eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
414 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🤔پرسش ⁉️اگر نماز ستون دین است و اعمال با قبولی آن قبول میشوند، پس چرا در قرآن چیزی از نماز به صورتی که میخوانیم نیامده؟ در حالی که حتی از وضو و چگونگی آن صحبت شده ❗️برخی میگویند منظور از نماز، تنها یاد خداوند بودن است و این در هر حالی ممکن است... 💠پاسخ💠 👌مساله لزوم و وجوب اقامه نماز در آیات متعددی از قرآن مورد تاکید قرار گرفته است و می فرماید ؛ « إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً » ( نساء 103) « نماز وظيفه ثابت و معينى براى مؤمنان است » 🔸« در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطى [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخيزيد. » ( بقره 238) 👌تعبیر « اقیموا الصلاه » و تعابیر مشابه آن مبنی برلزوم و وجوب نماز در بسیاری از آیات قرآن مورد تاکید قرار گرفته است ؛ 🔰نساء 77_ انعام 72_ طه 14_ حج 78_ روم 31_لقمان17 و ... 👌هشام بن حكم می گوید از امام صادق عليه السلام پرسيدم ؛ ❔با اين كه نماز، مردم را از كار و زندگى باز مى دارد و تنهايشان را خسته مى كند، چرا واجب شده است⁉️ 🔸فرمود: «در آن، علّتهايى نهفته است و آن، به خاطر اين است كه اگر مردم، بدون هيچ آگاهى و يادى از پيامبر رها مى شدند، و به همان خبر نخستين رسالت و حضور قرآن در ميانشان بسنده مى شد، مانند امّتهاى پيشين مى گرديد كه به دينى گرويدند و كتابهايى هم نوشتند و مردم را به دين خود فرا خواندند و حتّى با مردم براى آن جنگيدند؛ امّا با رفتنشان، دينشان هم رفت و اثرى از آنان باقى نماند، حال آن كه خداوند- تبارك و تعالى- نخواست كه رسالت محمّد را از ياد آنها ببرد. از اين رو، نماز را بر آنان واجب كرد تا او را هر روز، پنج بار ياد كنند و نامش را بر زبان آورند و به نماز و ياد خدا فرمان داده شدند تا غافل نگردند و او را فراموش نكنند. مبادا يادش از خاطرها برود». 📚علل الشرایع یک جلدی ص 317_ بحار الانوار ج 82 ص 261 ❔اما این که آیا نماز با کیفیتی که هم اکنون خوانده می شود در قرآن آمده است یا خیر باید توجه داشت که در قرآن کلیاتی در مورد وجوب نماز و اوقات نماز ؛ 👌و کلیاتی در مورد برخی از ارکان نماز چون تکبیره الاحرام و رکوع و سجده و صلوات و قرائت و قصد قربت و قیام و نیت و ... وجود دارد ؛ 🔸اسراء 111_بقره 43_ حجرات 98 _ احزاب 56_ اسراء 110_ انعام 162_ آل عمران 191_ بقره 238 و ... 👌اما از آنجایی که قرآن در تمام موضوعات تنها به ذکر کلیات بسنده کرده و جزئیات را به سنت واگذار کرده است چنان که می فرماید ؛ «ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو ( پیامبر ) آیات آن را برای مردم تبیین کنی » ( نحل 44) 👌وظیفه تبیین کلیات قرآن بر عهده پیامبر گرامی است و پیامبر گرامی فرمود ؛ « همان گونه كه من نماز مى خوانم و شما آگاهی یافته اید ، نماز بخوانيد » 📚الکافی ج 5 ص 37 👌خداوند نیز سنت پیامبر گرامی را امضا کرده و می فرماید ؛ «آنچه پیامبر برای شما آورده و به شما فرمان دهد بگیرید وعمل کنید و آنچه شما را از آن نهی کرده خودداری کنید » ( حشر 7) ❕لذا بر اساس مستندات قطعی ما نماز را همان گونه می خوانیم که پیامبر گرامی می خوانده است ؛ 📚وسائل الشیعه ج4 ص10 باب 2 و ص 125 باب 4 و ص156 باب 10 و ص172 باب 16 و ص183 باب 17 و ص207 باب 26 و ... 