eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
❓❓با چه انگیزه‌ای منتظر ظهوریم؟ 🏴 : ✅ما بايد به درون خويش بنگريم كه با چه اى ظهور امام عصر عليه السلام هستيم؟ 1️⃣آيا نان صلواتى مى‌خواهيم. 2️⃣يا از ظلم ستمگران به تنگ آمده ايم. 3️⃣آيا انجام وظايف دينى بر دوش ما سنگينى مى‌كند. 4️⃣يا چون اسلام و مسلمانان در خطر قرار گرفته‌اند در انتظار فرج ايم؟ 👈بايد بينديشيم و ببينيم كه انگيزه واقعى ما از انتظار، كداميك از اينهاست؟ ✅اگر انگيزه ما يكى از سه مورد اول باشد، در واقع، دل ما به حال خودمان سوخته است، نه ديگران! 👈در واقع، ما انتظار خود را مى‌كشيم، نه حضرت حجّت(عج) را! اگر كس ديگرى، غير از امام عصر(عج) ،خواسته هاى ما را تأمين كند، ما مريد و علاقه مند به او خواهيم شد. بنابراين، امام زمان و ظهور ايشان براى ما موضوعيتى نخواهد داشت و مقصود اصلى تأمين راحتى خودمان است، نه چيز ديگر. ⁉️انتظارى كه ناشى از راحت طلبى و تنبلى باشد، چه ارزشى دارد؟... ✅انتظارى واقعى و با ارزش است كه انسان براى پيروزى و عظمت و گسترش آن در انتظار فرج باشد و ظهور حضرت مهدى(عج) را بخواهد. اين انتظار باارزش و انتظارى واقعى است و روايات بر ارزش والاى آن دلالت دارد. 👈اگرچه در سايه و انقلاب جهانى حضرت حجت(عج) امنيت و آسايش و وفور نعمت و نابودى ظلم و ظالمان و از بين رفتن فقر و بدبختى حاصل مى‌شود، لكن اينها نبايد انگيره اصلى مؤمن براى انتظار فرج آن حضرت باشد. 📕بر درگاه دوست،‌ص ۱۴۳ ‌💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻تنها موعظه خدا🔻 ✍ آیات قرآن، سراسر و پند و اندرز است.. خودِ قرآن هم در چند جای مختلف به این موضوع اشاره کرده: مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (آل عمران/۱۳۸) مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ (یونس/۵۷) و... ✔ امّا نکته خیلی مهم اینه که، در سوره سباء می‌فرماید: ای پیامبر! به این مردم بگو من یک بیشتر ندارم. فقط یک .☝️ قبل از اینکه بری پائین‌تر، ببینی این چیه، چند لحظه فکر کن. ⁉️ خودت فکر میکنی به ما چی میتونه باشه؟ . . . سوره سباء، آیه ۴۶👇 قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَة.. 💢 ای پیامبر به این مردم بگو: «من شما را تنها به یک چیز اندرز می‌دهم، من فقط یک دارم» و آن اینکه: أَنْ تَقُومُوا لِله مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ... 💢 «دو نفر دو نفر، یا یک نفر یک نفر، برای خدا کنید، سپس کنید.. و بیندیشید...» 📢 یعنی همین دو کلمه است: 🔹تَقُومُوا لِله 👈 🔹ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا 👈 عصاره دین، و خمیرمایه تکامل و پیشرفت بشر همین یک کلمه است: ‼️ چطور بعضی‌ها جرات میکنند مسلمونها رو در دنیا، آدمهای جاهل و نادان معرفی کنند، و بگن اسلام دین جهل و خمود و... است، در حالی که صاحبِ این دین، یعنی ، با صدای بلند داره اعلام میکنه: 👈 «برای زنده کردن اندیشه‌های خفته کنید» تازه نمیگه تنهایی، بلکه میگه دو نفری و چند نفری با هم همفکری کنید، همیاری کنید... اگر رو اینطوری به عالم معرّفی کنیم، همه عاشق اسلام میشن.❤️ اگه به جوونامون رو اینطوری معرّفی کنیم.. رو اینطوری معرفی کنیم.. عاشقش میشن.