eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
413 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ٢٢ سرگذشت زینت با لایک ها و کامنت هاتون بهم انرژی بدید لطفا عزیزانم 😘 رسول گفت : لااله الله...مثل دیشب خراب شده که گفتی لوله گرفته اومدم دیدم چیزیش نیست؟؟!! ندیدم ایران چه اشاره ای کرد و چی با چشم و ابرو به رسول گفت که رسول گفت :خیله خب... برو منم الان میام.... ایران گفت :اومدیا... اینو گفت و رفت پایین.... رسول حسابی کلافه شده بود.... زیر لب غر غر می‌کرد... با خودش میگفت :نه، مثل اینکه این زنه میخواد موش بدوونه... نه اون مظلوم نمایی اولش... نه حالا که داره اعصاب مارو خط خطی میکنه... اینجوری نمیشه.... باید تکلیفم رو باهاش مشخصی کنم... یخورده غر زد، بعدش با لبخند بهم گفت :برم پایین ببینم حرف حسابش چیه.... شب میام بالا... میخوام دستپخت خوشمزه ت رو بخورم... رسول که اینجوری میگفت انگار کور سوی امیدی تو دلم روشن میشد.... اینارو گفت و رفت پایین... منم سریع از جام پریدم چندتا سیب زمینی گذاشتم آب پز شه تا باهاش کوکو سیب زمینی درست کنم... یکی از لباسای خوشگلمو  پوشیدم و یه کم به خودم رسیدم.... همه جارو چک کردم که مرتب باشه... کوکو رو هم آماده کردم و منتظر رسول نشستم... هر چقدر منتظر شدم... هر چقدر منتظر شدم.... خبری از رسول نشد که نشد.. فهمیدم ایران نذاشته بیاد بالا..... کم کم داشتم از اومدن رسول ناامید میشدم که یهو از پایین سر و صدا ی زیادی بلند شد.. خدایا یعنی سر و صدای کی بود؟ اومدم دم در تا صدارو خوب بشنوم.... رسول و ایران بودن... رسول داشت داد میزد :مسخره کردی مارو... اگه تاب و تحمل نداشتی غلط کردی موافقت کردی بریم خواستگاریه دختر مردم.... اونم با یه امیدی اومده تو خونه ی من.... ولی از وقتی اومده تو هر بار به یه بهونه ای منو کشوندی پایین و اصلا نذاشتی یه ساعتم کنارش بشینم.... ایران میگفت :خوب سنگش رو به سینه میزنیا.... هنوز نیومده جاشو تو قلبت وا کرد....؟ عاشق و معشوق شدین....؟؟ کاش از این مراما واسه منم بخرج میدادی...رسول گفت :آره اصلا عاشقش شدم...مشکلی داری؟ میخوای چکار کنی...؟ اینو که گفت ایران یهو جیغ زد و حمله کرد به رسول و همین طور که چنگ میزد به صورت و بدنش داد زد تو غلط کردی....فراموش کردی از اول من زنت بودم؟... بی انصاف منو فروختی به این دختره پتیاره...؟ من چمیدونستم که حالا اون بیاد میشه سوگلی تو...ای خدااااا عجب غلطی کردم.... ای خدااااا کمکم کن.... هی گریه میکرد دوتا میزد تو سر خودش...ده تا میزد تو سر رسول و با جیغ و داد و گریه اینارو میگفت.. صداشون خیلی بلند بود کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
قسمت ٢٣ سرگذشت زینت با لایک ها و کامنت هاتون بهم انرژی بدید لطفا عزیزانم 😘 صداشون خیلی بلند بود... طولی نکشید که مادرشوهرم از خونش صدای جنگ و دعوای رسول و ایران رو شنید و اومد اینور.... مادر شوهرم که اومد دیگه صدای جیغ و داد های ایران رو نشنیدم... از مادرشوهرم حساب می‌برد... مادرشوهرم گفت :چی ‌شده رسول...؟ صدای هوار هوارتون کل محل رو برداشته.... خجالت نمی‌کشید...؟ زینت چیزی گفته کاری کرده؟ رسول گفت اون دختر بیچاره که بالاست کاری به کسی نداره، این زنیکه هار شده پاچه ی منو گرفته ول نمیکنه... از وقتی زینت و عقد کردم نذاشته یه ساعت بالا باشم.... مادرشوهرم گفت :ایران، رسول چی میگه..؟ آره..؟ تو نمیذاری این بره بالا...؟ ایران گفت :من غلط بکنم نزارم بره بالا... گاز خراب بود گفتم گازو درست کنه بعد بره... رسول گفت :عه... عه... عه... جلو روی من داره دروغ میگه... تو نبودی داد زدی چرا میخوام برم بالا...؟؟ تو نبودی خریدارو قایم کردی نذاشتی ببرم بالا..؟ ایران ساکت بود اصلا جوابی نمی‌داد... مادر شوهرم گفت :ببین ایران... ما از اول با رضایت خودت رفتیم خواستگاری این دختره.... حالا بشین سرجات زندگیت رو بکن.... اگه قرار باشه هر روز اینجوری داد و هوار راه بندازی می‌بریم میندازیمت خونه ننه بابات حالت جا بیاد.... فهمیدی یا شیر فهمت کنم؟ الان کل فامیل منتظرن دعوای شماها دربیاد بشینن تماشا کنن... شما که نمیخوایید دشمن هامون رو خوشحال کنید بگن آخ جون بالاخره دعواشون در اومد....!!! پس حالا باهات اتمام حجت میکنم، بشین سرجات دیگه صدایی ازت نشنوم.....مادر شوهرم اینارو گفت و رفت.... دیگه صدایی از رسول و ایران درنیومد. یه رب بعد دیدم رسول یه مقدار از خرید هایی که ایران نذاشته بود بیاره بالا رو گرفت دستش و اومد بالا.... ولی کارد میزدی خونش در نمیومد... همین که وارد شد گفت :میبینی تورو خدا چجوری اعصاب واسه آدم نمیذاره این ایران.. سعی کردم یه کم با حرفام آرومش کنم... اونم اومد کنارم نشست  و سعی کرد بخاطر اتفاقاتی که افتاده بود ازم دلجویی کنه... بعدشم گفت :حال و حولت چطوره؟ بهتر شدی؟ گفتم بد نیستم، خوبه خوب هم نیستم... گفت حالا یه هفته بگذره حالت خوب میشه...این یه هفته حسابی استراحت کن... هر چی لازم داری بگو خودم از شهر برات میخرم میارم... دیگه فهمیدم باید چکار کنم... از این به بعد هر چی خریدم باید قایم کنم نذارم ایران ببینه... اونشب یه کم از تنفرم به رسول کمتر شد... درسته ظاهر قشنگی نداشت... ولی انگار قلبش مهربون بود. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
قسمت ٢۴ سرگذشت زینت لایک کردن و کامنت گذاشتن شما موجب دلگرمی ماست 😘 درسته رسول ظاهر قشنگی نداشت... ولی انگار قلبش مهربون بود.. اونشب رسول کاری بهم نداشت... فقط منو گرفت  تو بغلش و خوابیدیم... چون میگفت تو فعلا باید استراحت کنی تا حالت کاملا خوب بشه ... دیگه از اون تنش و استرس و خشونت شب قبل خبری نبود... شب آرومی رو کنار هم گذروندیم... از اون شب، یه شب میومد بالا کنار من بود... یه شب هم پایین کنار ایران... هر چی هم کم و کسر داشتم برام می‌گرفت و می‌آورد... یه چیزایی رو قایمکی میخرید برام، یه چیزایی مثل نون و سیب زمینی و پیاز رو هم که ایران کاری نداشت و حساسیت بخرج نمی‌داد.... کلا بعد اینکه مادر رسول باهاش اتمام حجت کرده بود خودشو جمع کرده بود و کمتر کاری به ما داشت.... هر روز که می‌گذشت رسول انگار مهربون تر میشد.... طوری که دیگه بیخیال سن بالاش شده بودم و قبول کرده‌بودم که سرنوشت منم همینه و باید باهاش کنار بیام... تقریبا دوماه از ازدواج منو رسول گذشته بود.... هر روز ایران رو میدیدم که چادر سر می‌کرد از خونه میرفت بیرون... و تا قبل اینکه رسول برگرده،برمی‌گشت خونه .... یه روز عصر دراز کشیده بودم و منتظر رسول بودم... اونشب قرار بود رسول بیاد بالا پیش من.... دراز کشیده بودم که دیدم رسول خوشحال و شاد اومد خونه و