🔸 مثلا در نقلی در مورد برخی حالات نماز پیامبر گرامی آمده است ؛ « پيامبر خدا هنگامى كه به نماز مى ايستاد دستانش را تا برابر شانه هايش بالا مى آورد سپس تكبير مى گفت تا اينكه هر استخوان در جاى خودش راست مى شد و پس از آن به قرائت مى پرداخت. سپس تكبير مى گفت و دستانش را تا برابر شانه هايش بالا مى آورد. سپس ركوع مى كرد و كف دستانش را بر زانوانش مى نهاد. سپس خود را كشيده و صاف مى كرد بى آنكه سرش را پايين اندازد و يا كج كند و هنگامى كه سر از ركوع برمى داشت مى گفت: خداوند به كسى كه او را مى ستايد، گوش مى دهد. سپس دستانش را تا برابر شانه هايش كشيده و راست بالا مى آورد و تكبير مى گفت. سپس به زمين مى افتاد و دستانش را از پهلوهايش دور مى نمود. سپس سر بر مى داشت و پاى چپش را خم كرده بر آن مىنشست. در سجده، انگشتان پايش را باز مىنمود و پس از سجده تكبير مىگفت و برمى خاست و پاى چپش را خم كرده رويش مىنشست، تا هر استخوانى به جاى خود باز گردد. سپس در سجده ديگر نيز چنين مىكرد. هنگام برخاستن از هر دو ركعت تكبير مىگفت و دستانش را تا برابر شانه هايش بالا مى آورد همان گونه كه در آغاز نماز مىكرد. در بقيه نماز هم اينها را انجام مى داد تا اينكه در سجده اى كه پس از آن سلام نماز بود، پاى چپش را عقب مى كشيد و بر سرين و طرف چپ بدنش مى نشست » 📚سنن ابی داود ج 1 ص 194 _ السنن الکبری ج 2 ص 10 گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
📚 👈 ترحم كردن ناصر الدين به يك حيوان «وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ: انواع نعمتها كه از خداوند تعالى درخواست كرديد به شما عطا فرمود اگر نعمتهاى بى انتهاى خداوند تعالى را بخواهيد بشماريد يا به شماره آوريد هرگز حساب آن نتوانيد كرد.»(ابراهیم/34) يكى از نعمتهاى خداوند آگاه بودن و بفكر آخرت و صالح و خالص كردن اعمال خود انسان است يك وقت می بينيد يك عمل كوچك را براى خداوند انجام داده ايد براى آخرت كافى است. يك وقت هم می بينى يك عمر نافله شب، قرآن و دعا و اعمال ديگر انجام داده ايد ولى به درد شما نخورد. در تاريخ نوشته اند: روزى ناصرالدين شاه به اطاق آب انبار می رسد و صداى ناله سگهايى را می شنود پس از تحقيق می بيند سگى زائيده و بچه هايش به او چسبيده و در اثر گرسنگى پستانهايش شير ندارد و بچه هايش ناله و فرياد می كنند ناصر الدين شاه سخت متأثر می شود از دكان نانوايى كه نزديك بود نان می خرد و جلوى آن حيوان می اندازد و همانجا می ايستد تا سگ می خورد و بچه ها هم شير مادر را می خورند آرام می شوند. ناصر الدين خوراك يك ماه آن سگ را از آن نانوايى می خرد و پولش را می دهد و سفارش می كند كه هر روز يك مقدار نان به اين سگ بدهيد. ناصرالدين شاه با فقرا دوره اى داشتند كه هر روز عصر گردش می رفتند و براى شام در منزل يكى با هم صرف شام می نمودند تا شبى كه نوبت به ناصرالدين شد زنى داشت در وسط شهر تهران خانه اش بود و زنى هم تازه گرفته بود نزديك دروازه شهر منزل او بود. به زن قديمى خود پول می دهد و می گويد امشب فلان عدد مهمان دارم و براى شام می آييم زن قبول می كند و طرف عصر با ررفقايش بيرون شهر رفته تصادفاً تفريح آن روز طول می شود و مقدارى از شب می گذرد هنگام مراجعت رفقايش می گويند دير شده و خسته شديم همين دروازه كه منزل ديگر تو است می آييم ناصر الدين می گويد اينجا چيزى نيست و در خانه وسط شهرى كاملاً تدارك ديده بايد آنجا برويم رفقا راضى نمی شوند و می گويند ما امشب در اينجا می مانيم و به مختصرى غذا قناعت می كنيم و آنچه تدارك ديده اى براى فردا. ناصر الدين كه مشهور به مير غضب باشى بود ناچار قبول می كند و مقداری نان كباب می خرد و آنها می خورند و همان جا می خوابند هنگام سحر از صداى ناله ى بى اختيارى مير غضب باشى همه بيدار می شوند و از او سبب گريه اش را می پرسند. او می گويد: در خواب امام چهارم حضرت زين العابدين را ديدم به من فرمود: احسانى كه به آن سگ كردى مورد قبول خداوند عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان امشب جان تو و رفقايت را از مرگ حفظ فرمود، زيرا زن قديمى تو سمى تدراك كرده و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراك شما كند فردا می روى آن سم را بر می دارى مبادا زن را اذيت كنى و اگر بخواهيد او را به خوش رها كن يعنى طلاق دهيد و ديگر اينكه خداوند تو را توفيق توبه خواهد داد چهل روز ديگر به