فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
19.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از زیباترین #مداحی ها برای #مادر
که هر بار می شنوم اشکام جاری میشه😭
#مادر_غمخوار
با نوای مهدی رسولی
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
در خیابان قدم می زد
چشمانش افتاد به تجملاتِ برخی ها!
در #دلش گفت:
کاش من هم اینگونه بودم
ناگهان یادش آمد
آیه ایی از قرآن را و زمزمه کرد:
"کل من علیها فان ..."
همه چیز فنا پذیر است
و دلش آرام شد♥️
وقتی تو را دارم
دیگران و اموال دنیا ...
را میخواهم چکار ؟🌱
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
در خیابان قدم می زد چشمانش افتاد به تجملاتِ برخی ها! در #دلش گفت: کاش من هم اینگونه بودم ناگهان ی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک غافلگیری فوقالعاده ....😍😍
..
تعالی روح سردارسلیمانی صلوات یادتون نره🍂🍂
#پیشنهاد_دانلود
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
#حکمت_21_نهج_البلاغه :
قال الامام علی علیه السلام:
" قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ وَالْحَیَاءُ، بِالْحِرْمَانِ، وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ"
امام امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمایند:
" ترس(نابجا)با ناامیدی،و کم رویی با محرومیت همراه است،فرصت ها همچون ابر میگذرند،پس فرصتهای نیک را غنیمت بشمارید
📝شرح :
✅ترس بر دو نوع است:
1⃣_ترس عاقلانه:
ترس عاقلانه آن است که انسان،وقتی خطری را احساس کندکه قدرت رویارویی با آن را ندارد،عقل او میگوید از صحنه بگریزد مثل اینکه با سیل،آتش،حیوان درنده و..روبرو شود
2⃣_ترس جاهلانه:
ترس جاهلانه آن است که کسی به خاطرِضعف روحیه،یا توهم و خیالات از چیزهایی بترسد که از نظر عرف وعقل،معقول شمرده نمی شود
مثل ترس از قبول مسئولیت،اقدام و تصمیم گیری..واین قبیل ترسها،موجب ناامید شدن انسان میشود.
✅حیاء هم مثل ترس بر دونوع عاقلانه واحمقانه تقسیم میشود
1⃣_حیاءعاقلانه،به آن حالت روحی میگویند که موجب میشود انسان از انجام کارهایی که آبروی او،خانواده وآنچه به او مرتبط است را به خطر بیندازد یا موجب کسرِشأن او شود خودداری می کند
2⃣_حیا جاهلانه که از آن با نام کم رویی یاد میشود و موجب محروم شدن انسان از بسیاری از حق وحقوقش خواهد شد
✅ومنظور از فرصت،که در حکمت فوق آمد،آماده شدن کامل شرایط زمانی،مکانی و اسباب و لوازم انجام یک کار است که اگر در استفاده از آنها تعلل شود،ممکن است از دست برود وگاهی بازگشت آن فرصت، ناممکن وگاهی به ندرت اتفاق می افتد
#ارسالی
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
✳️ دعای پیش ازخواندن قرآن ✳️
اَللّهُمَّ بِالحَقِّ اَنزَلتَهُ و بِالحَقِّ نَزَلَ ، اَللّهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیهِ وَاجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی وَ حُزنی ، اَللّهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِهِ وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّل بِهِ میزانی ، وَارزُقنی تِلاوَتَهُ عَلیٰ طاعَتِکَ ءاناءَ اللَّیلِ وَ اَطرافَ النَّهارِ ، وَاحشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیار..
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
Page147.mp3
668.3K
#ختم_روزانه_قران 🌸✨
#صفحه_صد و چهل و هفت📜
صوت
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
۹دی ماه
روزبصیرت
#نسل-سلیمانی
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
🌺 بسم رب الشهداوالصدیقین 🌺
سردار دلها رفتی با رفتنت دلهایی را هم بردی😭💔
با تناسب نزدیک شدن به سالگرد شهادت مظلومانه سردار دلها و یارانش قصد داریم که چلههایی را برای شادی روح ایشان و یاران پر کشیده ایشان بخوانیم😊
چله ها اعم از
📍چله ختم قرآن (روزی پانزده صفحه)
📍چلهی دعای هفتم صحیفه سجادیه
📍چلهی دعای الهم الجعلنی......