یه سلام و علیک جزیی با ایران کرد و اومد بالا.... درو که باز کردم رسول با یه چهره ی شاد و خندون اومد داخل.... سلام کردم... رسول جواب داد :سلام به روی ماهت خانم قشنگم.... بعدشم صداشو آورد پایین... جوری که ایران نشنوه،گفت :نمیدونی چی برات گرفتم... فقط بیا نشونت بدم کیف کنی.. دستمو گرفت و نشوند کنار خودش... از لای کتش یه جعبه در آورد و با ذوق زیادی بازش کرد... یه سرویس طلای سنگین و خوشگل توش بود که حسابی برق میزد... خیلی ذوق کردم... از شوق زیاد دستمو گرفتم جلوی دهنم و جیغ کوتاهی زدم... رسول هم از خوشحالی من خوشحال بود... فقط وقتی جیغ زدم گفت :هیسسسس.. هیسسسس.. جیغ نزن ایران میفهمه.... اون نباید بدونه همچین هدیه ای برات گرفتم وگرنه روستا رو روی سرمون خراب میکنه... منم که اینقدر ذوق کرده بودم گفتم :باشه.... باشه. حواسمو جمع میکنم. دیگه روز به روز با این کارای رسول دلگرم تر از قبل میشدم وارد ماه چهارم از زندگی مشترکمون شده‌بودیم... مادر رسول هم هربار منو میدید میگفت :چه خبر؟ تو راهی نداری؟ منم که میگفتم نه... مادرش میرفت تو هم.... شاید این ذهنش رو درگیر کرده بود که چرا زن دوم پسرش هم مثل زن اولش باردار نشده کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
قسمت ٢۵ سرگذشت زینت با لایک ها و کامنت هاتون بهم انرژی بدید لطفا عزیزانم 😘 شاید این ذهن مادرشوهرم رو درگیر کرده بود که چرا زن دوم پسرش هم مثل زن اولش باردار نشده... نکنه اینوسط ایراد از پسرشه و خودشون خبر ندارن.... همون روزا بود که بهم خبر رسید فریبا زایمان کرده.... یه روز با رسول رفتیم خونه ی مادرم..... فریبا هم اونجا بود تا ده روز از زایمانش بگذره... عباس رو بعد از چندین وقت اونجا دیدم.... هنوز با من سرسنگین بود... ولی دیگه ارتباطش با بابا مامانم مثل قبل شده بود...یه شب اونجا موندیم و برگشتیم خونه... روزگارمون میگذشت.. نه خوب نه بد.... هر روز در انتظار بچه... ایران هم این وسط از اینکه میدید من باردار نشدم خیلی خوشحال بود و با دمش گردو میشکست.. حتما با خودش فکر کرده بود حالا منم باردار نمیشم و رسول یه لگد میزنه پشتم و منو می‌فرسته خونه ننه بابام... ولی رسول بارها بهم گفته بود یه تار موی گندیده ت رو با یه دنیا عوض نمیکنم.. منم به همین حرفا دلخوش بودم.... یه روز که رسول اومده بود بالا پیش من  و دوتایی باهم میوه میخوریم و حرف میزدیم،رسول بهم گفت :زینت میخوام یه مساله ای رو باهات درمیون بذارم... که الان تو اولین نفری هستی که دارم بهش میگم و قبل از تو نه به ایران گفتم نه به مادرم و نه هیچکس دیگه.. تعجب کردم از حرفش.... یعنی چی میخواست بهم بگه....؟ گفتم چی شده رسول...؟ اتفاقی افتاده؟ رسول خندید و گفت :نه بابا چه اتفاقی.... فقط این چند وقت که تو زنم شدی مهرت خیلی به دلم نشسته... خیلی بیشتر از ایران.... حالا هم میخوام بهت بگم، من یه باغ بزرگ دارم که چند سال پیش با وام و قرض و قوله خریدمش.. نه ایران از این قضیه چیزی میدونه... نه مادرم.. مهر تو با من کاری کرده که تصمیم گرفتم اون باغ رو بزنم به اسمت..