كربلا سر قبر پدرم حسين عليه السلام مشرف می شوى. پس صبح به رفقا می گويد: براى تحقيق صدق خوابم بياييد به خانه وسط شهرى برويم با هم می آيند چون وارد می شوند زن تعرض می كند كه چرا ديشب نيامدى به او اعتنايى نمی كند و با رفقايش به آشپزخانه می روند و به همان نشانه كه امام چهارم عليه السلام فرموده بود سم را بر می دارد و به زن می گويد ديشب چه خيالى درباره ما داشتى و اگر امر امام عليه السلام نبود از تو تلافى می كردم لكن به امر مولايم با تو احسان خواهم كرد اگر مايلى در همين خانه باش و من با تو مثل اينكه چنين كارى نكرده بودى رفتار خواهم كرد و اگر ميل فراق دارى تو را طلاق می دهم و هر چه می خواهى به تو می دهم. زن می بيند رسوا شده و ديگر نمى تواند با او زندگى كند طلب طلاق می كند او هم با كمال خوشى طلاقش می دهد و پس از گذشت چهل روز به كربلا مشرف می شود و همان جا به رحمت حق واصل می گردد. 📗 ✍ شیخ علی گلستانی همدانی گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
*طلبه‌ای که به لوستر‌های حرم امیرالمؤمنین (ع) اعتراض داشت": یکى از طلبه‌هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیرقابل تحملى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه مى‌دارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل‌هاى بى‌بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده‌اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟! شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب مى‌بیند که آن حضرت به او مى‌فرماید: اگر مى‌خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل (نوعی سبزی) و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادى قابل توجهى مى‌خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب‌خانه در را باز کرد به او بگو‌: به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از این خواب، دوباره به حرم مطهر مشرف مى‌شود و عرضه مى‌دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى‌دهید؟! بار دیگر حضرت را خواب مى‌بیند که مى‌فرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى‌توانى استقامت‌ورزى اقامت کن، اگر نمى‌توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب‌ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى‌رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى‌کنند تا خود را به هندوستان مى‌رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى‌گیرد. مردم از اینکه طلبه‌اىفقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى‌کنند. وقتى به در خانه آن راجه مى‌رسد در مى‌زند، چون در را باز مى‌کنند، مى‌بیند شخصى از پله‌هاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مى‌شود، مى‌گوید: به آسمان رود و کار آفتاب کند. فوراً راجه پیشخدمت‌هایش را‌‌ صدا مى‌زند و مى‌گوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى‌اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس‌هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید. مراسم به صورتى نیکو انجام مى‌گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى‌شود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف، چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند. از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد. همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست. او نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروتخود را که بالغ بر فلان مبلغ مى‌شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم و همه مى‌دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است؛ یکى از آن‌ها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى‌بندم و شما اى عالمان دین، هم‌اکنون صیغه عقد را جارى