eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.3هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 نهار که تمام شد روبه آن دو کردم _مصدومین گرامی تشریف ببرید تو اتاقهاتون و استراحت کنید تا بیام پانسمانتون رو تعویض کنم. روهام بابت غذا تشکر کرد و به اتاقش رفت ولی کیان همچنان پشت میز نشسته بود .روبه روی اش رفتم _کیانم برو استراحت کن چرا اینجا نشستی؟ _میگم عزیزم،روهام از چیزی ناراحته؟ مثل همیشه نبود. با حرف کیان فکرم پر کشید به لحظه ورودمان به عمارت .زهرا با ناراحتی فقط با من خداحافظی کرد و به ساختمان خودشان رفت.روهام هم ناراحت و عصبی به رفتنش نگاه کرد و عصبانی غرید _مردم عاشق میشن،من احمق هم عاشق شدم. در برابر نگاه متعجبم با قدم های بلند از من دور شد . _خانوم با شمام کجایی؟ با صدای کیان حواسم را جمع کردم _چی؟ _میگم تو میدونی چشه _اره،میشه دلیلش رو نگم؟نمیخوام بهت دروغ بگم _باشه خانوم نمیخواد بگی.فقط نگرانش شدم .میخواستم ببینم اگه کمکی از من برمیاد، کمکش کنم. _ممنونم مهربون جونم.کیان؟ _جان کیان _دو روز دیگه تولد روهامه میخوام جشن تولد بگیرم .البته فقط ما جوونترها _باشه عزیزم ،خیلی هم عالی . _خب آقا پاشو برو استراحت کن منم به کارم برسم _کمک نمیخوای عزیزم _بزرگترین کمکت اینه بری استراحت کنی.زودتر لطفا خندید و از روی صندلی برخواست. قبل از خروج از آشپزخانه بوسه ای روی گونه ام کاشت وبه اتاقش رفت. من هم خودم را مشغول شستن و مرتب کردن آشپزخانه کردم. &ادامه دارد...