📝 #داستان_های_آموزنده :
✨ #امام_هفتم علیهالسلام میفرمایند:
👈 #امام_صادق علیهالسلام همراه با جمعی که دارای اموالی بودند در راه بود؛ خبر دادند در این مسیر دزدانی هستند که راه را بر مردم گرفته و اموال آنان را به #غارت میبرند.😱
😩بدن کاروانیان از #وحشت به لرزه آمد، حضرت فرمودند: شما را چه شده؟ گفتند: اموالی با ماست که از غارت شدن آن به توسط #دزدان راه میترسیم.
❓آیا آن #اموال را به عنوان اینکه از شماست از ما قبول میکنی؟ باشد که دزدان راه اگر آنها را در اختیار تو ببینند گذشت کرده و واگذارند.
🔺فرمودند: چه میدانید؟ شاید دزدان جز مرا قصد نداشته باشند، شاید آنها را برای تلف شدن در اختیار من بگذارید.
گفتند: میگویی چه کنیم؟
❓آیا اموالمان را زیر خاک #پنهان کنیم؟ فرمودند:
❌نه، چرا که دفن آنها سبب #ضایع شدن آنهاست؛ شاید بیگانهای یا غریبی به آن دستبرد بزند یا ممکن است بعد از این به آن دست نیابید و محل آن را گم کنید.
❓گفتند: چه کنیم؟ فرمودند:
👈آن را نزد کسی به #امانت بگذارید که حفظش کند و از آن جانبداری نموده و به آن بیفزاید، و یک درهم از آن را از دنیا و آنچه که در آن است بزرگتر نماید، سپس آن را به شما باز گرداند و بر شما بیش از آنچه که نیازمندید کامل و تمام نماید.
🤔گفتند: چنین امانتداری کیست؟
✅فرمودند: #پروردگار_عالمیان،
❓عرضه داشتند:
چگونه نزد او امانت بگذاریم؟
💰فرمودند: به ناتوانان از مسلمانان #صدقه دهید،
⁉️عرضه داشتند: در این بیابان چنین افرادی وجود ندارند تا ما به آنان صدقه بدهیم،
✅فرمودند: #ثلث_مال خود را تصمیم بگیرید در راه حق #صدقه دهید تا
خداوند باقی آن را از بلایی که از جانب دزدان میترسید به سر شما آید #حفظ کند.
😍عرضه داشتند: #تصمیم گرفتیم،
✅فرمودند: پس همه شما در #امان_خدا هستید، راه را ادامه دهید.
🐪🐪🐫حرکت خود را ادامه دادند، سر و کله دزدان پیدا شد؛😨😱
❓حضرت فرمودند: چرا میترسید؟ شما در امان خدا هستید.
🔴دزدان جلو آمدند، پیاده شده، #دست #امام_صادق علیه السلام را #بوسیدند و گفتند: دیشب در #عالم_خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم،
💯به ما امر فرمودند خود را به حضرت شما عرضه کنیم، اکنون در #اختیار شما و این کاروانیم تا دشمنان و دزدان راه را از آنان #دفع کنیم،
✅فرمودند: نیازی به شما نیست، کسی که شما را از ما دفع کرد، دشمنان و دزدان راه را از ما دفع میکند!
🏝کاروان سالم #بیابان را پشت سر گذاشت، #ثلث_مال خود را به ناتوانان #صدقه دادند، تجارتشان #برکت گرفت، به هر درهمی #ده_درهم به دست آوردند، گفتند:
👌 #برکت وجود #حضرت_صادق علیه السلام چه اندازه #عظیم و بزرگ بود! ✅حضرت فرمودند:
برکت #معامله_با_خدا را شناختید، بر آن #مداومت کنید.
#برکت_وجود_امام_معصوم(ع)
#صدقه
#دفع_بلا
📚عیون اخبار الرضا: ۲ / ۴، باب ۳۰، حدیث ۹ ؛
📚وسائل الشیعه: ۹ / ۳۹۰، باب ۱۰، حدیث ۱۲۳۰۹ ؛
📚بحار الأنوار: ۹۳ / ۱۲۰، باب ۱۴، حدیث ۲۳.
