eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 به محض اینکه داخل ماشین نشستیم زهرا با آقای شمس تماس گرفت و گوشی را روی آیفون گذاشت _سلام باباجون مژدگونی بده خبر خوب بدم بهت -سلام به روی ماهت بابا جان.شما خبرت رو بگو، به روی چشم _شما بگو مژدگونی چی به من و روژان میدی .من خبر دست اولم رو میدم با تعجب به زهرا که خواهان گرفتن مژدگانی برای من بود نگاه کردم ،چشمکی زد _شما الان با روژان خانم هستی؟ _بله باباجون ،اتفاقا الان کنارم نشسته لب زدم _سلام برسون _باباجون روژان جون سلام میرسونه -سلامت باشه .سلام منو هم برسون بهشون _چشم .حالا میگید مژدگونی چی میدید؟ _شما خبرت رو بده . مژدگونی هرچی خواستید تقدیم میکنم _باشه قبوله ،پس هرچی خودمون خواستیم.عرضم به حضور انورتون که به زودی داداش کیانم صحیح و سالم برمیگرده. _راست میگی بابا؟از کجا شنیدی؟ _ما رو دست کم گرفتی حاجی جون.الان از پیش سردار اومدیم .گفتن که سردار سلیمانی و نیروهاشون رفتن کمک داداششون . ان شاءالله تا یکی دو هفته دیگه برمیگردند. _الهی شکرت .ان شاءالله همیشه خوش خبر باشی باباجون صدای گریه آقای شمس به گوش رسید _الهی من پیش مرگتون بشم چرا گریه میکنید اخه. _از خوشحالیه بابا.زهرا جان با روژان خانم واسه نهار بیا خونه.مژدگونیتون هم محفوظه _چشم من و روژان تا نهار میایم خونه .حاجی جونم به کمیل چیزی نگیدا من خودم میخوام ازش مژدگونی بگیرم .امری ندارید با من _باشه عزیزم نمیگم خودت این خبر خوش رو بهش بده .مواظب خودتون باشید.خدانگهدارتون باشه _چشم خدانگهدار زهرا دوباره مشغول تماس گرفتن شدو طبق تماس قبل، گوشی را روی آیفون گذاشت _سلام داداشی ،کجایی؟ _سلام عزیزم بیرونم ،چطور؟ _داداش میخوام بهت یه خبر خوب بدم _ای جانم ،بگو ببینم چیه این خبر خوب؟ _نه دیگه عزیزم .خبر خوب خرج داره _باشه بابا .خرجش پای من _پس بیا کافه نخلستان منومهمون کن خبر رو هم همونجا میگم _الان؟ _اره دیگه پس کی .جون تو روده کوچیکه روده بزرگه رو خورد _شکموی داداشی دیگه .چشم الان میام _پس تا نیم ساعت دیگه میبینمت _یاعلی صدای بوق پایان به گوشم رسید.زهرا شادمان خ ندید _روژان جون بزن بریم کافه باران که حسابی گشنمه. _تو رو میرسونم بعد خودم میرم خونه _اون وقت چرا؟ _چون چ چسبیده به را _نه بابا خوب شد گفتی عزیزم.ببین روژان جون من نمیامم نمیفهمم باید بیای بریم _زشته اخه.آقا کمیل نمیگه چرا اینو دنبال خودت راه انداختی _نه نمیگه خیالت راحت .برو به آدرسی که میگم .زود تند سریع به اصرار زهرا به سمت کافه باران رفتم .ماشین را کنار خیابان پارک کردیم و هردو باهم به سمت کافه رفتیم. وارد کافه نخلستان که شدم توجهم به زیبایی های خاص کافه جلب شد.محیط انجا آرامشی خاص را به من القا کرده بود با لبخند به اطراف نگاه انداختم . ادامه دارد... کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 با دیدن کمیل پشت یک میز به سمتش رفتیم میز انتخابی که حوض فیروزه ای داخل کافه قرارداشت. کمیل با دیدن ما از جای خود برخواست.سر به زیر انداخت _سلام خانم ادیب خوب هستید؟ لبخندی به این سربه زیر و چشم پاکی کمیل زدم بی شک رفتار او نشان دهنده شخصیت و اعتقاد بالای او بود. _سلام.ممنونم شما خوب هستید _ممنونم .بفرمایید _سلام خواهری زهرا در حالی که می نشست چشمکی به من زد و رو به کمیل کرد _سلام داداش.زودی واسم سفارش بده که کم مونده از گشنگی میز رو بخورم کمیل مردانه خندید و من با خودم می‌گفتم خنده های بی نظیر کیان کجا و خنده های برادرش کجا؟ _چشم خواهری شما انتخاب کنید من سفارش میدم _باشه پس بده به من این منو رو ببینم چی داره؟روژان جون تو هم سریع انتخاب کن .تعارف هم نکن.