#عرق_جُنُب_از_حرام💧
مسأله 116 عرق جنب از حرام، #نجس نيست❌، ولى احتياط #واجب آن است كه با بدن يا لباسى كه به آن آلوده شده، نماز نخوانید.
✍ آیت الله #اراكى: مسأله عرق جنب از حرام گرچه #نجس بودن آن، محلّ اشكال است👌 ولى با بدن يا لباسى كه به آن، آلوده شده نمىتوان نماز خواند.❌
✍ آیت الله #خوئى: مسأله عرق جنب از حرام #پاك است 🤙 و بنا بر احتياط مستحبّ نماز با آن نخوانند❌ و نزديكى با زن در حال حيض، حكم جنابت از #حرام را دارد.
✍ آیات عظام #گلپايگانى، #صافى: مسأله عرق جنب از حرام #پاك است👌 چه در حال جماع بيرون آيد يا بعد از آن، از مرد باشد يا از زن، از زنا باشد يا از لواط يا از وطى و نزديكى كردن با حيوانات يا استمناء؛👁👁 (و استمناء آن است كه انسان با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد) لكن بنا بر احتياط #واجب با بدن يا لباسى كه آلوده به آن است، نمىشود نماز خواند.❌
✍ آیت الله #بهجت (ره) : مسأله عرق جنب از حرام #نجس نيست❌ ولى بنا بر أظهر و أحوط، با بدن يا لباسى كه به آن آلوده شده تا خشك نشده است
نماز نخوانند.✋
✍ آیت الله #تبريزى: مسأله عرق جنب از حرام #پاك است و بنا بر احتياط نماز با آن جائز نيست و بعيد نيست احتياط در اين مسأله و مسأله [119]واجب نباشد و نزديكى با زن در حال حيض حكم جنابت از حرام را دارد.👌
✍ آیت الله #سيستانى: مسأله عرق جنب از حرام #پاك است و نماز با آن #صحيح است.👌
✍ آیت الله #زنجانى: مسأله عرق جنب از حرام #پاك است✅، ولى بنا بر احتياط مستحب از آن اجتناب كنند👌، چه عرق در حال نزديكى بيرون آيد يا بعد از آن، از مرد باشد يا از زن، از زنا باشد، يا از لواط، يا از نزديكى كردن با حيوانات، يا استمناء.
✍ آیت الله #مكارم: مسأله كسى كه از طريق حرام جنب شود، خواه به واسطۀ زنا باشد يا لواط و يا استمناء، عرق او #نجس نيست، ❌ ولى مادام كه بدن يا لباس او عرق دارد، با آن نماز نخواند بنا بر احتياط واجب👌.
احتياط مستحبّ آن است كه از عرق جنب از حرام #پرهيز شود و براى رعايت اين احتياط، بهتر است با آب ملايم غسل كند كه به هنگام غسل بدن او عرق نكند، اين در صورتى است كه با آب قليل غسل نمايد و اگر با آب كر و مانند آن باشد اشكال ندارد، امّا بعد از پايان غسل يك بار همۀ بدن را آب بكشد (بنا بر احتياط مستحبّ) .
🔰 منبع: توضیح المسائل همه مراجع ص 83 مساله ی 116
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درساخلاق
🎙 حجتالاسلام قرائتی
💢به فرزندتون فحش ندید!
🔸کوتاه و شنیدنی👌
❣️ وسط معرکھ نبرد با داعش ، از عراق زنگ زد و گفت : شنیدم تهران برف اومده . . گفت برو فلان پادگان سپاه ، آهوها از کوه میان پایین بخاطر غذا ..
براشون علوفه و آب تهیہ کن ، حیوونا بیآب و غذا نمونن !
به شوخی گفتم حاجی! وسط جنگ با داعش بھ آهوها چیکار داری!؟
گفت من به دعایِ آهوها نیاز دارم :
#جان_فدا #حاج_قاسم
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_امنیت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
🖼مجموعه پوستر
🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛
روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج)
♦️شهید حمیدرضا اسدالهی
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_امنیت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
#شهیدانه...💔
❣شهیدی که ...
در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند...
در عملیات کربلای 4 میگویند گردان ولیعصر (عج) خط را میشکند، بعد شما ادامه میدهید. کانالی بود که به اروند وصل میشد. منتظر ماندیم تا غواصها کارشان را آغاز کنند. شب قبل از آغاز عملیات، آسمان پر از آتش بود و رزمندگان تا صبح مشغول نیایش و مناجات بودند. بچهها در سیاهی شب به نماز شب ایستادند. تنها خواستهای که از دل و جانشان بیرون میآمد و بر لبشان مینشست، #شهادت بود. بسیاری از هم وداع کرده و یکدیگر را به آغوش میکشیدند.
منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفتهها را از خواب بیدار کرد. همه آستینها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان میگفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود.
اذان داشت به انتها میرسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانهی دشمن بود. گلولهای میان حمید و عادل افتاد و ترکشهایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دستهای رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین میچکید، لبانش تکان میخورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند.