واسه همین شنبه که میرم سرکار... تو رو هم باخودم میبرم شهر.... الکی به ایران و مادرم میگیم که داریم میریم دکتر... بعد از اونجا میریم محضر و من این باغ  رو به اسم تو میکنم... اینجوری دلم آرومتره.... دوست ندارم حق تو از این زندگی ضایع بشه... فقط ازت خواهش میکنم به خانواده ی خودت هم حرفی نزن .. میخوام این قضیه عین یه راز بین من و تو بمونه... منم که از خدام بود.. خیلی خوشحال شدم و با کمال میل قبول کردم به کسی حرفی نزنم... روز شنبه که شد،صبح زود به همراه رسول حاضر شدم که بریم شهر... ایران طبق معمول سرشو از در آورد بیرون و گفت :کجا؟ رسول گفت :هیچی یه مقدار حال نداره دارم میبرمش دکتر... تو سرتو بکن تو... ایران زیر لب غر غری کرد و سرشو برد داخل کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 👇تقویم نجومی پنجشنبه👇 ✴️ پنجشنبه 👈10 آذر/قوس1401 👈6 جمادی الاول 1444👈1 دسامبر 2022 🕋 مناسبت های دینی و اسلامی. 💠اغاز جنگ موته و شهادت جعفر بن ابیطالب علیه السلام. 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ روز خوش یُمن و خوبی برای امور زیر است : ✅خواستگاری عقد و عروسی و ازدواج. ✅مسافرت. ✅خرید رفتن. ✅دیدار روسا و مسئولین. ✅خرید وسیله سواری. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅و شکار و صید و دام گذاری خوب است. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 زایمان خوب و نوزاد خوش قدم و مبارک خواهد شد.ان شاءالله. 🚘 مسافرت :سفر خوب و مفید است. 💑مباشرت امروز : مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل از آن آقا ، بزرگوار و عاقل و سیاستمدار شود و هیچگونه نادرستی و انحرافی در او نباشد. 🔭احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️دیدار با بزرگان. ✳️دعوت گرفتن از افراد. ✳️آغاز امور یادگیری. ✳️افتتاح شغل و کار. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️دادن سفارش جنس. ✳️نو بریدن و پوشیدن. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است. 💑مباشرت امشب: امشب (شبِ جمعه ) ،فرزند پس از فضیلت نماز عشاء، سخنوری توانا و کلامش بجا و موثر واقع خواهد شد.ان شاءالله. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، ممکن است باعث بلای ناگهانی شود. 💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث رعشه اعضا می شود. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 7 سوره مبارکه "اعراف" است. و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه ... و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آن تلاش کنند و باعث مقام آنها شود و برخی کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتد .و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد . ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1577623848.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای استاد فرهمند هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
⚪🌹⚪🌹⚪🌹⚪🌹 اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان (عج) *✨السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفةَالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان* ⚪🌹⚪🌹⚪🌹⚪ 🌹صلوات خاصه ی حضرت زهرا (س)🌹 السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیه *🌹اللهم صل علی فاطمه وابیها وبعلها وبنیها وسر المستودع فیهابعددمااحاط به علمک🌹* 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 💐اللهم الرزقنا زیارة کربلا💐 *اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن❄🍀* السلام علیک یا ائمة البقیع 🌿🌷🌿🍂🌿🌷🌿 اللهم الرزقنازیارة علی ابن موسی *💠السلام علیک یاامام الرئوف💠* *ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚ*َ ه💜•.