eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.3هزار ویدیو
428 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــدایا... زیر آسمان تو چه آزادانه میگردیم دلمان قرص است تو... هوای ما را داری دلمان نمیخواهد آنی شویم که تو آنی رهایمان کنی... شبتون بهشت آرامش شب نصیبتان🌙 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدن دلیل بر بودن نیست 😉✨🌸✨👇🏻 . . . . .😃⚡️ استادی دریکی از دانشگاه های خارجی بہ شاگردان میگوید:🗣 بچه ها تخته رو می بینید؟👨🏻‍🏫 همہ میگن آرھ😕 میگہ منو می بینید؟🧐 میگن آرھ :) میگہ لامپ رو می بینید؟!💡 میگن آرھ😳 میگه خدا رو می بینید؟ میگن نہ🌾 میگہ پس خدا وجود نداره...😶 یہ ایرانی بلند میشہ میگہ⇅ بچہ ها منو می بینید؟ میگن آرھ🙂 میگہ تختہ رو می بینید؟ میگن آرھ🙃 میگه مغز استاد رو می بینید؟🧠 میگن نہ...😟 میگہ پس ...😆👏 •{♥️ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
چند درجه حرارت بیشتر پختـه ترت مـی کند..! 🔥 هــوا ممنونم! 🙏 گرم که می شوی 😇 تازه می فهمم لذت حجاب را... 🧕 لذت بندگی را.. 🤲 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
بازی اسم و فامیل بود اسم با (شین) بود نوشته بود /(شهیده✨،،) همه بهش خندیدیم ولی وقتی شهیده شد💔 فهمیدیم چقدر عاشق بوده.😔 ♥️ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
❮✨❯چـادرت مـےتوأنــد قشَنگتریــن ❮✏️❯ سرخَــط خبـرهأ بأشَــد ❮💗❯ وقتــے طُ میتوأنــے قشَنگتریـن ❮😍❯تیتــرِ دیـدن خـدا بآشے ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
Γ🎨⛓… . . ↻و‌من … ، دࢪ‌انتظاࢪت‌جان‌بھ‌لب‌شدھ‌ام‌آقا ⌛ツ ﴿نڪند‌منتظࢪ‌ࢪفتن‌منے‌آقا؟!۞﴾ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل دختراا روزتون مبارکــــــــ مستـــنــد دخـتـرانـه🧕🏻 امـشـب ســاعــت ۲۲ مـنـتـظــر نــگـاه هــاے قــشـنـگـتـون هـسـتـیـم 💌مشاهده دعوتنامه👇🏻 https://digipostal.ir/cjaxeve
مداحی آنلاین - عجب شور و حال و صحن و سرایی - حسین طاهری.mp3
4.34M
♥️ چراغ خونه‌ها روزتون مبارکツ💕🧕🏻 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
🌱ْ دختࢪ ڪھ باشۍ اگࢪعقیده اٺ باشد ، مادر ڪھ شدے ، چمࢪاݩ مۍ پرورانۍ..🦋•° 💌 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
💜 💛 مشهد حرم مطهر سلطان است قم مرقد پاڪ بانوی باران است گویند که حَدّ فاصلِ این دو حرم بین الحرمینِ کشور ایران است ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
3169102.mp3
8.28M
🌸 🎙 حیاے ټو چشماے ټو حاݪمو😊 ټو هر حاݪے باشم عوض میڪنہ♥️ چقدر خوشگݪہ 😍 بابا از ټماشاټ حض میڪنه🌸🍃 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉 •[کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتی‌ست من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی]• ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏🏻😍 💖 🌻 {در و دیوار جنت بی بی... ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
😍🌧 شنیدم توخونتون گل دارید🌹 گلاب دارید💦🌺💧 عطر بهار ناب دارید. 🌸🌼 شنیدم تو خونتون جای چراغ یک ماه دارید🌜 شنیدم نگین دارید🔮📿 طلا دارید یک جواهر ناب دارید🎐💎 شنیدم هل دارید هلو دارید دختر زیبا رو دارید😍 میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز « دختر » مبارک ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
{♥️} به نام خداوند دختران عاشق😌♥️ به نام خداوند ریحانه های بهشتی روی زمین♥️😌 به نام لبخند فرشتگان آسمانی🌸🎈🌸 تو دختر شده ای😌شده ای چشم و چراغ خانه😉شده ای هم راز رازهای مادر،شده ای دلیل نفس کشیدن پدر😍♥️شده ای چشم و چراغ دل برادر👫و شده ای پاپه پای رفاقت های خواهر🙂 ما دخترانی از جنس شیطنت♡ازجنس وفا و محبت♡از جنس خنده های یواشکی♡از جنس اشک های شبانه♡از جنس احساسات♡از جنس لبخند خدا هستیم🙂😍 ما افریده شدیم تا بفهمانیم دختر بودن افتخار است♥️ دختر که باشی میشوی دُردانه خانه😌😉 میشوی تنها دلیل لبخند خدا😶♥️ ما افریده شده ایم تا بفهمانیم دختر حرمت دارد😌♥️ دختر طلاست♥️💜💙🧡💛💚 طلایی که هرکسی حق نزدیک شدن بهش را ندارد😊😎 دختر که باشی میفهمی دلیل غیرت برادر را😌😉 میفهمی ارزشت بالاس تو آفریده شده ای تا بشوی ریحانه خلقت♥️😎 تو آفریده شده ای که بشوی ناموس ملت😁♥️ قدر خودت را بدان♥️😁قدر لبخندهایی که میزنی را بدان😁♥️ قبول کن که تو بهترینی😁♥️دختر که داشته باشید دیگه نیازی به هیچکی نداری و انگار دنیا را داری😁♥️ دنیای صورتی دخترانه ات را بپوشان😍😊 بفهمان که تو والایی نه کالا💚 عشق صورتیا🌸پاستیل دوستا🍭 لوس باباها😎🧔 دلیل غُر زدنای مامانا😂🧕 روزتون😍♥️😁 البته روزموووووووون مبارک😍🎊🎉🎈 😌💜 🧡 ♥️ ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