سعی کن گرونه رو انتخاب کنی تا جیب کاپیتان را خالی کنیم. با چشمانی گرد شده به زهرا نگاه کردم _کاپیتان؟ زهرا در حالی که سعی میکرد صدای خنده اش به گوش مردان نرسد ،خندید _حق داری تعجب کنی اخه داداشم بیشتر شبیه هنرمنداست تا یک کاپیتان کمیل به تعریف زهرا لبخندی زد _زهرا خانم مگه گشنه اتون نبود انتخاب کن زهرا به من چشم غره ای رفت _مگه واسم آدم حواس میزارن کمیل رو به من کرد _شما هم انتخاب کنید .از اونجایی که حدس میزنم باراولتون باشه که به این کافه میاید،پیشنهاد میکنم کیک های خونگی اینجا رو از دست ندید لبخندی زدم _بله حتما .من یک فنجون قهوه با کیک میخورم زهرا نالان به کمیل گفت: _کل منو خوشمزه است منم مثل روژان قهوه و کیک میخوام. کمیل به گارسون سفارشات رو داد . _خب زهرا خانم حالا خبر خوبت رو بده _خبر خوش این که تا دوهفته دیگه کیان برمیگرده کمیل با تعجب لب زد _چی _همین که شنیدی .سردار سلیمانی رفته کمکشون تا دوهفته دیگه برمیگردن _وااای خدای من .خدایا شکرت. کمیل با شتاب ایستاد .زهرا نگران به کمیل چشم دوخته بود _چی شد؟چرا پاشدی کمیل از داخل کیف پولش کارتش را درآورد و به سمت زهرا گرفت _بیا خواهری خودت حساب کن .من باید برم. _کجا اخه .بمون بعدبرو_نه باید همین الان برم نذرم رو ادا کنم.ممنون بخاطر خبر خوشت خواهری.تو کارتم پول کافی هست بعد اینجا خواستی برو هرچی خواستی بخر هدیه من به تو کمیل با عجله خدا حافظی کرد و رفت. من مسیر رفتنش را نگاه می کردم زهرا آهسته نجوا کرد _پسر دیوونه . عشقی که همه خانواده به کیان داشتن برایم عجیب بود برادری که از خوشی خبر سلامتی برادرش از دست و پا درآمده بود .پدری که بعد از شنیدن خبر سلامتی پسر بزرگش از خوشحالی اشک میریخت. مادری که بی تاب دیدار پسرش بود به انتظار روز موعود نشسته بود و خواهری که به چشم خود شاهد بودم برای دیدن دوباره برادرش زمین و زمان را بهم می دوزد. &ادامه دارد... کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 نهار مهمان خانواده شمس بودم . انقدر خانواده خوش سخن و خوش برخوردی بودند که بی نهایت از کنار انها بودن لذت بردم . هرچند گاهی، نبود کیان عجیب دلم را غمزده میکرد.. وقتی رفتار پدرانه آقای شمس را دیدم دلم برای پدرم ضعف رفت . چندوقتی بود که بخاطر بحث و جدل هایم با مادر، به خانه نرفته بودم . عصر که فرارسید از خاله بخاطر مهمان نوازی اش بسیار تشکر کردم و قول دادم به زودی به دیدنشان بیایم. وارد خانه که شدم سکوت همه جا را فرا گرفته بود به آشپزخانه سرکی کشیدم.حمیده خانم مشغول آشپزی بود .دلم برای او هم تنگ شده بود _سلام حمیده جون بنده خدا چنان از شنیدن یهویی صدای من جا خورده بود که رنگ صورتش همچون رنگ گچ شده بود. دستش را روی قلبش گذاشت _نمیگی من پیرزن رو سکته میدی ؟چرا مثل جن ظاهر میشی دختر مثل دختربچه هایی که کارخطایی کرده اند سرم را به زیر انداختم _ببخشید به خدا دلم خیلی براتون تنگ شده بود _خداببخشه .منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم بی هوا مرا به آغوش کشید و مثل همیشه گونه ام را بوسید. بوسه ای کوتاه به گونه اش زدم _حمیده جونم ،کسی خونه نیست؟ _آقا روهام خونه است دیشب تا صبح مهمونی بود از وقتی اومده خوابه. آقا هم که رفتن سرکار .خانم هم رفتن با دوستانشون بیرون و گفتن شام بیرون می مونند. _پس من برم سراغ روهام .شما هم واسه شام خورش قرمه سبزی بزار که عجیب هوس کردم _چشم عزیزم.چیزی میخوای بیارم بخوری؟ _بعدا با روهام میام یه چیزی میخورم ممنون دلم برای دیدن روهام و اذیت کردنش پر کشید . عجیی دلم هوس شیطنت کرده بود .