¸.•⛅☆🌷☆⛅•.¸.•💜 🔷دعای سلامتی اقا امام زمان🔷 اللهم الرزقنا زیارة سامرا *🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌺* 💎💎💎💎💎💎💎💎 اللهم الرزقنا زیارة نجف السلام علیک یا امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام اللهم جعلنی من المتمسکین بولایة امیرالمومنین والائمة المعصومین علیه السلام 💎💎💎💎💎💎💎 *سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يارَبَّ العالَمين🌀* 🔽💎دعای غریق💎🔽 دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💕 *🔸یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔸* *🔷یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب🔷*ِ *🔸ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔸* 💧💧💧💧💧💧 چهارده صلوات با وعجل فرجهم 💐 هدیه به روح ائمه معصومین 💐،امام وشهدا وصلحا 💐وشادی روح همه اموات 💐خصوصا اموات دوستان فرستاده شود *اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌸🌸* 🌹✅✅✅✅✅✅🌹 🌺🌺دعای وسعت رزق🌺🌺 *لاحولَ ولا قوةَ الاّ بالله العلی ِّالعظیم* *توکلتُ علَی الحیِّ الّذی لا یموت* *والحمدُللهِ الذی لم یَتخِذ صاحبةً ولا ولدا* *وَلَمْ یَکُن له شریکٌ فی الْملک* *ولم یکن له وَلیّ من الذُل.وکَبِره تکبیرا* ً *حسبنا اللهُ ونعمَ الوکیل* *نعْمَ المَولی ونِعمَ النّصیر* *یا اللهُ یا ربّ یا حیّ یا قیّوم* *یا ذالجلالِ والاکرامِ اسئلک* *باسمِکَ العظیم الاعظم اَن تَرزُقَنی رزقاً حلالاً* *طَیّبا طاهراً واسعا* *برحمتکَ یا اَرحمَ الرّحمین* *اللهمَ اَغْنِنی بِحَلالِک عَن حرامک* *وبِفَضلِک عَمّن سِواکَ* آیه قرآنی که گنج را به سویتان می بارد : *وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ* *إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا*ً هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او قرار می‌دهد، و او را از جایی که گمان ندارد، روزی می‌دهد، و هر کس بر خدا توکل نماید، خدا او را کفایت می‌کند، و خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، همانا خدا برای هر چیزی اندازه‌ای داده است کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🍃 دعای آمرزش گناهان بعد از هر نماز🍃 ﻫﻴﭻ ﻣﺆﻣﻨﻰ ﺍﻳﻦ ﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯﺵ نمی خواند ؛ ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ می آﻣﺮﺯﺩ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﻗﻄﺮﺍﺕ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺭﻳﮓ ﺭﻳﮕﺰﺍﺭﻫﺎ ﻭ ﺫﺭّﻩ ﻫﺎﻯ ﺧﺎک ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ . 📜 آن دعا اين است(دعای خضر) : 🌺 يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ ، يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ السّآئِلُونَ وَ يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّينَ اَذِقْنى بَرْدَ عَفْوِکَ وَمَغْفِرَتِکَ وَحَلاوَةَ رَحْمَتِکَ 🌺 📚 امالی(شیخ مفید) : ص۱۱۲ کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