eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
414 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
شعبانعلی: 💚💚💚 💚 💚 با کمک علیرضا غذا رو آماده کردم....الحق و الانصاف واقعا کارِش رو بلد بود....برنج رو دم گذاشتم و پیش بندم رو درآوردم. از آشپزخونه بیرون رفتم...خبری از علیرضا نبود. _علیرضا کجایی؟ صدایِ در سرویس اومد....با آستین های بالا زده و دست های خیس که نشون از وضو گرفتن اش بود بیرون اومد. +ساجده من تا مهمون ها نیومدن میرم مسجد برای نماز جماعت _التماس دعا حاجی +قسمت نشده حاجی بشم...ان شاءالله باهم بریم خانه ی خدا _ان شالله ،،،،،، مراسم شام غریبان بود....بعد از مراسم امیر و عاطفه سادات بر می گشتند شیراز. خیمه برپا کرده بودند و واقعه ی کربلا رو تداعی می کردند‌....شهادت امام حسین (ع)...دویدن حضرت زینب (س) تا قتلگاه....وقتی که اهل حرم حسین رو به اسیری بردن....شهادت رقیه (س) همه ی این ها بد دلِ آدم رو آتیش می زد. به راستی که عشق حسین در دل حرارت ایجاد می کنه....دل من در غم حسین اینجور می کنه...پس تو دلِ مهدیِ فاطمه چه خبره!!!؟ فدای غریب بودن و تنهاییت بشم من آقا... نگاه ام به عاطفه سادات افتاد....بی صدا گریه می کرد...تازگی ها متوجه مشکل اش شده بودم. عاطفه برای من مثل خواهر نداشته ام بود....دقیقا پر از همون حس های خواهرانه. امیر به خاطر عاطفه ده روز محرم رو مرخصی گرفته بود و قم مونده بودند...نمی خواست حتی عاطفه یک لحظه غصه بخوره... چقدر پسر عموم بعد از ازدواج تغییر کرده بود....و چقدددر من تغییر کرده بودم. ،،،،،، کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شعبانعلی: 💚💚💚 💚 💚 "علیرضا" امروز میخواستم حساب کتاب های فروشگاه رو درست کنم تا بتونم ساجده رو چند روز شیراز ببرم. چند ماهی می شد که خانواده اش رو ندیده بود....هیچوقت اعتراضی نمی کرد ولی معلوم بود که خیلی دلتنگه. هروقت با مادرش تلفنی صحبت می کرد....بعدش دلش می گرفت. فاکتور هارو دسته بندی کردم و داخل کاور گذاشتم. تلفن همراه ام زنگ خورد...نگاهی به صفحه اش کردم. اسم شهید اومده بود روش. بازم رسول مخاطبین من رو دست کاری کرده بود و اسم خودش رو شهید نوشته بود. _سلام علیکم...آقا رسول +سلام سید ، میگم من ان شالله آخر هفته عازمم _بسلامتی...خوش به سعادتت، خدا ازت قبول کنه داداش کی بیام ببینمت؟؟؟ چون آخر هفته میخوام خانومم رو ببرم شیراز +ان شاءالله ، بیا سید میخوام ازت حلالیت بطلبم خنده ای کردم به شوخی گفتم _من که حلالت نمیکنم شهید نمیشی آقا رسول...حالا هِی اسمت رو شهید ذخیره کن. +اذیت نکن علیرضا بیا حلال کن مارو _شرط داره +بگو هر چی باشه حله! _سلام مارو به خانوم برسون ، ازش بخواه مارو هم به نوکری اش قبول کنه....در ضمن چه بدی ازت دیدم که حلالت کنم....حلالِ حلالی من از رسول بدی ندیده بودم....اما اگر هم از کسی بدی دیده باشم...همیشه میگم شیعه ی علی رو مگه میشه نبخشید...نوکر حسین و مگه میشه حلال نکرد. این بخشش اتصال روح مارو به خدا نشون میده.. +ان شاءالله ، دعاگوت هستم داداش پس منتظرت هستم.... بیا که دلم برات تنگ شده _چشم میام بعد از خداحافظی گوشی رو قطع کردم و سریع کارهارو جمع و جور کردم....تا قبل از نهار سری هم به رسول بزنم. ،،،،،،،،، "ساجده" ساعت دو بعد از ظهر بود که علیرضا از کار برگشت...خندون به جلویِ در رفتم. +سلام خانوم _سلام خسته نباشی کفشاشو در اورد گل رزی ک برام گرفته بود رو سمتم گرفت +بفرمایید این برای شماست _وایی ممنون ، مناسبت اش چیه؟؟؟ پالتویِ مشکی رنگ اش رو در آورد و به چوب لباسی آویزون کرد. +مناسبت نمیخواد برای خانومم گل خریدن که نیشم باز شد از این همه محبت اش...