کنید. چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم. مصراع گفته شده آن‌ها هم چندان مطلوب نبود. به شعراى ایران مراجعه کردم. مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى‌زد. پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است؛ لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى‌ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او درآورم. شما آمدید و مصراع دوم را گفتید. دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم: به ذره، گر نظر لطف، بوتراب کند، طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجدهشکر کرد و خواند: به ذره گر نظر لطف بوتراب کند/ به آسمان رود و کار آفتاب کند. ‌‌ وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نتیجه نظر حق، در حق عبد، چه خواهد کرد؟ نقل از حاج آقا انصاریان.... گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💢چرا امام حسین(ع) پس از اطلاع از شهادت مسلم بن عقیل به سمت حرکت کردند؟ وقتی کوفیان عهدشکنی کردند چرا امام مسیر را تغییر ندادند؟ ✅اگر از کوفه هم نامه هايي نمي رسيد امام سکوت نمي کردند بلکه در برابر فجايع و حکومت ساکت نبود چنانکه مي فرمايند: من از روي خود پسندي و گردنکشي (براي تشکيل حکومت) و فساد و بيدادگري، قيام نکرده ام، بلکه براي اصلاح امت جدم حرکت کردم و براي امر به معروف و نهي از قيام نمودم و به سيره و روش جدم و پدرم علي ـ ع ـ عمل مي کنم. ✅حضرت اين آيه را مي نمايند: من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا؛ از مومنان مرداني هستند که به آن چه با خدا بستند وفا کردند، پس برخي از آنها پيمان خود را به انجام رساندند و برخي شان در انتظار و هرگز پيمان خود را تغيير ندادند. ✅امام نمي گويند، پس چون کوفه را گرفتند، مسلم و هاني شدند، ما کارمان تمام شد و شکست خورديم، از همين جا بر گرديم، جمله اي که حضرت بيان داشتند فهماند که مطلب چيز ديگري است. يعني مسلم به وظيفه خود عمل کرد حالا نوبت ماست. ✅از طرف ديگر حتي اگر امام حسين ـ ع ـ از مسير باز مي گشت يزيد از بیعتی که از امام حسين ـ ع ـ مي خواست، دست بردار نبود. چنانچه امام در بين راه مکه به عراق به منزلي مي رسند که با فردي سخن از رفتن به سوي به ميان مي آيد، آن فرد ديدگاه خود را از رفتن به کوفه بيان مي کند و امام را از اين کار منع مي نمايد. ✅حضرت مي فرمايند: اي بنده خدا کار صحيح بر من نيست و امر الهي تغيير نمي کند. به خدا سوگند: اينان تا خون دل مرا نریزند از من دست نخواهند کشيد. ✅شبيه همين را به برادرش محمد حنفيه فرمود: که اگر به هر گاهی برويم آنها از ما دست برنخواهند داشت. ✅لذا اگر امام از مسير هم بر مي گشتند در جاي ديگر مي بايست با حکومت به مبارزه بر مي خواست. از اين رو بهترين مکان را که از قبل براي قيام عليه غاصب و متظاهر به فساد يزيد انتخاب کرده بود در پيش گرفتند و در بين راه که خبر شهادت مسلم رسيد آن دسته از مردمي که به هواي حکومت و رسيدن به مقام و يا رسيدن به مال و غنيمتي امام را همراهي مي کردند و از درک ماهيت قيام امام حسين ـ ع ـ عاجز بودند، آن حضرت را ترک کردند و تنها کساني باقي ماندند که از شهادت و مبارزه عليه ظلم ، هراسي در دل نداشتند.   ✅چنانچه همگي گفتند: بعد از شهادت مسلم باز نمي گرديم تا خون او را بگيريم يا آنچه او چشيد ما هم بچشيم، حضرت نيز فرمودند: «بعد از شهادت مسلم و عقيل در دنيا خيري نيست». 📚نفس المهموم ص113. 📚الارشارد ج2، ص76. 📚مجمع الزوائد،ج9، ص406. ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ @zamen_aho_raza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل نرگس: صبحی که شروعش با توست...خورشید دیگر اضافیست... !