🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#پـارٺ_بیست_نهم
#از_روزی_که_رفتی 🌻
صدرا: چرا بیداری؟
_هنوز کارام تموم نشده.
_باقیشو بذار صبح انجام بده.
_تموم میکنم بعد میخوابم.
_بهخاطر امشب ممنونم!این مهمونی کار
یه نفر نبود.
رها هیچ نگفت. رها نگفت سختتر از کار
این خانه درِد نبوِد احسان استدرِد سربار
شدن روی زندگی مردی که عاشق است.
رها هیچ نگفت از دردهایش...
_چند سالته رها؟
_بیست و نه!
_چرا تا حالا ازدواج نکردی؟
_نامزد داشتم.
_نامزدیت بهم خورد؟
_نه!
_پس چی شد؟چرا با من ازدواج کردی؟
_چون گفتن زن شما بشم!
صدرا مات شد:
_تو نامزد داشتی؟
رها آه کشید:
_بله.
_پس چرا قبول کردی؟ اگه تو قبول
نمیکردی نه وضع تو این بود نه وضع
من!
_من قبول نکردم.
صدرا بیشتر تعجب کرد:
_یعنی چی؟!
رها همانطور که کارش را انجام میداد
توضیح داد....
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