#شهید_حمید_پرکار
#کربلای_چهار
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
✋سلام بر اسفند ماه و شهدای والامقام آن
✋سلام بر جزایر مجنون و شرق دجله
✋سلام بر پدهای خیبر و گلوگاه القرنه بدر
✋سلام بر مردان مرد روزگار
😔اسفند که از راه میرسد ، غم جانکاهی گلوگیر شده و اشک های بی اختیار سرازیر میگردد ،
🌱در آستانه ی اسفند یادی کنیم از :
🌷شهید حمید آقا باکری که خیبر به نامش میبالد
🌷شهید همت و دلاوری های آن فرمانده مقتدر و فرهنگی
🌷علمدار جبهه و شهادت حاج حسین خرازی
🌷شهید برونسی عزیز ، که به قول حضرت آقا از معجزات انقلاب بودند
🌷آقا مهدی باکری عزیز ، که امام ره فرمودند به باکری بگوئید مرا دعا کند
🌷عبدالرسول زرین هم یادی بشود که برای خودش گردانی بود
🌷سردار حاج عباس کریمی ، ساده زیست دلاور
✋سلام بر اسفند و شهدای والامقام آن
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#فرماندهان_لشکر_۲۷
۲۷ بهمن ۱۳۶۴
عملیات والفجر۸
سردار بزرگوار و دلاور سپاه اسلام
جانشین طرح و عملیات لشکر۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
شهید_محمد_حسن_ترابیان (معروف به حسن_قمی )👉
👈 دربارۀ شهید 👉
.
ولادت: ۱۳۳۷ ، قم ، روز ۲۸ صفر
ادامه تحصیل تا دیپلم
شرکت فعال در تظاهرات و راهپیمایی ها علیه طاغوت
جزو اولین نفرات اعزامی به غرب و پاوه
توفیق همرزمی با #حاج_همت و مسئولیت واحد تفنگ ۱۰۶
آنقدر با ضدانقلاب شدید برخورد می کرد که برای سرش جایزه گذاشته بودند.
عزیمت از پاوه به جنوب برای تشکیل تیپ۲۷ شرکت در فتح_المبین با سمت مسئولیت واحد تفنگ ۱۰۶
مجروحیت در بیت_المقدس و حضور در خط مقدم با پای شکسته
عزیمت به لبنان به همراه قوای محمد_رسول_الله (ص)
شرکت در همۀ عملیات های لشکر۲۷ تا پایان سال ۱۳۶۱
ازدواج در سال ۱۳۶۱
مجروحیت از ناحیۀ فک و دهان در عملیات بدر سال ۱۳۶۳
تشرف به خانۀ خدا در سال ۱۳۶۴ ✅
سرانجام محمد حسن ترابیان در بیست و هفتم بهمن سال ۱۳۶۴ طی عملیات والفجر_هشت با سمت جانشین معاونت طرح و عملیات لشکر_۲۷ محمد رسول الله (ص) و در حالی که مشغول جنگ تن به تن با دو کماندوی بعثی بود، از پشت سر هدف رگبار یک سرباز بعثی که در زیر تانکی پنهان شده بود، قرار گرفت و به شهادت رسید.💔
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت173
#اسپاکو
چند مرد و زن دخترها رو بردن.
شيخ: سفر سختي كه نداشتين؟
ويهان: نه، همه چيز طبق نقشه پيش رفت و سفر راحتي داشتيم.
-تو مرد با درايتي هستي!
ويهان: شما به من لطف داري.
ويهان سري تكون داد. وارد عمارت شديم. خونه اي كه كمتر از كاخ نبود. اشاره اي به ميز چيدهشيخ: خودت ميدوني الكي از كسي تعريف نمي كنم!
شده انداخت.
شيخ: اميدوارم چيزي كم و كسر نباشه.
همه سر ميز نشستيم. خيلي گرسنه ام بود. بشقاب جلوم رو پر از غذاهاي روي ميز كردم و بي
توجه به بقيه شروع به خوردن كردم.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت171
#اسپاکو
همه سكوت كرده بودن. نگاهم رو به تك تكشون دوختم. با هر بار ديدنشون دلم مي خواست يه
كاري براشون بكنم.
سني نداشتن تا به اين راه كه معلوم نيست آخرش چيه برن. بعد از ساعتها مردي همراه ويهان
پايين اومدن
رسيديم. همه بلند شديم. نميدونستم شبه يا روز! پله ها رو بالا اومديم.
با ديدن نورهاي كشتي و اسكله فهميدم شبه.
گرشا اومد جلو.
-بدون سر و صدا دخترها رو سوار ماشين كنيد.
دخترها رو شمردم و همه سوار ون هاي مشكي كنار اسكله شديم. راننده مرد گنده و سياه چهرهبـ ... بله آقا.
ي عرب بود.
از طرز نگاهش خوشم نمي اومد؛ يه جوري بود. بعد از طي كردن مسافتي ماشين وارد عمارت
بزرگ و تماماً سفيدي شد.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