🌞السلام علیک یا فاطمه الزهرا السلام علیک یا صاحب الزمان... ✿ اَلَّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِڪــَ الفَرَج ✿ 🌹🌹🌹🌹🌹 به رسم هر روز صبح سلام بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْك َ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ الله ُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْن ِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌹🌹🌹🌹🌹 یارَبَّ الحُسَینِ، بِحَقِّ الحُسَینِ،اشفِ صَدرَ الحُسَینِ، بظُهورِالحُجَّة 🌹🍃اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ،فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَکَ،لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَکَ،لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَکَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني🌹🍃 یـــــامهــــــــــدی.. 🌺 اَلَّلـــــهُمَّ عَجِّـــــل لِوَلیـــــِڪَ الفـــــَرَج بسم الله الرحمن الرحيم اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَع َ الرَّجاءُ ؛وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ؛واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْك َ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْت َنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ؛فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَو ْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان ِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْث َ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَة َ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِه الطّاهِرينَ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلا ً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّک الْفَــــــــرَج بِحَقِ اَلْزِینَبْ سَلٰامُ اَللّهْ عَلَیْها 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دعای برکت روز: امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،اللّهُمَّ صَبِّح آل َ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل ِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة ِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ.بحار الأنوارج87/ص356 🌷طرح دوستی با امام زمان عج🌷 🌼هر چه زمان مي گذرد، مردمان زمين افسرده تر مي شوند!!! اين خاصيت دلبستگي به زمـــــان است… خوشا بحـــال آنان که؛ به جاي زمـــان، به صاحــــب الزمــــان دل بسته اند ...🌼 🌸اَللّٰهُمَ عَجِّلْ لِوَليِّکَ الْفَرَج🌸 "دعای غریق" «یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قلبی عَلی دِینِکَ» ای خدای بخشنده! ای مهربان! ای دگرگون کننده دل ها! دلِ ما را بر دینت پایدار ساز. http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 داسـتـــ📚ـــان انبیـــــــاء🔸🔷                علیــــہ الســـــــــلام °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° 🔻همسران حضرت ابراهیم علیه السلام ◀️ ▶️ ساره در قریه ای به نام «کوثی ربا» از اطراف بابل (عراق) در یک خانواده نبوّت، در سال دو هزار و هشتصد و پنجاه و پنج قبل از هجرت نبوی متولد شد. نام پدرش «لاحج» نام مادرش «ورقه» و برادرش «حضرت لوط(ع)» می‌باشد. مطابق بعضی از روایات مادر لوط و ساره با مادر ابراهیم علیه السلام خواهر بودند، و ساره دختر خاله ابراهیم بود. ساره طبق نقل امام صادق علیه السلام مثل حوریان بهشتی زیبا بود و ابراهیم علیه السلام شدیدا او را دوست می‌داشت و در تکریم و احترام همسرش همّت می‌گماشت. او از جهت اموال و اغنام نیز خیلی ثروتمند بود، همه را یکباره در اختیار شوهر قرار داد و ابراهیم علیه السلام آن اموال را در راه خدا مصرف نمود. وی از زنان بسیار با فضیلت و از جمله بانوان مورد عنایت پروردگار عالم است که نام او در کنار زنان بهشتی ذکر شده است. در آیات فراوانی که نام ابراهیم و اسحاق و اسمائیل علیه السلام آمده، به نام و شخصیت ساره نیز اشاره شده است. ➖➖➖➖➖➖➖ ◀️ ▶️ هنگامی که پادشاه مصر، سنان بن عُلوان کرامات و معجزاتی را از ابراهیم و همسرش ساره دید، هاجر را که از کنیزان زیبا و باهوش او بود، به عنوان خدمتگذار به ساره بخشید، شرافت و فضیلت هاجر فوق العاده زیاد است و اکثر اعمال و مناسک حج به تبعیت از ایثارگری و حرکات فداکارانه وی صورت گرفته، و در شروع مقدس اسلام، نیز تا روز قیامت تشریع گردیده است. آیات زیادی در مورد او و فرزندش اسمائیل علیه السلام نازل شده، از جمله بخشی از آیات سوره ابراهیم است. ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
💠❓📚 ✍🏻💠 🌹مولا علی (ع) نفس پیامبر (ص) ❓سئوال: اهل سنت می گویند منظور از اَنفسنا در آیه مباهله علی(ع) نیست بلکه خود پیامبر(ص) است، یعنی پیامبر گفته است ما خودمان را برای مباهله می خوانیم، شما هم خودتان را برای مباهله بخوانید؟! ✅ پاسخ: بی شک این سخن خلاف روایات صریحی است که می گوید منظور از انفسنا علی علیه السلام است. ❌ از سوی دیگر اگر منظور از انفسنا، خود پیامبر باشد، دعوت کردن از خویشتن معنا ندارد و مفهومی ندارد که خداوند به پیامبر امر کند که از خودت برای مباهله دعوت کن، زیرا دعوت کننده باید غیر از دعوت شده باشد. 👌🏻بنابراین راهی باقی نمی ماند جز اینکه بگوییم منظور تنها علی علیه السلام است. 🏰 در مناظره ای که مامون عباسی با امام رضا علیه السلام ترتیب دارد، مامون از امام علیه السلام پرسید بزرگترین فضیلت امیر مومنان علی که قرآن بر آن دلالت دارد چیست؟ ⚜ امام رضا علیه السلام فرمود: 🔅آیه مباهله که پیامبر حسن و حسین و فاطمه و علی را با خود برای مباهله برد، حسن و حسین مصداق ابناءنا بودند و زهرا مصداق نساءنا و علی مصداق انفسنا، پس علی علیه السلام به حکم آیه مصداق انفسنا می باشد و او نفس پیامبر به حکم خداوند است. 📚 از سوی دیگر ثابت است که پیامبر اسلام افضل از تمام خلق خدا است، لذا نفس پیامبر اسلام هم افضل از همگان است. 👤 مأمون گفت: مراد از انفسنا خود پیامبر است و امیرمؤمنان را شامل نمی شود! ⚜ امام رضا علیه السلام فرمود: 🔅آنچه گفتی صحیح نیست، زیرا دعوت کننده باید غیر از دعوت شده باشد چنان که امر کننده، آمر محسوب می شود نسبت به دیگری و معنا ندارد که انسان خودش را دعوت کند و بخواند و از آنجایی که پیامبر غیر امیرمؤمنان را برای مباهله حاضر نساخت، روشن می شود که علی نفس پیامبر است که خداوند به عنوان دعوت از انفسنا از آن یاد کرده است. 👤 مامون از استدلال امام قانع شد و گفت: با این جواب اشکال و سوال من مرتفع می شود. 📚 بحارالأنوار، ج ١٠، ص ٣۵١. 📱گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
✅ داستان مباهله ✅ 🔴🔵 داستان مباهله قسمت اول : 🌺 مدينه اولين باري است كه ميهماناني چنين غريبه را به خود مي‌بيند. كارواني متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه لباس‌هاي بلند مشكي پوشيده‌اند، به گردنشان صليب آويخته‌اند، كلاه‌هاي جواهرنشان بر سر گذاشته‌اند، زنجيرهاي طلا به كمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‌هاي خود نصب كرده‌اند. وقتي اين شصت نفر براي ديدار با پيامبر، وارد مسجد مي‌شوند، همه با حيرت و تعجب به آنها نگاه مي‌كنند. اما پيامبر بي‌اعتنا از كنار آنان مي‌گذرد و از مسجد بيرون مي‌رود هم هيأت ميهمانان و هم مسلمانان، از اين رفتار پيامبر، غرق در تعجب و شگفتي مي‌شوند. مسلمانان تا كنون نديده‌اند كه پيامبر مهربانشان به ميهمانان بي‌توجهي كند به همين دليل، وقتي سرپرست هيأت مسيحي علت بي‌اعتنايي پيامبر را سؤال مي‌كند، هيچ كدام از مسلمانان پاسخي براي گفتن پيدا نمي‌كنند. ♦️تنها راهي كه به نظر مي‌رسد، اين است كه علت اين رفتار پيامبر را از حضرت علي بپرسند، چرا كه او نزديك‌ترين فرد به پيامبر و آگاه‌ترين، نسبت به دين و سيره و سنت اوست. مشكل، مثل هميشه به دست علي حل مي‌شود. پاسخ او اين است كه: 🔷 «پيامبر