یک پارچ آب سرد از یخچال برداشتم و به طبقه بالا رفتم‌. جلو در اتاق ایستادم ،از هیجان زیاد قلبم با شدت می تپید . دستم را روی قلبم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم.آهسته در را باز کردم و به داخل اتاق سرکی کشیدم . چشمم به روهام افتاد که روی تخت به طور خنده داری به خواب رفته بود. دهانش بازبود ،دست هایش دوطرف تخت افتاده بودند و یک پایش از تخت آویزان بود. بالشت هم روی زمین افتاده بود.اول میخواستم بیدارش کنم ولی بعد تصمیمم عوض شد . حیفم آمد این ژست های خاصش را ثبت نکنم.گوشی ام را از جیب مانتو ام در آوردم آهسته کنار تختش ایستادم با صورتم شکلکهای خنده دار در می آوردم و عکس میگرفتم. وقتی در حالتهای مختلف از روهام عکس گرفتم. با یک دستم دوربین گوشی را آماده عکس برداری نگه داشتم و با دست دیگرم پارچ آب را از روی میز برداشتم . در دل تا ۳ شمردم و آب روی روهام خالی کردم . روهام طفلک با وحشت روی تخت نشست و من سریع از قیافه مبهوتش عکس گرفتم . با بهت نگاهی به من کرد و ناگهان اسم را فریاد زد و به سمتم خیز برداشت .باخنده از اتاق فرارکردم و به اتاقم پناه بردم و قبل از اینکه دستش به من برسد کلید را در قفل چرخاندم .پشت در نشستم از ته دل خندیدم . صدای مشت های روهام به در اتاق به گوش رسید _روژان می کشمت.درو باز کن . دختره دیوونه درو باز کن تا نشکستم _منم دلم برات تنگ شده بود داداشی با حرص کوبید به در اتاق _من غلط میکنم دلم واسه تو امازونی تنگ بشه. عکس های خنده دارش را برایش فرستادم و بلند زدم زیر خنده . _داداشی یه نگاه به صفحه مجازیت بنداز ببین آمازونی کیه صدای قدم هایش را شنیدم که با عجله به سمت اتاقش دوید .چیزی نگذشته بود که صدای فریادش بلند شد _روژان گورخودتو بکن .میکشمت .وای به حالت اگه این عکسا رو به کسی نشون بدی لبخند بدجنسی بر لب نشاندم هرچند روهام از پشت در توانایی دیدن نداشت _اگه قول بدی الان بزاری بیام بیرون و منو ببری خرید قول شرف میدم کسی نبینه میدانستم که الان از عصبانیت در حال انفجار است _بیام بیرون یا بفرستم واسه گروه فامیلی؟ با عصبانیت غرید _بیا بیرون کاریت ندارم _بگو جون روژان _میدونی که من جونتو قسم نمیخورم پس بیا بیرون _نوچ.قسم بخور بعد چشم _به جون تو کاریت ندارم &ادامه دارد... کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅سلامتی با چند دستور ساده غذایی ✍️نوشیدن آب سرد باعث کندی حرکت معده و صرف انرژی اضافی برای گرم کردن غذا تا دمای مناسب بدن می‌شود. مصرف زیاد غذاهای ترش باعث آسیب به معده، ضعف اعصاب، ایجاد بیماری‌های عصبی در دراز مدت و پیری زودرس می‌شود. برای صبحانه عدسی بخورید، عدسی به رفع خستگی کمک می‌کند و عوارض بی‌خوابی را کاهش می‌دهد. می‌دانید چرب شدن کبد زمینه‌ساز سرطان کبد است؟! ارزان‌ترین و اولین درمان کبد چرب عدم مصرف آب همراه غذا می‌باشد. اگر بیش از 10 ساعت در روز کار مداوم کامپیوتری گوشی انجام می‌دهید حتما هر روز سیب بخورید. سیب از آسیب به سلول‌های چشم و مغز جلوگیری می‌کند. ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 🔴 تعامل جسم و روح ✍ موجود و بی‌نهایت طلب است و خوبی‌ها و زیبایی‌ها را نامحدود می‌خواهد. اگر هدف از سلامتی، صرفا همین سلامتی جسم باشد، کم کم به و می‌رسیم. طبیعتاً باید جسم سالم داشته باشیم تا بتوانیم به اهداف والای خود در زندگی برسیم ولی سلامت جسم و روح، هر دو بهم وابسته هستند. 🔹 بازگشت به سوی خدا و بخصوص در ماه ، که ماه نزول رحمت خاص الهی است، نه‌ تنها می‌کند، بلکه و گرفتاری و کرده و با تغذیه‌ی روح، انسان را به بالاترین درجات می‌رساند. 🔹 و جان بر نیز اثر می‌گذارد، چون رابطه جسم و روح رابطه‌ی مستقیم و غیر قابل انکار است. ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 🔴 لیزر موهای بدن ✍ یکی از دوستانم بعد از انجام چند جلسه برای از بین بردن موهای بدن، سیستم بدنش به هم ریخته بود و افتاده بود دنبال دارو و درمان. متاسفانه خیلی‌ها نمیدونن که و ، و مواد زاید بدنه( مو و ناخن فضله هضم چهارمه، یعنی همون هضم بافتی) که هم باید از بدن خارج بشه و هم باید حداقل هر دو هفته یه بار تمام موهای بدن به غیر از سر و گردن زده بشه. اگه با اشعه لیزر و از بین بردن ریشه مو، با بستن منافذ مانع خروج فضولات بدن بشیم، در طول زمان ضررهای جبران ناپذیری به بدن وارد میشه. بهترین گزینه میتونه استفاده از باشه. اگه بعد نوره هم به بدن ضماد بشه البته برای مدت کوتاه ده دقیقه‌ای، خشکی نوره را رفع کرده و نرمی و لطافت خاصی به پوست میده، رنگ هم نمیگیره👌 اگر بدن دچار خشکی باشه، در این صورت ژیلت و ماشین هم گزینه مناسبیه یادتان باشد که هر چیزی حکمتی دارد طبق آیه قرآن لا تبدیل لخلق الله. ⛔️ دستکاری تو آفرینش خدا ممنوع❗️ ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴 اندر خواص خاکشیر ♻️ گرم و تر و منضج اخلاط بخصوص اخلاط گرم است، یعنی قوام اخلاط را تنظیم و قابل دفع می‌کند. 🔹خاکشیر ، ، ، مقوی و محلل مواد نخاع است. است و برای رفع عطش به کار می‌رود. را تصفیه می‌کند. موجب رفع می‌شود. برای بازشدن_رنگ_چهره و مفید است. خاکشیر همراه با بدن است. ضماد خاکشیر های بدن را از بین می‌برد. سوخته دود خاکشیر را تسکین می‌دهد. برای رفع غذایی جوشانده خاکشیر مفید است. خاکشیر را صبح با آبجوش و کمی عسل میل کنید و اگر طبعتان گرم است کمی آبلیمو طبیعی به آن اضافه کنید. ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿
🔴علائمی که به ما هشدار غلظت خون میدهند سردرد دردگردن تنگى نفس اختلالات بینایى ضعف و بى حالى قرمزى وریدهاى چشم خارش هاى پوستى خواب رفتن دست،پا،انگشتان ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿
ًَ        👇تقویم نجومی یکشنبه👇 ✴️ یکشنبه👈 16 بهمن/ دلو1401 👈 14 رجب 1444👈5 فوریه 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅سفر. ✅شراکت کردن با دیگران. ✅خرید رفتن. ✅داد و ستد و تجارت. ✅دیدار با مسولین. ✅و آغاز تحصیل خوب است. 👼مناسب زایمان و نوزاد سلیم النفس و خوشبخت خواهد بود. 🚘سفر: مسافرت خوب است. 🔭 احکام نجوم. 🌓امروز :قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️شروع امور همیشگی و دائمی. ✳️خواستگاری و عقد و ازدواج. ✳️بردن جهاز عروس. ✳️رفتن به منزل نو و شهر جدید. ✳️نقل و انتقال و جابجایی. ✳️خرید خانه و ملک. ✳️و آغاز درمان وجراحی نیک است. 🔵 امور مربوط به کتابت ادعیه و حرز و نماز حرز خوب است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث شادی می شود. 💉🌡حجامت. یا انداختن در این روز، از ماه قمری، سلامت آفرین است. 💑مباشرت: مباشرت امشب و فردا: فرزند همیشه رو به فقیری و تنگدستی می رود. 😴😴تعبیر خواب: خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 15 سوره مبارکه " حجر" است. لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم... و چنین استفاده میشود که شخصی بی حد و حساب با خواب بیننده گفتگوی باطل کند ولی بجایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود. ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید... 💅 ناخن گرفتن: یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز: یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ استخاره: وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب. کتاب تقویم همسران:نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا