش با اجازه من میرم خونه عمه .زنداداش امشب خیلی خوش گذشت ممنونم. _ممنونم که اومدی کیان با مهربانی رو به زهرا کرد _بزار برسونمت عزیزم این وقت شب صلاح نیست تنها بری. _داداش با اسنپ میرم. مسیر خونه عمه مهدخت با خونه خودمون زیاده . از فرصت استفاده کردم _خونه عمه مهدخت به خونه ما نزدیکه پس اجازه بده روهام برسونت. بدون اینکه اجازه بدم زهرا حرفی بزند رو به کیان کرد _کیان جان اگه ایرادی نداره زهرا جان با روهام بره. کیان دست روی شانه روهام گذاشت. _ایراد که نداره فقط نمیخوام مزاحم روهام بشیم. روهام هم، خوش حال از فرصت پیش آمده جواب کیان را داد. _نه داداش چه مزاحمتی .زهرا خانوم مراحمند.پس با اجازه اتون ما دیگه میریم. زهرا با قیافه ناراضی دور از چشم بقیه برایم خط و نشان کشید و من فقط لبخندی دندان نما نثارش کردم. آنها که دور شدند. روبه کیان کردم _عشقم بریم کمی قدم بزنیم. _بریم عزیز دلم بعد میایم ماشینمو برمی داریم. دست در دست هم در پیاده رو به راه افتادیم. &ادامه دارد...