با تجملات و تشريفات، ميانه‌اي ندارند؛ اگر مي‌خواهيد مورد توجه و استقبال پيامبر قرار بگيريد، بايد اين طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذاريد و با هيأتي ساده، به حضور ايشان برسيد.» اين رفتار پيامبر، هيأت ميهمان را به ياد پيامبرشان، حضرت مسيحي مي‌اندازد كه خود با نهايت سادگي مي‌زيست و پيروانش را نيز به رعايت سادگي سفارش مي‌كرد. آنان از اين كه مي‌بينند، در رفتار و كردار، اين همه از پيامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس شرمساري مي‌كنند. ميهمانان مسيحي وقتي جواهرات و تجملات خود را كنار مي‌گذارند و با هيأتي ساده وارد مسجد مي‌شوند، پيامبر از جاي برمي‌خيزد و به گرمي از آنان استقبال مي‌كند. 🌹 شصت دانشمند مسيحي، دور تا دور پيامبر مي‌نشينند و پيامبر به يكايك آنها خوشامد مي‌گويد، در ميان اين شصت نفر، كه همه از پيران و بزرگان مسيحي نجران هستند،‌ «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبيل» نيز به چشم مي‌خورند. پيداست كه سرپرستي هيأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهي به شرحبيل و ديگر همراهان خود مي‌اندازد و با پيامبر شروع به سخن گفتن مي‌كند: «چندي پيش نامه‌اي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرف‌هاي شما را بشنويم». پيامبر مي‌فرمايد: «آنچه من از شما خواسته‌ام، پذيرش اسلام و پرستش خداي يگانه است». و براي معرفي اسلام، آياتي از قرآن را برايشان مي‌خواند. اسقف اعظم پاسخ مي‌دهد: «اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا ايمان آورده‌ايم و به احكام او عمل مي‌كنيم.» پيامبر مي‌فرمايد: «پذيرش اسلام، علايمي دارد كه با آنچه شما معتقديد و انجام مي‌دهيد، سازگاري ندارد. شما براي خدا فرزند قائليد و مسيح را خدا مي‌دانيد، در حالي كه اين اعتقاد،‌ با پرستش خداي يگانه متفاوت است.» اسقف براي لحظاتي سكوت مي‌كند و در ذهن دنبال پاسخي مناسب مي‌گردد. يكي ديگر از بزرگان مسيحي كه اسقف را درمانده در جواب مي‌بيند، به ياري‌اش مي‌آيد و پاسخ مي‌دهد: «مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان مي‌دهد كه او بايد خداي جهان باشد.» پيامبر لحظه‌اي سكوت مي‌كند. ⚜ ناگهان فرشته وحي نازل مي‌شود و پاسخ اين كلام را از جانب خداوند براي پيامبر مي‌آورد. پيامبر بلافاصله پيام خداوند را براي آنان بازگو مي‌كند: «وضع حضرت عيسي در پيشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفريد...»( آل عمران-59) و توضيح مي‌دهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدايي كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، بيشتر شايسته مقام خدايي است. در حالي كه چنين نيست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.» ♦️لحظات به كندي مي‌گذرد، همه سرها را به زير مي‌اندازند و به فكر فرو مي‌روند. هيچ يك از شصت دانشمند مسيحي، پاسخي براي اين كلام پيدا نمي‌كنند. لحظات به كندي مي‌گذرد؛ دانشمندان يكي يكي سرهايشان را بلند مي‌كنند و در انتظار شنيدن پاسخ به يكديگر نگاه مي‌كنند، به اسقف اعظم، به شرحبيل؛ اما... سكوت محض. عاقبت اسقف اعظم به حرف مي‌آيد: 🌹«ما قانع نشديم. تنها راهي كه براي اثبات حقيقت باقي مي‌ماند، اين است كه با هم مباهله كنيم. ✅ ادامه دارد....👇👇👇👇 ✅ 🕋 گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