🌴🍃🌹📖🌹🍃🌴
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰#داستان_های_آموزنده
#تشرّف_شیخ_انصاری_خدمت_امام_زمان علیهالسلام
🔹مرحوم آیت اللَّه العظمی آقای اراکی از پدر بزرگوارشان نقل میفرمودند که: حاج شیخ اسماعیل که حدود ده سال #شیخ_انصاری را درک کرده بود، نقل میکرد که: روزی در نجف اشرف همراه شیخ انصاری رحمه الله میرفتیم، گروهی را دیدیم که اطراف شخصی را گرفتهاند. پرسیدم: ایشان کیست؟ گفتند: این شخص #علم_ضمیر دارد.
🔸به شیخ موضوع را عرض کردم، شیخ نیز بلافاصله به طرف او رفت. مردمی که آن جا جمع شده بودند، همه به احترام شیخ کنار ایستادند. شیخ به آن شخص فرمود: شما علم ضمیر داری؟
گفت: آری! میتوانید چیزی را نیت کنید تا آن را بگویم. شیخ فرمود: نیت کردم.
🔹آن شخص بلافاصله با دو انگشت خود اشاره کرد که شما #دوبار خدمت حضرت #بقیة_اللَّه - ارواحنا فداه - رسیدهاید، میخواهید بگویم کجا و به چه صورت؟
شیخ تبسم کرد و عبا بر سر کشید و رفت. معلوم شد که شیخ در ضمیر خود در نظر گرفته بود که آیا خدمت امام زمان رسیدهام یا خیر؟ و آن شخص مطابق با واقع جواب داد.
📚 روزنههایی از عالم غیب،
(آیتالله محسن #خرازی)
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰 #داستان_های_آموزنده
✴️ #مقام_حضرت_معصومه علیهاالسلام
🔻اين جريان از حضرت معصومه عليهاالسلام مشهور است؛ ولي ما خودمان در حرم، درس آیت الله مرعشي رضوان اللّه تعالي عليه ميرفتيم. از شدت علاقه به حضرت معصومه منبرشان را جوري گذاشته بودند که روبه روي ضريح بود. ده دقيقه يک ربع قبل از درس، مطالب شيريني ميگفتند.
🔸يك بار اين قضيه را گفتند که البته مختلف نوشته شده؛ ولي من از خودشان شنيدم و سعي بر حفظ هم داشتم. يادم هست كه فرمودند:
🔹پدر من آسيد محمود، فاضل بود و مدتي سعي و اهتمام کرد برای اينكه راجع به حضرت فاطمه عليهاالسلام دو مسأله را روشن كند؛
❓يكي اينكه زمان شهادت فاطمه زهرا عليهاالسلام كي است؟ آيا هفتاد و پنجم است يا نود و پنجم بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله؟
❓و يكي اينكه قبر حضرت زهرا عليهاالسلام كجاست؟
🔸مدتي شروع ميكند در كتابها گشتن؛ ولی دستش به جايي بند نميشود. حتی ميفرستد كتابهايي را خيلي با سختي از مصر برايش بياورند. ايشان، كتابهاي تاريخي را دنبال كرده بود كه اين دو ابهام را از تاريخ بردارد. خيلي تحقيق ميكند؛ ولی دستش به جايي نميرسد و دلش آرام نميگيرد.
🔹مدتي، ديگر كتابها و تحقيقات را ميگذارد كنار و از باب توسل وارد ميشود. این سید، گريه و زاري و توسل میکند كه من ميخواهم اين دو مسأله برايم روشن شود.
▫️من این جوری يادم هست که میگفتند:
شش ماه، توسلش شبانه روز طول ميكشد، تا اينكه يک شب امام صادق عليهالسلام را در خواب ميبيند.