❤️ ✍ در روایات هم درباره و اندیشه فراوان مطلب داریم، مثلاً: پیامبر اکرم (ص) فرمود: 👈 «یک ساعت ، از هفتاد سال بالاتر است» چون گاهی یک لحظه انسان رو هفتاد سال جلو میندازه. امام رضا (ع) فرمود: 👈 « به زیادیِ نماز و روزه نیست. بلکه واقعی در کار خداوند است» برادرم! خواهرم! 👈 تفکّر... تفکّر... تفکّر... 🗣 هر حرفی، هر مطلبی، از هر گوینده‌ای رو، بدون قبول نکنیم... 🗣 هیچ عملی رو بدون انجام ندهیم... 🗣 اصلاً به بعنوان یک جداگانه، مثل نماز و روزه نگاه کنیم. و هر روز، برنامه‌ای برای داشته باشیم. 👈 تفکّر... تفکّر... تفکّر... 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🔻ایمان و عقیده🔻 ✍ حتّی یک آیه هم در قرآن نیست، که دستور بدهد به خدا و پیامبران، داشته باشید.❗️ ☝️ در قرآن سخن از است، نه .🤔 قرآن کریم می‌گوید: ✅️ آمِنُوا👈 بیاورید. قرآن نمی‌گوید: ❌ اِعتَقِدُوا👈 داشته باشید. 👈 از ریشه‌‌ی «اَمن»، به معنی ایمنی، آرامش، خاطر جمع بودن، امنیّت و دلارامی (در مقابل دلشوره) است... 👈 از ریشه‌ی «عَقد»، به معنیِ گره زدن و بستن است. ❌ وقتی که می‌گوئیم ، یعنی یکسری باورهایی که به آنها گره خورده‌ایم، و به هیچ‌وجه نمی‌توانیم از آنها جدا شویم. حالا چه اینها درست باشند، چه غلط. اگر بخواهیم از آنها جدا شویم، گویی پوست از بدنمان جدا می‌کنند. پس خواهر و برادر عزیز❗️ با این معنایی که گفته شد، باش، نه صرفاً . ✅️ با احساس «اَمنیّت» می‌کنی، ❌ ولی با احساسِ «خطر». ✅️ «آزاد و آسان‌گیر» است، ❌ ولی «فضول و سخت‌گیر». ✅️ دریادل و بی‌تضادّ است، ❌ ولی پر از حدّ و مرز، و غرقِ در تضادّ. ✅️ «یارِ مردم» است، ❌ ولی «مزاحمِ مردم». ✅️ هشیار است، ❌ ولی پر از وسواس و تشویش. ✅️ همه جا احساس امنیّت می‌کند، ❌ ولی فقط در جمع خودمانی‌ها. ✅️ نشاط می‌آورد و آرامش می‌دهد، ❌ ولی می‌ترساند و اضطراب می‌بخشد. ✅️ از حقّ همه می‌گوید، ❌ ولی از حقّ خودی. ✅️ خود را تسلیم کرده است، ❌ ولی خود را تحمیل کرده. ✅️ خدای «ارحم‌الراحمین» است، ❌ ولی خدای ذهنیاتش. ✅️ کتابِ خدا را می‌خواند برای رهایی، ❌ ولی می‌خواند تا آیه‌ای بر علیه دیگران بیابد. ✅️ از عقیده‌مندی به دور است، ❌ و از ایمان به دور است. ✅️ همیشه «اکنون و اینجا» است، ❌ ولی در «توهّم». ✅️ بهشتِ در «حال» است، ❌ ولی بهشتِ قرار است که بیاید. ✅️ پیامبرِ «رحمت‌للعالمین» است، ❌ ولی پیامبرِ یکی شبیه خودش. ✅️ اندیشه‌ی تمامیّتِ زندگی است، ❌ ولی دغدغه‌ی ظاهرِ زندگی است. ✅️ در اختیار حق است، ❌ ولی در اختیارِ احساساتش. ✅️ ذهنش را «نرم و پذیرا» کرده است، ❌ ولی ذهنش را «تیز و آماده‌ی حمله». ✅️ نیروی «حکمت‌» است، ❌ و نیروی «زورگویی‌ و قلدری». ✅️ مدینه فاضله‌ی قلبِ خودش است که «عرش رحمان» است، ❌ ولی مدینه فاضله‌ی چیره شدن بر این و آن. ✅️ خودش را «طالبِ حقیقت» می‌داند، ❌ ولی خود را «مالکِ حقیقت» می‌داند. ✅️ از ، داعش زاده می‌شود، ❌ ولی از ، حافظ و مولوی و... ➖ برای درکِ دو کلمه‌ی و ، کافی است به فرقِ بین «داعش»، و «حافظ و مولوی و..» دقّت کنید. کافی است به فرقِ بینِ «خوارج»، و «مالک اشتر و سلمان و ابوذر و..» دقّت کنید. ❌ خوارج داشتند، اتّفاقاً اعتقادِ خیلی محکمی هم داشتند، و به یکسری باورها سخت گره خورده بودند، ولی نداشتند. پس سعی کنیم را واردِ قلبِ خود کنیم:👇 🕋 قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا، وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ. (حجرات/۱۴) 💢 بگو: «شما نیاورده‌اید، ولی بگویید آورده‌ایم. زیرا هنوز واردِ قلبهای شما نشده است.» 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