✅ داستان مباهله ✅ # مباهله 🔴🔵 داستان مباهله قسمت دوم : 🌺 یعني ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف مي‌گويد‌، به عذاب خداوند گرفتار شود.» ♦️پيامبر لحظه‌اي مي‌ماند. تعجب مي‌كند از اينكه اينان اين استدلال روشن را نمي‌پذيرند و مقاومت مي‌كنند. مسيحيان چشم به دهان پيامبر مي‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند. در اين حال، باز فرشته وحي فرود مي‌آيد و پيام خداوند را به پيامبر مي‌رساند. پيام اين است: 🔷 «هر كس پس از روشن شدن حقيقت، با تو به انكار و مجادله برخيزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو بياييد، شما فرزندانتان را بياوريد و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بياوريد و ما هم زنانمان. شما جان‌هايتان را بياوريد و ما هم جان‌هايمان،‌ سپس با تضرع به درگاه خدا رويم و لعنت او را بر دروغگويان طلب كنيم.»(آل عمران-6) 🌹پيامبر پس از انتقال پيام خداوند به آنان، اعلام مي‌كند كه من براي مباهله آماده‌ام. ♦️ دانشمندان مسيحي به هم نگاه مي‌كنند، پيداست كه برخي از اين پيشنهاد اسقف رضايتمند نيستند، اما انگار چاره‌اي نيست. زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مكان آن صحراي بيرون مدينه تعيين مي‌شود. 🌺 دانشمندان مسيحي موقتاً با پيامبر خداحافظي مي‌كنند و به اقامت‌گاه خود باز مي‌گردند تا براي مراسم مباهله آماده شوند. 🔴 صبح است، شصت دانشمند مسيحي در بيرون مدينه ايستاده‌اند و چشم به دروازه مدينه دوخته‌اند تا محمد با لشكري از ياران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پيدا كند. تعداد زيادي از مسلمانان نيز در كنار دروازه شهر و در اطراف مسيحيان و در طول مسير صف كشيده‌اند تا بينندة اين مراسم بي‌نظير و بي‌سابقه باشند. نفس‌ها در سينه حبس شده و همه چشم‌ها به دروازه مدينه خيره شده است. لحظات انتظار سپري مي‌شود و پيامبر در حالي كه حسين را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدينه خارج مي‌شود. پشت سر او تنها يك مرد و زن ديده مي‌شوند. اين مرد علي است و اين زن فاطمه. تعجب و حيرت، همراه با نگراني و وحشت بر دل مسيحيان سايه مي‌افكند. شرحبيل به اسقف مي‌گويد: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است. اسقف كه صدايش از التهاب مي‌لرزد، مي‌گويد: 🌺«همين نشان حقانيت است. به جاي اين كه لشكري را براي مباهله بياورد، فقط عزيزان و نزديكان خود را آورده است، پيداست به حقانيت دعوت خود مطمئن است كه عزيزترين كسانش را سپر بلا ساخته است.» شرحبيل مي‌گويد: «ديروز محمد گفت كه فرزندانمان و زنانمان و جان‌هايمان. پيداست كه علي را به عنوان جان خود همراه آورده است.» «آري، علي براي محمد از جان عزيزتر است. در كتاب‌هاي قديمي ما، نام او به عنوان وصي و جانشين او آمده است...» در اين حال، چندين نفر از مسيحيان خود را به اسقف مي‌رسانند و با نگراني و اضطراب مي‌گويند: ❌«ما به اين مباهله تن نمي‌دهيم. چرا كه عذاب خدا را براي خود حتمي مي‌شماريم.» چند نفر ديگر ادامه مي‌دهند: «مباهله مصلحت نيست. چه بسا عذاب، همه مسيحيان را در بر بگيرد.» كم‌كم تشويش و ولوله در ميان تمام دانشمندان مسيحي مي‌افتد و همه تلاش مي‌كنند كه به نحوي اسقف را از انجام اين مباهله بازدارند. اسقف به بالاي سنگي مي‌رود، به اشاره دست، همه را آرام مي‌كند و در حالي كه چانه و موهاي سپيد ريشش از التهاب مي‌لرزد، مي‌گويد: «من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نوراني كه من مي‌بينم، اگر دست به دعا بردارند، كوه‌ها را از زمين مي‌كنند، در صورت وقوع مباهله، نابودي ما حتمي است و چه بسا عذاب، همه مسيحيان جهان را در بر بگيرد.» اسقف از سنگ پايين مي‌آيد و با دست و پاي لرزان و مرتعش، خود را به پيامبر مي‌رساند. بقيه نيز دنبال او روانه مي‌شوند. 🌹اسقف در مقابل پيامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زير مي‌افكند و مي‌گويد: «ما را از مباهله معاف كنيد. هر شرطي كه داشته باشيد، قبول مي‌كنيم.» 🌺 پيامبر با بزرگواري و مهرباني، انصراف‌شان را از مباهله مي‌پذيرد و مي‌پذيرد كه به ازاي پرداخت ماليات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند. ❤️ خبر اين واقعه، به سرعت در ميان مسيحيان نجران و ديگر مناطق پخش مي‌شود و مسيحيان حقيقت‌جو را به مدينة پيامبر سوق مي‌دهد. گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza 🕋