حضرت صادق عليهالسلام به او ميفرمايند:
«آسيد محمود! بيهوده خود را به زحمت مينداز. بگذار مردم بپرسند كه چرا بايد قبر بلال حبشی مشخص باشد؛ ولي قبر دختر پيغمبر مشخص نباشد؟ خداوند، جاه و جلال و جبروت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به فاطمه معصومه عليهاالسلام داده است. هر چه ميخواهی از او بخواه»
🔺يادم هست آقاي مرعشي ميفرمودند: «اين كلمه جبروت در غير خداوند متعال گفته نشده؛ ولي در خواب، امام صادق عليهالسلام به پدر من، گفتند: جاه و جلال و جبروت...».
🔹آقاي مرعشي ميگفتند:
«پدر من ديگر بعد از آن، اهتمامش به زيارت حضرت معصومه عليهاالسلام خيلي بيشتر شده بود».
مقام حضرت زهرا عليهاالسلام در دنيا و چنین بهره برداري از حرم ایشان امكان پذير است.
✍ به نقل از حجةالاسلاموالمسلمین شیخ جعفر ناصری حفظه الله.
🌐•💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰 #داستان_های_آموزنده
👌 #اهلبیت_و_وفای_به_عهد
❣در شأن نزول آیهی شریفه «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ » [۱] شیعه و سنی روایت کردهاند که دربارهی امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است. داستان نزول آیه به این سبب است که حضرت حسن و حسین علیهماالسلام بیمار شدند؛ رسول خدا و جمعی از چهرههای برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند. پیامبر هنگام عیادت به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
❣اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذری را بر عهده میگرفتی در شفای آنان بیاثر نبود. آن حضرت و فاطمه زهرا علیهما السلام نذر کردند که اگر خدای مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند، فضه خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد. حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالی که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزی نداشتند؛
❣امیرالمؤمنین علیه السلام سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچهای پشمین برای قرض دهنده ببافد؛ جو را به خانه آورد، حضرت زهرا علیها السلام آن را آسیاب کرد و نان پخت و علی علیه السلام پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینی به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود؛ همه اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند؛ شب دوم هم یتیمی طلب غذا کرد باز همه خانواده نان خود را به او دادند، و شب سوم اسیری دق الباب کرد و این بار هم همه خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند.
❣روز چهارم در حالی که نذرشان را ادا کرده بودند، علی علیه السلام همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگی ضعف و ناتوانی دید گریست. در این وقت جبرئیل با سوره «هل أتی » به حضرت نازل شد.
----------
📚 در تفاسیر و مصادر شیعه و سنی این مطالب ذکر شده است:
تفسیر کبیر (فخر رازی): ۳۰ / ۲۴۳، ذیل آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ... » ؛ مجمع البیان: ۱۰ / ۵۱۴ ؛ تفسیر کشاف: ۴ / ۶۷۰.
محمد:
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🔰 #داستان_های_آموزنده
👌 #راه_نجات :
❣رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
▫️سه نفر به قصد سیاحت به راه افتادند و در قله کوهی میان غاری مشغول عبادت شدند. ناگهان سنگ بزرگی از کوه به پایین غلتید و دهانه غار را مسدود کرد. یکی از آنها گفت: ای بندگان خدا، به خدا قسم فقط خدا میتواند ما را از اینجا نجات دهد. پس هر یک عملی را که فقط خالصانه برای خدا انجام دادهاید بیان کنید.
1⃣▫️اولی گفت: خدایا، فقط تو میدانی که من طالب یک زن بسیار زیبا بودم و مال بسیاری به او دادم تا راضی شود با من بیامیزد. وقتی در خلوت قصد زنا با او را کردم، یک لحظه به یاد آتش جهنم افتادم و فقط به خاطر ترس از تو دست از آن زن کشیدم. در این لحظه سنگ تکانی خورد و قدری نور به درون تابید.