چه خوب میشود که در برابر زحمات فراوان ایشان در این چلهها شرکت کنیم و ثواب و اجر آن اهدا به روح بزرگ ان بزرگمرد کنیم.🌺
آغاز شروع چله از امروز ۴ آذر تا ۱۳ دی سالروز شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
🔴 عزیزانی که میخواهند در این چله شرکت کنند به آیدی حقیر اطلاع بدهند تا ان شاءالله بتوانیم بااین کار اندک حداقل کمی از دین خود را به سردار دلها ادا کنیم.
🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊
┅═ঊঈ☘️🌺☘️ঊঈ═┅
اسم مورد نظرتان رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
🤲 اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ
بحق عمه سادات حضرت زینب کبری(س)
🌹ان شاءا... خیر کثیر دنیوی و اخروی ببینید.
#چله
#سالروزشهادت
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
دیروز سی وپنجمین روز از چله
♦️تلاوت قرآن از صفحه۵۱۰تاانتهای صفحه۵۲۵
♦️دعای هفتم صحیفه سجادیه
♦️ ودعای اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید
امروز سی وششمین روز از چله
♦️تلاوت قرآن از صفحه۵۲۵تاانتهای صفحه۵۴۰
♦️دعای هفتم صحیفه سجادیه
♦️ ودعای اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید
#چله
#سالروزشهادت
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
💠 ختم_یک_جزء_از_قرآن_کریم
📖 به صورت صفحه ای
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
💢سلام وعرض ادب✋
ان شاءالله به یاری خداوند خواندن جز سی قرآن را به نیت شهیدحسین هریری هدیه میکنیم به مادر امام زمان(عج)خانم نرجس خاتون(س)
☑️سلامتی وتعجیل درظهورآقاصاحب الزمان (عج)
☑️سلامتی رهبری عزیز
☑️شفای بیماران و ریشه کن شدن ویروس کرونا
☑️رفع مشکلات وگرفتاری ها
☑️شادی اموات ختم دهندگان
☑️سلامتی و حاجت روایی تک تک عزیزان
به صورت صفحه ای شروع میکنیم
❤️ جزء سی: هدیه به مادر امام زمان(عج)خانم نرجس خاتون-(س)
﷽📖ص۵۸۲:خانم محمدی ✅
﷽📖ص۵۸۳:خانم محمدی ✅
﷽📖ص۵۸۴:خانم محمدی ✅
﷽📖ص۵۸۵:خانم محمدی✅
﷽📖ص۵۸۶:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۸۷:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۸۸:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۸۹:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۹۰:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۹۱:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۹۲:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۹۳:خانم غفاری ✅
﷽📖ص۵۹۴:سیناویسنا✅
﷽📖ص۵۹۵:سیناویسنا✅
﷽📖ص۵۹۶:سیناویسنا✅
﷽📖ص۵۹۷:سیناویسنا✅
﷽📖ص۵۹۸:سیناویسنا✅
﷽📖ص۵۹۹:خانم محمدی✅
﷽📖ص۶۰۰:خانم محمدی ✅
﷽📖ص۶۰۱:خانم رحمانی زاده✅
﷽📖ص۶۰۲:خانم رحمانی زاده✅
﷽📖ص۶۰۳:خانم رحمانی زاده✅
﷽📖ص۶۰۴:خانم نرگس✅
🌺جزء خوانی امروز تقدیم به همسرامام حسن عسکری(ع)خانم نرجس(س) میشود🌺
🔵بزرگوارانی که تمایل ب شرکت دارندپیوی اطلاع بدهند تا صفحه مربوطه به نامشان ثبت شود🙏
صفحه مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
⭕️نکته صفحه ی مورد نظر درهمین روز باید خوانده شود.
❌حتما از قرآن عثمان طه استفاده شود.
باتشکر 🌹
التماس دعا🙏🏻
#ختم -قران
#جز-قران
#جز-سی
#ختم -به-نیابت- از-شهدا
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_نود_هفتم
روهام ساعت شش با کیان قرارداشت و به دیدارش رفت.
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید و کاری از دستم بر نمی آمد .بارها و بارها در طول و عرض اتاق راه رفتم و به آن دو فکر کردم .
به خودم که نمیتوانستم دروغ بگویم میترسیدم از حرفهایی که بین انها رد و بدل میشد و آینده مرا دستخوش تغییرات قرارمیداد میترسیدم.
گاهی زیر لب سوره کوثر را زمزمه میکردم و گاهی متوسل میشدم به امام زمان عج تا همه چیز خوب پیش برود .دلم میخواست ساعت را روی دور تند بگذارم تا زمان زودتر سپری شود چراکه با گذر هرثانیه من جانم به لبم میرسید.نزدیک به دوساعت گذشت و خبری از روهام نشد.بارها تصمیمیم گرفتم تماس بگیرم و بپرسم چه شد ولی خود را کنترل میکردم .