😍 کمیل چشمانش را محکم بر روی هم فشار داد،تا نبیند شکستن سمانه را،دختری که همیشه خودش را قوی و شکست ناپذیر نشان می داد. سریع از اتاق بیرون رفت. به پرستار گفت که به اتاق برود و،وضعیت سمانه را چک کند.تا رسیدن به اتاق امیرعلی کلی به سهرابی و بشیری بد و بیراه گفت،امیرعلی با دیدن کمیل از جایش بلند شد: ــ چی شد کمیل؟حالشون بهتره؟ ــ خوبه،امیرعلی حکم دستگیری رضایی کی میاد؟ ــ شب میرسه دستمون،صبح هم میریم میاریمش ــ دیره،خیلی دیره،پیگیر باش زودتر حکمو بفرستن برامون ــ اخه ــ امیرعلی کاری که گفتمو انجام بده ــ نباید عجله کنیم کمیل،باید کمی صبر کنیم ــ از کدوم صبر حرف میزنی امیرعلی؟سمانه حالش بده؟داغونه؟میفهمی اینو با صدای عصبی غرید: ــ نه نمیفهمی این حالشو واال این حرف از صبر نمیزدی با خودش عهد بسته بود ،که تا آخر هفته سمانه را از اسنجا بیرون ببرد ،حاال به هر صورتی،فقط نباید سمانه اینجا ماندنی شود. امیرعلی انقدر خیره کمیل بود که متوجه خروج او نشد ،با صدای بسته شدن در به خودش آمد. از حرف ها و صدای بلند کمیل دلخور نشده بود، چون خودش هم می دانست ،که کمیل در شرایط بدی است،مخصوصا اینکه به سمانه هم عالقه داشت،امروزانقدر حالش بد بود ،که به جای اینکه خانم حسنی بگوید،سمانه می گفت،و این برای کمیل حساس نشانه ی آشفتگی و مشغول بود ذهنش بود. هیچوقت یادش نمی رفت،آن چند روز را که سمیه خانم کمیل رامجبور به خواستگاری از سمانه کرده بود،با اینکه کمیل آرزویش بود اما به خاطر خطرات کارش قبول نکرد و چقدر سخت گذشته بود آن چند روز بر رفقیش. سریع به سمت تلفن رفت و باهماهمنگی ها ی زیاد،بالخره توانست حکم دستگیری رویا صادقی را تا عصر آماده کند کمیل منتظر در اتاقش نشسته بود،یک ساعت از رفتن امیرعلی و بصیری که، برای دستگیری رضایی،رفته بودند،می گذشت. با صدای در سریع از جایش بلند شد،امیرعلی وارد اتاق شد و گفت: ــ سالم،رضایی رو آوردیم،االن اتاق بازجوییه ــ سالم،چته نفس نفس میزنی امیرعلی نفس عمیقی کشید! ــ فهمید از کجا اومدیم پا به فرار گذاشت،فک کنم یک ساعتی فقط میدویدیم تا گرفتیمش ــ پس از چیزی ترسیده که فرار کرده ــ آره ــ باشه تو بشین نفسی تازه کن تا من برم اتاق بازجویی امیرعلی سری تکان داد و خودش را روی صندلی پرت کرد. کمیل پوشه به دست سریع خودش را به اتاق بازجویی رساند، پس از ورود اشاره ای به احمدی کرد تا شنود و دوربین را فعال کند،خودش هم آرام به سمت میز رفت و روی صندلی نشست،رویا سرش را باال آورد و با دیدن کمیل شوکه به او خیره شد. کمیل به چهره ی ترسان و شوکه ی رویا نگاهی انداخت،او هم از شدت دویدن نفس نفس می زد. ــ رویا صادقی،۲۸سال،فوق لیسانس کامپیوتر،دو سالی آمریکا زندگی می کردید و بعد از ازدواج یعنی سه سال پیش به ایران برگشتید،همسرتون به دلیل بیماری سرطان فوت میکنن و االن تنها زندگی میکنید. نیم نگاهی به او انداخت و گفت: ــ درست گفتم؟؟ رویا ترسیده بود باورش نمی شد دستگیر شده بود. ــ چرا گفته بودید بشیری رو ندیدید؟؟ ــ م .. من ندیدم کمیل با اخم و صدای عصبی گفت: ــ دروغ نگید،شما هم دیدین هم بهاشون بحث کردید عکس ها را از پوشه بیرون آورد و روبه روی رویا گذاشت. ــ این مگه شما نیستید؟؟ کمیل از سکوت و شوکه شدن رویا استفاده کرد و دوباره او را مخاطب قرار داد؛ ــ چرا به خانم حسینی گفتی که بیاد کامپیوترو درست کنه ،با اینکه شما خودتون رشته اتون کامپیوتر بوده،و مشکل سیستم هم چیز دشواری نبوده رویا دیگر نمی دانست چه بگوید،تا می خواست از خودش دفاع کند،کمیل مسئله دیگری را بیان می کرد،و او زیر رگبار سوال ها کم اورده بود.