به آشپزخونه رفتم و گل رو داخل یک لیوان آب گذاشتم. _علیرضا چایی بیارم یا نهار ؟ +فعلا بیا اینجا کارت دارم ساجده جان گل رو رویِ اُپن گذاشتم....دوتا چایی ریختم و رفتم تویِ پذیرایی. منتظر نشستم تا بیاد. _چیزی شده ؟ لبخندی زد گفت +نه چیزی نشده ، کارام رو جور کردم که آخر هفته بریم شیراز خوبه؟؟ _واییی عالیه علیرضا ممنون حسابی ذوق زده شده بودم‌..چهره ی علیرضا گرفته شد +شرمنده باید زودتر از اینا میبردمت....نشد ببخشید اخم هام رو توهم کردم _چه بخشیدنی!!!؟؟این حرفارو نزن خندون گفتم +بیا بریم نهار ، یک پیش غذا جدید پختم اما اسمش خیلی سخته ماشاب😃قمیه خندید +یاخداا....چی پختی؟؟ _شایدم خوردن نداشته باشه یکم زیادی نمکی اش کردم اما نگران نباش برنج خورشت هم داریم👌 +بریم ببینیم چه کرده خانومم ،،،،،،، کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شعبانعلی: 💚💚💚 💚 💚 ظرف میوه های خورد شده رو باز کردم رو به علیرضا گفتم _میوه! +خطرناکه خندون یدونه سیب برداشتم و جلویِ دهانش گرفتم +اع اع ساجده خنده ای کردم _خب تنها راه بود +از دست تو _میگم علیرضا اربعین چندمه؟ +بیست و دوم این ماه _واقعا .....میشه ماهم اسم نویسی کنیم بریم.؟؟؟ از گوشه ی چشم نگاهی بهم انداخت و دوباره نگاه اش رو به جاده داد. +پیاده روی؟؟ _اره ، خیلی خوبه +عالیه...فقط برای شما یکم سخته هاا _من پیاده روی اربعین رو خیلی دوست دارم حس میکنم یک حرکت جهادیه .....میشه بریم؟ دستی به محاسن اش کشید +والله چی بگم ، حالا درباره اش صحبت میکنیم قصد کرده بودم که حتما علیرضا رو راضی کنم و اربعین امسال به امید خدا حرم ارباب باشیم ،،،،،،،، دل تو دلم نبود که مامان بابارو ببینم... علیرضا که پارک کرد..کمر بندم رو باز کردم و پیاده شدم. چادرم رو مرتب کردم و علیرضا جعبه های سوهان رو از عقب برداشت. زنگ در رو زدم...انگار که کسی تو حیاط بود. صدا از حیاط اومد +کیه!؟؟ مامان با چادر اش اومد جلویِ در....لبخندم جمع نشدنی بود....مثل بچه های دوساله ذوق کرده بودم. وارد حیاط شدیم...به خاطر پاییز سرسبزی قبل رو نداشت و کلی برگ های نارنجی و زرد تک درخت حیاطمون کنار باغچه جمع شده بود. مامان چادرش رو درآورد و با خوشحالی گفت: +بریم تو اینجا سردِ _حیاط رو آب و جارو می کردی؟ +آره دوباره هوا سرد شد و برگ های این درخت خشک....هرروز جمع می کنم کنار باغچه. کارِ پاییز هرسال ام تو خونه بازی کردن با همین برگ ها بود....وسط حیاط روشون راه می رفتم و به خش خش صداشون گوش می دادم. چادر مشکی ام رو از سرم درآوردم و به داخل رفتیم. مامان رفت جلویِ بخاری و دست هاش رو روش گرفت. از پشت محکم بغل اش کردم و می بوسیدمش. +ساجده خفه شدم‌... _اع مامان...برای رفع دلتنگیه دست های من رو گرفت و من رو کنار کشید..رویِ سرم رو بوسید +بزرگ شدیااا. نگاه قد ات از منم زده بالاتر خنده ای کردم و به آشپزخونه رفتم...تویِ این هوای سرد یک چایی داغ با عطر خونه پدر می چسبه. "علیرضا" بعد زیارت اومدم توی صحن شاهچراغ، چشم چرخوندم تا ساجده رو ببینم. روی فرش کنار ستون تکیه داده بود کتاب دعا دستش بود. نزدیک اش رفتم و کنارش نشستم. سرش رو بلند کرد و لبخندی زد. +زیارت کردی اقا؟ _بله زیارت قبول باشه خانوم +می خوام ببرمت ی جای خوب!! ابرو بالا انداختم _نکنه همون بستنی فروشی معروف...تعارف نزده برمون داشتی رفتیم اونجا.. اخم ساختگی کرد +نخیرم ، میخوام هنرم رو نشونت بدم. _اوه اوه....چه هنری مشتاق شدیم. از جاش بلند شد و چادرش رو تکوند...باهم سلام آخر رو دادیم و از حرم خارج شدیم. از جلویِ مغازه های نقره فروشی و انواع مغازه های سوغات شیراز رد می شدیم....جلویِ یک مغازه ی انگشتر فروشی ایستاد. نزدیک اش رفتم. +چیزی می خوای خانومم،؟؟ کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شعبانعلی: 💚💚💚 💚 💚 انگشت اش رو سمت زنجیر های آویزون شده که پلاک بهشون وصل بود برد. +یدونه بخریم. _چشم....کدوم رو می خوای؟؟ +برایِ شما...شما باید انتخاب کنی! _هرجا میریم باید یک مهر رویِ من بزنی که من خانوم دارم. ریز و محجوب خندید. +نه آخه خیلی قشنگ ان....بخریم؟؟ _چشم وارد مغازه شدیم و پلاک هارو نگاه می کردیم. ساجده پلاک مستطیل شکلی رو دست گرفت و رو به من نشون داد..آروم گفت: +وان‌یکاد بخریم! پلاک رو از دست اش گرفتم...دلم برای این همه مهربونی هاش رفت. یدونه دیگه از پلاک های وان‌یکاد رو جدا کرد... +بیا این و بخریم...رنگ اش به انگشتری هم که خریدیم می خوره. _نه دیگه یک جفت می خریم باهم ست داشته باشیم... دوتا پلاک رو جداگانه برداشتم و حساب کردم. از مغازه خارج شدیم و به سمت ماشین رفتیم _خب حالا کجا بریم؟؟ لبخند مشکوکی زد +این خیابون برو تا بگم _طولانی که نیست..... به خونه عمه هم برسیم ابرویی بالا انداخت +نه زود بر می گردیم مسافتی رو طی کردیم...توی یک بلوار پی چیدیم. به امر خانوم گوشه ای از خیابون پارک کردم. +خب پیاده شو _مشکوک میزنی خنده ای کرد +نه والا دوتامون از ماشین پیاده شدیم ساجده دیواری رو نشون داد که عکس شهید زین الدین به زیبایی روش نقش بسته بود. +ببین! _ به به...شهید زین الدین. +قشنگه نه؟ لبخندی زدم _معلومه....عالیه اصلا....خیلی خوبه که تویِ کوچه پس کوچه ها و خیابون های شهر یاد شهدا زنده میشه. دمِ نقاشش گرم...عاقبت اش بخیر. +آره؟؟؟ نگاهی بهش کردم ابرویی بالا انداخت انگار میخواست ببینه شوخی میکنم یا نه سری تکون دادم و خندیدم. _چیه؟ +یعنی نفهمیدی من این رو کشیدم ، قشنگ نیس؟ واقعا قشنگ بود....باور اینکه این هنر اثر ساجده باشه سخت نبود...واقعا هنرمند بود. _خیلی قشنگه ، بهت افتخار میکنم که همچین هنری داری و در این زمینه خرجش کردی. لبخندی زد +ممنون البته به کمک دوستام بود و اینکه...... نگاهی به تصویر کرد +اون زمان این شهید بزرگوار نمیشناختم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
        👇تقویم نجومی سه شنبه👇 ✴️ سه شنبه👈 17 آبان / عقرب 1401 👈13 ربیع الثانی 1444 👈8 نوامبر 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴 شهادت حضرت زهرا علیها السلام "به روایتی "(برای کسانی که روضه هفتگی دارند روز مناسبی است) 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 👶زایمان :مناسب زایمان نیست 🤕 بیمار: امروز زود خوب شود. 🚘مسافرت: سفر خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭  احکام نجوم. 🌓امروز قمر در برج ثور است و برای امور زیر نیک است: ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️خرید جواهرات و طلا. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️دیدار دوستان و نامه نگاری. ✳️رفتن به تفریحات سالم. ✳️درختکاری. ✳️و مشارکت و امور شراکتی خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت: امشب، (شب چهار شنبه)، مباشرت برای سلامتی جسم خوب است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات،(سروصورت)در این روز از ماه قمری ،خوب نیست 💉💉حجامت: خون دادن فصد و زالو. انداختن یا در این روز  از ماه قمری ، سلامت آفرین است. ✂️ ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ استخاره: وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب. خوابی که دیده شود طبق آیه ی 14 سوره مبارکه " ابراهیم " علیه السلام است. ولنسکننکم الارض من بعدهم ذالک لمن خاف... و چنین استفاده میشود که برای دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه تقویم همسران را در تلگرام جستجو کنید