دیگر نمیتوانستم اتاق را تحمل کنم احساس میکردم در و دیوار اتاق میخواهند جانم را بگیرند
به حیاط پناه بردم و روی تاپ نشستم و با استرس خودم را تکان میدادم .مدتی که گذشت با صدای باز شدن در حیاط و صدای ماشین روهام با شتاب از روی تاپ برخواستم .
دلم طاقت نیاورد منتظر او بمانم .خودم به سمتش رفتم.
تا از ماشین پیاده شد چشمش به من افتاد.
قیافه اش زیادی جدی بود و این مرا بیشتر میترساند.
_سلام
_سلام خواهری.چرا اینجا ایستادی
روی گفتنش را نداشتم به من من افتادم
_چی ......... چی شد .باهاشون حرف زدی
با همان صورت جدی به سمت آمد
_بگذر ازش
از کنارم گذشت .ماتم برده بود .
بگذرم از کی؟از جانم ؟مگر توانش را داشتم
برگشت و دوباره نگاهم کرد .اینبار لبخند زد
_روژان گفتم بگذر ازش .....ولی
با صدایی لرزان به حرف آمدم
_ولی چی؟
_ولی اون از تو نمیگذره چون یه دیوونه اس که عاشق توئه دیوونه شده .الحق که برازنده همید.به جای اینکه اینجا خشکت بزنه بدو برو خودتو آماده کن واسه دوروز دیگه بهشون وقت خواستگاری دادم
قطره اشکی از گوشه چشمم روان شد .روهام با اخم به اشکم زل زد .به سمتم آمد و بغلم کرد
_شوخی کردم بابا .چرا گریه میکنی خواهر دیوونه من.اگه لبخند بزنی نظرمو در موردش میگم
اشک هایم را پاک کرد و من لبخند زدم
_با همین لبخندات اون بدبخت رو دیوونه کردی دیگه
_روهااااام
دست دور بازویم انداخت و بامن همقدم شد
_خب جونم برای خواهر لوسم بگه که .وقتی دیدمش با خودم گفتم ای کاش من دختر بودم و کیان عاشق من میشد لعنتی عجب لعبتیه
خندیدم و با شوخی به بازویش مشت زدم
_باشه بابا واسه خودت .عرضم به حضور منورت که باهاش که حرف زدم دیدم تنها کسی که میتونه خواهر دیوونه منو خوشبخت کنه و نبودنای مامان و بابا رو واست جبران کنه اونه،البته بعد از من.
لبخند زدم .کیان کوه با عظمتی بود که سالها میتوانستم به او تکیه دهم و از چیزی نترسم
_روژان جان .از حرفاش فهمیدم که خیلی خانواده با اصالتی داره .درسته مذهبیه ولی از اون آدما نیست که بگه جنس مونث ضعیفه است و وظیفه اش خونه داریه و حق در اجتماع بودن رو نداره .برعکس خیلی برای زن احترام قائل بود و اعتقاد داشت با جنس لطیف زن باید مثل یک گل برخورد کرد .خلاصه که واقعا برازنده داماد خانواده ادیب شدن،هستش.باهاش اتمام حجت کردم خم به ابروی خواهر خوشگلم بیاره با خودم طرفه.گربه رو دم حجله کشتم غمت نباشه
بی هوا بلند خندیدم و او را هم به خنده انداختم
شب وقتی روهام قضیه را به پدر و مادرم گفت پدر رضایت داشت و با آمدنشان موافقت کرد ولی مادر سکوت کردوحرفی نزد.
برای دوروز بعد قرار خواستگاری گذاشته شد.
مادر زیادی ریلکس بود و این مرا نگران میکرد میترسیدم مادرم قرار خواستگاری را بهم بزند .بنابراین دست به دامن روهام شدم.به سمت اتاق روهام رفتم.چند تقه به در زدم
_بیا تو
در را باز کردم .روهام روی میز خم شده بود و مشغول نقشه کشیدن بود
_سلام.میتونم چندلحظه وقتت رو بگیرم
سرش به سمت من چرخید
_جانم عزیزم بیا بشین
روهام به میزش تکیه داد و دست به سینه ایستاد و به من نگاه میکرد ،روی تختش نشستم . با انگشتان دستم بازی میکردم
_روژان جان من منتظرما .چی شده
_راستش....خب راستش مامان خیلی ریلکسه این منو میترسونه .تا حالا نشده ما مهمون داشته باشیم مامان انقدر بی خیال باشه.انگار اصلا واسش مهم نیست فردا شب میان و شاید قصد داره خواستگاری روبهم بزنه
_نگران نباش عزیزم الان میرم باهاش صحبت میکنم
به رویش لبخند زدم
_ممنونم که مثل همیشه هوامو داری داداشی..
ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_نود_هشتم
تکیه اش را از میز برداشت به سمت بیرون رفت من هم پشت سرش از اتاق خارج شدم.
روهام به سمت پذیرایی رفت تا با مادر صحبت کند من همان بالا ایستادم تا به صحبت هایشان گوش دهم.
از بالا سرک کشیدم مامان و روهام روبه روی هم نشستند روهام چشمش به من افتاد اخمی کرد و مادر را مخاطب قرار داد
_مامان خوشگلم چطوره؟
_خوبم عزیزم .
_مامان جان شما کاری نداری واسه فرداشب انجام بدی؟اگه میخوای مثل همیشه تغییر دکوراسیون بدی من در خدمتم
_نه لازم نیست .من از اول هم مخالف این خواستگاریبودم ولی شما توجهی نکردید .الان هم دلم نمیخواد کاری انجام بدم .فردا شب با هستی میخوام برم کیش
قلبم از حرکت ایستاد .چطور میتوانست انقدر به حس حال من بی توجه باشد .رمق از پاهایم رفت همانجا نشستم .مادرم میخواست با رفتنش مخالفتش را به خانواده کیان نشان بدهد .مگر خواستگاری بدون مادر عروس میشود.
روهام با تعجب گفت
_چی ؟؟مامان جان فردا شب خواستگار واسه دخترت میخواد بیاد اون موقع شما میخواین برید.اینده روژان واستون مهم نیست
مامان عصبانی داد زد
_مهمه.مهمه که نمیخوام باشم و بدبخت شدن دخترم رو ببینم .من دختر به اون خانواده نمیدم
_مامان شما حتی یکبار اون پسر و خانواده اش رو ندیدی چطور میتونی انقدر مطمئن بگید روژان بدبخت میشه.
مامان همه این سالها همه هم و غمت شده بود گالری و سفر و آرزوهات و توجهی به احساسات دخترت نکردی .اون همیشه نیاز داشت شما کنارش باشی ولی نبودی و من کنارش می موندم .من پسر بودم واسم سخت بود ولی نه به اندازه روژان .چون منم مثل شما خودمو غرق کردم تو خوشگذرانیام ولی روژان دختر بود برای اینکه توجه شما رو جلب کنه جوری زندگی میکرد که تو بپسندی ولی حالا بعد بیست و دوسال یه مردی اومد تو زندگیش که راه و رسم درست زندگی کردن رو یادش داد .نمیگم روژان دختر بدی بود نه اتفاقا خیلی هم رفتار سنگینی داشت ولی خودش رو غرق زیبایی ظاهریش کرده بود تا همه جذبش بشن ولی کیان بهش یاد داد که زیلایی باطنش مهمتره .بهش یاد داد اون یه گوهر ارزشمنده و پسرایی مثل من که دخترا رو واسه سرگرمی میخوان ارزش اینو ندارند که جلب اون بشن.
مامان درسته اعتقاداتمون فرق میکنه ولی تنها کسی که میتونه دخترت رو خوشبخت کنه همین آقاست .من تو همون یکی دوساعتی که باهاش حرف زدن دیدم چقدر مرده و میتونه دردونه منو خوشبخت کنه.شما هم لطفا به جای اینکه دنبال این باشی که یه داماد مثل خودمون واسه دخترت پیداکنی به این فکر کن که دخترت دلش باکیه و با کی خوشبخت میشه
روهام حرفهایش را با عصبانیت زد و از خانه خارج شد ،مادر همان جا نشست و به حرفهای کیان فکر کرد.
من هم به اتاقم پناه بردم تا کمتر جلو چشم مامان باشم
ادامه دارد...
💠 اولین_ختم_قرآن_کریم
📖 به صورت صفحه ای
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
💢سلام وعرض ادب✋
با یاری و توکل برخداوندمتعال اولین ختم صفحه ای قران کریم که هرروز به نام یکی از معصومین(ع) وشهدای گرانقدر می باشد را به همت شمااعضای عزیزتر از جان به پایان رساندیم
اجر شما با حضرت فاطمه زهرا(س)
باتشکر 🌹
التماس دعا🙏🏻
#ختم -قران
#جز-قران
#ختم -به-نیابت- از-شهدا
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️