‌ ‌🔴 وظیفه‌ی تمام مسلمانان این است که از و درس بگیرند. ⚠️ مبادا فردی در زبان با علیه‌السلام همراه باشد ولی در عمل همرنگ دشمنان علیهماالسلام گردد. 👥 شما اگر به حسین بن علی علیهماالسلام دل داده‌اید، باید در قدم اوّل متوجّه خود باشید تا تعلیمات خطرناک ضد اسلام و قرآن به نونهالان سرایت نکند. 💣 و مراقب باشید مبادا در آینده، تعلیم و تربیت‌های خطرناک، نونهالان شما را از ثمر بارور بیندازد. 🎙 برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی ◼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤برای امام زمانم چه کنم؟🖤 دین داری در چیزی از باقی نمی ماند. کتاب مهدی منتظر 🥀الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🥀
41.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بیانات حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت ره ✳️ اشتر () 📜 جبْوَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا ⬅️ وظایف مسوولین و در کلام ع 📌مملکتی که هستند همه باید در باشند 📌کسی در محدوده اجازه ندارد کسی را دعوت به بکند 📌 متناسب با و است 📌 و مشی را برای و به در این عهدنامه توصیه فرمودند حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت تهرانی (ره) _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ماأحاط به علمک.
࿐🌸○✨﷽✨○🌼࿐ ❓ آیا در اسلام این دستور وارد شده است ڪه در موقع تصمیم بر انجام ڪارى، اگر ڪسى ڪند باید صبر ڪرد❓ ⭕️💠💠💠💠💠⭕️ :✅ ✍ در این باره دستورى در نداریم و اساساً روح اسلام با این گونه مطالب سازش ندارد، تا آن جا که دستور مى دهد هنگامى که تصمیم بر کارى گرفتید، اگر کسى فال بد زد اعتنا نکنید و بر خدا توکّل نموده به دنبال هدف روان شوید و فال بد زدن را نشانه شرک قرار داده است 📌آرى درباره وارد شده است که هر گاه یکى از شما عطسه کرد، در حقّ او دعا کنید و بگویید «یرحمکم اللّه« رحمت خدا شامل حال شما گردد.» طرف نیز متقابلا دعا کند و بگوید«یغفر اللّه لکم« خداوند شما را بیامرزد». 📌امّا کردن و قدرى مکث نمودن و یا فرق گذاردن بین یک و دو عطسه، همگى است که باید آگاه و دانا از این افسانه ها . 📚تحف العقول ص35 📚الکافی ج8 ص198 📚وسائل الشیعه،ج12 ص88 باب58 📚منابع جهت مطالعه بیشتر:🔻 1⃣میزان الحکمه ج6 ص518 به بعد 2⃣بحار الانوار ج55 ص312 باب11 ⠀ ⠀ کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💢 بی حجابی💢 ⁉️آیا بی حجابی است؟ 🖍بی حجابی مغایر با انسان است و انسان به صورت طبیعی دنبال حجاب و پوشش می باشد. لذا آدم ع و حوا ؛وقتی متوجه شدند –ولو نامحرمی نبود-دنبال ستر عورت برآمدند. فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ 📖طه121 و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود برهنگی در واقع سیره و روش حیوانات است و البته اگر حیوان نیز متوجه شود و برای او آشکار شود و تعقل کند خود را خواهد پوشاند. اصلا وجه تمایز انسان و حیوان همین عقل است . که کنترلش کرده و باید و نبایدهایی برای او تعریف می کند. حیوان چون ندارد، نیز ندارد و قبح بی حیایی را درک نمی کند. 👈و و افتخار انسان به عقل اوست. اگر با بی حجابی و و برهنگی خود را در ردیف حیوانات قرار دهد در واقع رتبه پیدا کرده و نه تنها افتخار نیست بلکه مایه سرافکندگی اوست... 👌حجاب پوششی است که او را از گرما و سرما حفظ و مایه زینت او میشود. زیبایی ندارد . و انسانهای و زیبایی قابل عرضه ندارند. 👈طاووسِ لخت و بی پر، ندارد. همچنین انسان بی لباس.... البته برای حجاب تعریف خاصی ارائه کرده و بی حجاب و بد حجاب در عمل؛ضد قرآن اقدام میکند. و معاند که سبک زندگی خودش را دارد؛⚠️ این است که معتقد به قرآن که در ، قرآن می گیرد و به قرآن می خورد و آنرا مقدس و محترم و کلام خدا می داند؛چگونه آیات قرآن را می گذارد . و به قرآن می کند؟!!! 📖نور31 📖احزاب59 ❌👌پس شدن هنر نیست وگرنه هنرمندتر از بی حجابهای بشر می باشند.چون هم سابق اند و هم در بی حجابی و بی حیایی شان کاملتر است. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم شهید : از این حرف که برخی می‌گفتند «فقط میریم جبهه برای شهید شدن و...» اصلأ خوشش نمی آمد! به دوستانش می‌گفت: «بگید ما تا لحظه آخر ، تا جایی که نفس داریم برای و خدمت میکنیم ، اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آنوقت شهید می‌شویم . ولی تا آن لحظه‌ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم. می‌گفت باید اینقدر با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید پای کارنامه ما را امضا کند و شویم.» شهید_هادی هدیه به روح مطهر شهید صلوات شهدا 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۳ و ۱۴ _....ولی باید برای حرفایی که میزنی دلیل داشته باشی دیگه مگه نه؟ برای هر حرفی که میزنی... من میگم متمدن، مترقی و حامی صلحه دلیل هم دارم براش... تو میگی ذات اسلام با صلح و تمدن در تضاده تو هم برای حرفت دلیلی داری؟ میتونی عقلانی قانعم کنی یا باز میخوای به نظرسنجی حواله م بدی؟!... _معلومه که دلیل دارم... معلومه که حرفم منطق داره. منطق واقعی نه مثل شما که آسمون ریسمون به  هم میبافید تا یه چیزی از توش دربیاد!... _داری کار خودتو سخت میکنی اینم به لیست اتهاماتت اضافه شد... برای هر حرفی که تاحالا زدی باید دلیل بیاری وگرنه از درجه اعتبار ساقطه و اونوقته که تو بخاطر این تهمت ها بدهکار من میشی... و البته که من هم دلیلی برای ترک خونه م بدون دلیل موجه نمیبینم... اگر میخوای منو از اینجا بیرون کنی از عقلت کمک بگیر و با زبان عقل حرف بزن نه داد و بیداد و فحش و فضیحت...اگرم حرفی برای گفتن نداری من که اینجا خیلی راحتم... پوزخندی زد: _خیلی ام راحت نباش به نظرم از همین الان شروع کن کم کم وسایلت رو جمع کن که یبارکی اذیت نشی... برگشت طرف مبل که کیفش رو برداره و بره... سرخوش پرسیدم: _حالا کی شروع کنیم؟ برگشت و با تعجب نگاهم کرد: _چی رو؟ _همین الان داشتی رجز میخوندی حواست کجاست... مباحثه رو میگم...کی حرفات رو ثابت میکنی و شر منو از سر دوستت کم میکنی؟ لبخند کجی زد: _خیلی طول نمیکشه... امشب میام که ببینم چی میگی الان دیرم شده باید برم قراردارم... ژانت مواظب خودت باش. فعلا... طوری به ژانت گفت مواظب خودت باش که انگار با افعی تنهاش میگذاره... معلوم نیست این چهار ماه کجا بوده!... به زحمت خنده م رو کنترل کردم... خداروشکر عصبانیتم خوابیده بود... اون که رفت ژانت هم نگاه نفرت آمیزی به سر تاپای من کرد و برگشت اتاقش.. نگاهم روی کیسه داروها موند... روی میز جا مونده بودن...اونقدر عصبانی بود که یادش رفت ببردشون... خواستم ببرم دم اتاقش ولی ترسیدم از لج من داروهاش رو بندازه دور! احتمالا خودش میاد دنبالشون... منم باید برگردم سر پروژه م و بعدش هم یک فکری به حال شام بکنم... میهمان داریم!... * بعد از تموم شدن کار پروژه فرستادمش برای صاحبش و بعد هم رفتم سراغ شام.... قرمه سبزی بهترین گزینه برای آشنایی بود... تمام مدتی که آشپزی میکردم به این فکر میکردم که علی رقم تمام رفتار های عجیب و بعضا زننده ای که توی این دوسال و چند ماه توی آلمان و حالا هم اینجا بخاطر که معرف بود دریافت کردم، رفتار ژانت کمی بیش از حد عجیب و غیر معمول بود و همه اتفاقها کنار هم میگفت رازی در این رفتار هست که اینبار عزم کرده بودم کشفش کنم... ساعت تقریبا هشت و نیم بود که صدای زنگ در واحد بلند شد. من پای اجاق بودم. ژانت از اتاقش اومد بیرون و در رو برای دوستش باز کرد. با هم اومدن داخل پذیرایی و روی کاناپه ی رو به روی آشپزخونه نشستن. همونطور مشغول ولی بلند سلام کردم. ژانت که البته جواب نداد و کتایون هم خیلی کوتاه و بی حوصله گفت: _سلام داشتم برنج رو آبکش میکردم. کارم تقریبا رو به پایان بود که صدای کتایون در اومد: _بیا بشین نمیخواد پخت و پز کنی شام آخر رو مهمون من. زنگ میزنم یه چیزی بیارن... معلوم بود حسابی خسته است اما از اون عصبانیت وحشتناک سر ظهر خبری نبود که کنایه و طنز از کلامش سر در آورده بود... لبخند کمرنگی زدم و همونطور که پشتم بهش بود در جواب کنایه شام آخرش بلند گفتم: _غذا رو که بخوری مشتری میشی از این به بعد هر شب اینجایی. یک جور کری خوانی پنهان برای اثبات نتیجه مبارزه ای بود که در آستانه آغازش بودیم... وقتی برگشتم طرفش  و چشم تو چشم شدیم خیلی جدی گفت: _من این وقت شب خسته و کوفته ی کار نیومدم اینجا دستپخت حضرت عالی رو میل کنم خیال هم نکن با یه بشقاب قرمه سبزی میتونی خاممون کنی نخورده نیستیم... بیا بشین ببینم چه خوابی برامون دیدی و کی دست از سر مون برمیداری... از آشپزخونه خارج شدم و رفتم سمت مبل تک نفره ی زیر کانتر: _من برات دعوت نامه نفرستاده بودم حضرت والا شما یه سری تهمت و اتهام به من و تفکرم زدی که باید بتونی ثابت کنی... وگرنه من که تو خونه م نشسته بودم داشتم زندگیمو میکردم... _خودتم میدونی این بحثا هیچ فایده ای نداره نه ما نه تو هیچ کدوم نظرمون عوض نمیشه فقط وقت کشیه پس اگر میخوای بری برو اگرم میخوای بمونی حداقل دست از سرمون بردار... واقعا هدفت رو از این معرکه گیری ها درک نمیکنم... شما که مثلا ادعای ایمان و اخلاق هم دارید از خون مردم رو تو شیشه کردن و اذیت کردنشون چه لذتی میبرید؟همینه دیگه همتون همینید... خونسرد گفتم: _اتهام جدید... اینم به لیست اثبات هات اضافه شد... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۶۵ و ۶۶ _...خب من یه عکس از خودم میفرستم نشونش بده شاید دلش به رحم اومد نمیتونی یه عکس ازش بگیری برام بفرستی؟ شرمنده تر از قبل گفتم: _شرمنده ام واقعا فعلا اجازه ندارم ولی سعی میکنم اجازه بگیرم و بفرستم... و همزمان چشم غره ای هم متوجه کتایون کردم: _... حالا شما عکس خودتونو بفرستید... _باشه دستت درد نکنه فقط یه خواهشی ازت دارم اگر زیاد میبینیش مواظبش باش ببین چی میخوره چیکار میکنه من که دستم کوتاهه کاری از دستم برنمی آد فقط میتونم دعات کنم... آهم رو فرو دادم: _ممنونم لطف بزرگی میکنید خیلی محتاجم به دعاتون خیالتون راحت باشه من حواسم بهش هست فعلا خداحافظتون... تلفن رو که قطع کردم کتایون توی خودش مچاله شد و سرش رو روی زانوهاش گذاشت از دست بی رحمیش حرصی بودم اما خب حالش نزار تر از اون بود که تحمل موعظه داشته باشه خوب که دقت کردم ژانت هم نبود نفهمیدم کجای مکالمه بلند شده و رفته... بلند شدم و کنارش روی دونفره نشستم دستی به شونه ش کشیدم... سر بلند کرد و با بغضی که سعی میکرد صداش رو نلرزونه و البته موفق هم نبود، گفت: _من نمیتونم باور کنم هیچکدوم حرفاش رو نمیتونم باور کنم چطور حرف کسی که بیست و پنج سال بزرگم کرده رو بزارم کنار و حرف کسی که هیچوقت نبوده رو قبول کنم؟ _کاری با راست و دروغ حرفش ندارم ولی الان بالاخره یه چیز مهم برات روشن شد تو فکر میکردی که مادرت تو رو گذاشته و رفته و اصلا هم براش مهم نبودی و هیچ وقت بهت فکر نکرده ولی الان دیدی که اینطور نیست و خیلی هم دوستت داره این خودش کشف بزرگیه نیست؟ کمی با دقت نگاهم کرد و بعد سر تکون داد و تکیه داد به پشتی مبل... فکرم پیش ژانت بود که لابد اونم الان داشت توی اتاقش نوحه میکرد سه یتیم دور از مادر در یک قاب! یکی باید به حال خود من گریه میکرد که وضعم از همه شون بدتر بود و به روی خودم نمی آوردم! صدای کتایون از فکر بیرونم کشید: _تو اگر جای من بودی چکار میکردی؟ _خب معلومه باهاش حرف میزدم ازش توضیح میخواستم میگشتم دنبال حقیقت خیلی هم کار سختی نیست همونطور که مادرتو تونستی پیدا کنی راست و دروغ ماجرا رو هم میتونی پیدا کنی! فقط اگر منطقی باشی و خوب بگردی اولین قدمش هم حرف زدن با مادرته... تازه فقط این نیست تو وظیفه ی اخلاقی داری نمیتونی زنگ بزنی زندگی اونو زیر و رو کنی و بعد قایم شی اون دلتنگته! مادرته... _نه الان نمیتونم... فعلا نه... اینهمه سال من سختی دیدم و انتظار کشیدم یکمم اون تجربه کنه _اینهمه سال اونم پا به پای تو انتظار کشیده دیدی که اگر براش مهم نبود حالش اونطور عوض نمیشد بعدم تو اصلا حق نداری خودتو با اون مقایسه کنی اون... صدای پیام گوشیم بلند شد پیام رو باز کردم یه عکس از یه خانم میانسال که... به شدت شبیه کتایون بود... بالبخند بین عکس و کتایون چشم چرخوندم کلافه گفت: _کی بود؟ گفتم: _اگه مشتلق میدی بگم _اذیت نکن تو ام حوصله ندارم... _باشه پس هیچی _باشه بگو... مشتلق چی میخوای؟ دلم سوخت: _نخواستم بابا... مامانت عکسشو فرستاده گوشی رو از دستم قاپید و به عکس چشم دوخت... دوباره اشکهاش راه باز کردن بعد از چند ثانیه سرش رو تکون داد که اشکها از جلوی چشمش کنار برن و همزمان لبخندی زد: _چقدر شبیه منه... خندیدم: _تو شبیه اونی دیوونه نه اون شبیه تو... لبخندش عمیقتر شد: _خب همون... زدم روی شونه ش: _تا تو مشغولی من یه سر به ژانت بزنم... بلند شدم و رفتم سمت اتاق ژانت پشت در ایستادم و در زدم بعد از چند ثانیه گفت: _بله؟! در رو باز کردم: _اجازه هست؟ _بیا تو چشمهاش کاملا سرخ بود ولی دیگه خبری از اشک نبود پرسیدم: _تو دیگه چت شد آخه؟ _کتایون... حداقل میتونه صدای مادرش رو بشنوه ولی من دیگه نمیتونم... خیلی دلم براش تنگ شده! کاش یه معجزه اتفاق می افتاد و میتونستم یه بار دیگه صداش رو بشنوم! دستش رو گرفتم و کمرش رو نوازش کردم: _زندگی توی این دنیا با از دست دادن عجین شده... با رنج! ذات ماده همینه بهتره دلخوشی اصلی آدم چیزی باشه که هیچ وقت از بین نره! از جام بلند شدم: _یکم استراحت کن منم نمازمو بخونم ولی بعدش باهاتون کار دارم! ضمنا یادت نره امشب شام با توئه اونم شام فرانسوی راستی اسمش چی بود؟ لبخندی زد: _کسوله! بعد از نماز دو ساعتی به کارهام رسیدم تا کمی خلوت کنن وقتی برگشتم هر دو توی پذیرایی بودن نشستم و پرسیدم: _خب بهترید؟ کتایون انگار دنبال فرار از فکر و خیالاتش بود که فوری گفت: _آره... تو حرفت رو بزن من هم ادامه ندادم: _خب فکر میکنم دیگه میتونیم درباره حرف بزنیم لبخند خسته ای روی لبهاش نشست: _خبر خوبی بود! بفرمایید بسم الله الرحمن الرحیم رو زیر لب گفتم و شروع کردم: _خب حالا.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۲۸۷ و ۲۸۸ _که ثابت کنه اون مدل ظالمانه بود و مدل ما حق با گوشت و پوست و استخون، با خون اثباتش میکنه میشه برای اینکه ظلم رو ثابت کنه بچه شیش ماهه میکنه برای اثبات ظلم که ثابت کنه ببینید فقط دعوای سیاسی نبود! بچه که گناهی نکرده پس چرا بچه رو میکشن؟ پس ظالم بودن پس با ما بود موج میسازه برای اینکه حقیقی فراموش نشه تا ابد حقیقت دین برای کسانی که دنبالش میرن حفظ بشه اگر در گام اول حقیقت اسلام و تشیع مدیون فداکاری حضرت زهرا(س)ست در گام دوم هم مدیون اباعبدالله(ع) و عاشوراست اگر عاشورا شکل نمیگرفت و امت اسلامی تکون نمیخورد بنی امیه اسلام رو هضم میکر چه برسه به تشیع! این خدمتیه که به هدف حقیقی خلقت میکنه و از طرفی یک خط‌کش میسازه برای تمام آزادگان جهان و برای همیشه در طول تاریخ سکوت در برابر ظالم رو حرام اعلام میکنه هر چی فریاد که قرآن زد در دفاع از حق و تقابل با ظلم رو اباعبدالله(ع) جامه عمل پوشوند و عینا پیش چشم مردم جهان ترسیم کرد که با سختترین شرایط هم میشه خب این چطور حاصل شد؟ با فداکاری با پذیرش اون بلای عظیم و تولید موج اجتماعی که هزینه ش رو تمام و کمال پرداخت با جان و مال و خانواده و آبروش ژانت کنجکاو لب باز کرد: _میشه دقیقتر بگی چه اتفاقی افتاد وقتی که قیام کرد؟ _امام با خانواده از مدینه به سمت کوفه که دعوتش کرده بودن با یه کاروان کوچیک، نه با لشکر، حرکت کرد منتها قبل از اینکه برسه به کوفه والی یزید در کوفه ابن زیاد؛ با عملیات روانی و تطمیع مالی مردم و قبایل رو ساکت کرد* که قصه ش مفصله ، و همه ساکت شدن و نامه ها و بیعت ها فراموش شد بعد هم ابن زیاد به دستور یزید سپاهی فراهم کرد که در نزدیکی کوفه جایی به اسم جلوی این کاروان کوچک رو گرفتن و تمام مردانشون رو قتل عام کردن به بدترین شکل ممکن! که جزئیاتش در تواریخ نقل شده زن و بچه ها رو هم به اسارت گرفتن و بردن به شام بارگاه یزید ژانت با چشمهای گرد شده گفت: _چقدر عجیب یعنی مردم رهاش کردن؟ با وجودی که دعوتش کرده بودن به قیام؟ _عجیب نیست! مردم رفاه طلب همیشه امامشون رو به مسلخ میبرن _خب تو که گفتی حکم اسیر فقط مربوط به کافر حربیه یعنی کسی که کافر باشه و بجنگه ولی اونها به هر حال مسلمون بودن دیگه! نفس عمیقی کشیدم: _به فتوای اونا چون علیه خلیفه حکومت اسلامی قیام کرده خارجی تلقی میشه یعنی کافر! اگر چه خود خلیفه کافر باشه وفسق آشکار داشته باشه! آخه یه فتوایی دارن که میگن حق با غالبه هر کی به حکومت رسید حق با اونه و قیام علیه‌ش جایز نیست! این قانون دقیقا زاینده فساد و از بین برنده روحیه ظلم ستیزیه که با حقیقت قرآن و اسلام در تضاده اباعبدالله(ع) عدالت خواهی و ظلم ستیزی رو برای اسلام حفظ کرد با شکستن این قاعده کتایون متفکر گفت: _ولی به هر حال اونا بیعت نکرده بودن و قصد شورش داشتن با منطق اون حکومت سرکوب شورشی ها منطقی بود فکر نمیکنی این فقط یه دعوا بر سر حکومت و خلافته که مثل همیشه یه برنده و یه بازنده داره؟ _اولا بیعت نکردن جرم نیست مثل اینه که الان کسی رو به جرم اینکه حکومتی رو قبول نداره صرفا، اعدام کنن! مگه نمیگید آزادی اندیشه؟ ثانیا اباعبدالله(ع)برای قیام پشتوانه مردمی داشت 25 هزار امضا پای نامه های دعوتش بود اگر دموکراسی رو مبنا قرار بدیم هم باز محق بود ثالثا گفتم حکومت یزید با منطق خودش بی مفهوم و پارادوکس بود کافری که پیغمبر رو قبول نداره نباید جانشین پیامبر در خلافت باشه مردم حق دارن به این اعتراض کنن! رابعا که باز یکی دیگه از اثرات قیام عاشورا بود نحوه برخورد با اونها بود حذف مخالف سیاسی اگرچه پدیده مزمومیه ولی مرسومه و میشه فهمیدش اما کشتار و نسل کشی و زن کشی و کودک کشی و آب بستن و هتک حرمت و سم کوب کردن پیکرها و حمل سرها و... اینها که قابل توجیه نیست کشتن بچه نوزاد و شیرخوار که دیگه جدل سیاسی و دعوای حکومت نیست همه سلسله وقایع دردناکی که حادثه کربلا رو رقم زدن* فقط نشانه بیرحمی و ظلم و نامسلمانی اون جماعته که حسین علیه‌السلام رو کافر خطاب کردن و با لباس دین کشتن همون چیزی که اباعبدالله به دنبال اثباتش به مردم بود و بخاطرش به قربانگاه رفت اگر حکومت خواهی بود چرا زن و بچه ش رو توی مدینه نگه نداشت و با خودش برد؟ برای اینکه حجت رو به مردم کوفه تمام کنه که خانواده خودم رو تو آسایش نگذاشتم وقتی خانواده شما در خطر تهاجم ابن زیاد قرار داره من عافیت طلب نیستم همراه شمام! اما رفتار اونها چیه؟! اگر حکومت خواهیه چرا وقتی پای جون وسط میاد عقب نمیکشه اصلا کی وقتی تو مدینه نمیتونه یه سپاه چند هزار نفری فراهم کنه با یه کاروان کمتر از صد نفر راه میفته سمت یه شهر دیگه؟ 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d