و به کانال ما بپیوندید که کسی که دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد و چیزی همانند آن و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💞 یـــاس کـــبود💞: 🔺 روز ی یک صفحه تلاوت قرآن کریم هدیه به حضرت سیده نرجس خاتون و حضرت خدیجه سلام الله علیهما 💢 ۲۴ 🔸سوره مبارکه بقره 🌸اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 📖اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن. ✨️اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ ،امُورِنا خَیْراً✨ 🌷 "روزی یک صفحه با قران کریم"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️حواسمون هست که دوربین خدا همیشه روشنه؟ ‼️دیدین گاهی می‌ریم عروسی یا جشن تولد، دوربین داره فیلمبرداری می‌کنه و تا نوبت به ما می‌رسه، خودمون رو جمع‌وجور می‌کنیم؟ چرا؟ چون دوربین روی ما زوم می‌کنه؛ نکنه زشت و بدقیافه بیفتیم! اگه فقط به این فکر کنیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی ما زوم شده، شاید یه جور دیگه زندگی می‌کردیم! شاید اخلاقمون یه جور دیگه بود! شاید لحن صحبتمون یه جور دیگه می‌شد! مطمئن باشیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی تک‌تک ما زوم شده؛ چون خودش فرمود: «ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری؛ آیا نمی‌دانند خدا می‌بیند؟» 📜(علق:۱۴) کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🏢🏠🏡 پله های ساختمان ها 🔰🔰🔰 ⬅️ وقتی به برج ها 🏢 و ساختمان های بزرگ 🏠 و خانه های کوچک 🏡 توجّه بکنیم، ↩️ متوجّه میشیم، برای ورود به هر کدام باید از پله ها 👣👣👣 بالا برویم، تابتوانیم داخل خانه 🏢🏠🏡 ورود پیدا کنیم.... 🔰🔰🔰 ♻️ و هر چقدر ساختمان بلندتر باشد، برایش آسانسور تعبیه می کنند... ♻️♻️♻️ 🔱⚜شاید با خودتان فکر کنید که، منظور از این حرف ها چیه 🤔 ؟؟!!! 👇👇👇 🔮 درجات بهشت هم چیزی شبیه به همین پله هاست 😊... ⤵️⤵️⤵️ خداوند متعال در قرآن می فرماید: [سوره ی مبارک ی مزمل«20»] {..... فَأقْرَءُاْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ألْقُرْءَانِ ......} [هر چه از قرآن میسّر شد بخوانید]. ⤴️⤴️⤴️ 🔅🔆🔅🔆✨✨✨🔅🔆🔅 ⤵️⤵️⤵️ ✨🌹 رسول گرامی اسلام (ص) می فرمایند: ✨💫 عَدَدُ دَرَجِ ألْجَنَّه عَدَدُ ایِ ألْقُرْآنِ فَإِذَا دَخَلَ صَاحِبُ ألْقُرْآنِ ألْجَنَّه قِیلَ لَهُ ارْقاً وَأقرَأْ [اقْرَأْ وَ ارْقأْ] لِکُلِّ آیَةٍ دَرَجَةٌ فَلَا تَکُونُ فَوْقَ حَافِظِ ألْقُرْآنِ دَرَجَةٌ (بحارألنوار ج:89 ص:22) 👆👆👆 ⤵️⤵️⤵️ ↩️ درجاتِ بهشت به تعداد آیاتِ قرآن است. ↪️ چون صاحب قرآن وارد بهشت شود، به او گفته شود، بخوان و بالا برو که هر آیه ای را درجه ای ایست. ✨🌹 پس برتر از درجه ی حافظ قرآن درجه ای نیست. ↪️ ↩️ با توجّه به اینکه شرط ورود حافظِ قرآن به بهشت عمل به قرآن است تنها به تعداد آیاتی بالا خواهد رفت که آن را حفظ و سپس عمل نموده است.👌 ✅ 📖 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بدترین نوع چه مرگی است⁉️ نه مرگ در قعر نه مرگ در اثر و نه مرگ در عمق ... هیچ کدام سخت ترین و بدترینِ مردن ها نیست. 🔥بدترین نوع مرگ ، مرگِ در حال گناه است. که ما در اندیشه گناه باشیم و موت در پی ما... رسول اکرم صلی الله علیه و آله؛ عجب میدارم از آن کسی که طلب دنیا میکند و مرگ او را طلب میکند تا او را چگونه دریابد. 🔰امام صادق علیه السلام : بنده (گنهکار و) سرگردان کننده را دوست دارد ولی کسی که گناه نمیکند برتر است 🔻در حالی که ما روزانه به دنبال و آرزوهای خود هستیم ممکن است مرگ با آمدنش ما را غافلگیر کند. خدا کند در آن لحظه فکر گناه در سر نداشته باشیم. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