2⃣▫️دومی گفت: خدایا، فقط تو میدانی، من گروهی را به نصف درهم اجیر کردم. وقتی کارشان تمام شد، مزد هر یک از آنها را دادم. یکی از آنها گفت: من به اندازه دو مرد قوی کار کردم و به خدا قسم من فقط مزد یک درهم را میپذیرم و با عصبانیت رفت. مزد او هم نزد من باقی ماند. من با آن نصف درهم بذر خریدم و به نام او کشت کردم و خداوند به آن زراعت رونق داد و بعد از سالها از آن نیم درهم، ده هزار درهم سود حاصل شد. روزی آن کارگر به نزد من آمد و مزد آن روز خود را طلب کرد. من هم فقط به خاطر ترس از تو، ده هزار درهم به او تفویض کردم. این بار هم صخره تکانی خورد و جا به جا شد.
3⃣▫️نفر سوم گفت: خدایا، تو میدانی که روزی پدر و مادرم خواب بودند. من با ظرفی شیر به نزدشان آمدم و از یک طرف نمیخواستم آنها را از خواب بیدار کنم و از طرف دیگر میترسیدم اگر ظرف شیر را آنجا بگذارم حشرهای در آن بیافتد. پس همان جا ایستادم تا وقتی که آن دو از خواب بیدار شدند و آن شیر را نوشیدند. خدایا، تو میدانی که من این کار را فقط به خاطر رضای تو انجام دادم. ناگاه صخره از هم شکافت و راه خروجی باز شد.
❣سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «من صدق الله نجا؛ هرکس با خدا صادق باشد، نجات مییابد. » [۱]
----------
📚 [۱]: قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص ۲۶۲؛ بحار الأنوار، ج ۱۴، ص ۴۲۶.
محمد:
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🔰 #داستان_های_آموزنده
👌 #زیارت_امام_زمان (عج) توسّط سيّد بحر العلوم :
🍀 عالم بزرگوار ميرزاى قمى مىگويد:
با جناب علاّمه بحر العلوم در حرم عسكريين (عليهما السلام) نماز خوانديم.
وقتى قصد كرد كه بعد از تشهّد ركعت دوم بلند شود، حالتى براى او به وجود آمد كه كمى مكث كرد، سپس بلند شد.
وقتى نماز تمام شد همهی ما تعجّب كرديم و علّت آن مكث را نفهميديم و كسى از ما جرأت نمىكرد كه سؤال كند.
تا اينكه برگشتيم به منزل و سفره غذا آماده شد.
🍀 يكى از سادات كه در آن مجلس بود به من اشاره كرد كه از ايشان (علامه بحرالعلوم) در مورد آن مكث سؤال كنم.
من گفتم: نه! تو از ما نزديكتري.
پس علاّمه بحر العلوم متوجّه من شد و فرمود: در مورد چه چيزى گفتگو مىكنيد؟)
در بين همه جرأت من بيشتر از همه بود، بنابراين گفتم: اينها مىخواهند راز آن حالتى كه در نماز براى شما به وجود آمده بود را بفهمند.
🍀 سيّد فرمود: به درستى كه حضرت مهدى (عليه السلام) براى سلام كردن به پدر بزرگوارش وارد شد؛ بنابراين اين حالت از مشاهدهی روى نورانى آن حضرت به من دست داد تا اينكه از روضه بيرون رفتند.
📚 نجم الثّاقب.
محمد:
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🔰 #داستان_های_آموزنده
💥 #اشرف_الواعظین :
🔹آیت الله شبیری زنجانی در کتاب «جرعه ای از دریا» میگوید: در کرمانشاه یک آدم ارباب و بزرگ شهر و شخص ثروتمندی بوده که با همه رفت و آمد داشت. در خانهاش هم عیاشی میکرد و هم روضه خوانی. یکی از روضه خوانهای قدیمی که نامش اشرف الواعظین بود به منزل این آقا میآمد و مجلس روضه برگزار میکرد. از قضا نام یک خانمی هم که اهل خلاف و منکر بود اشرف بود.
🔸یک موقعی این ارباب به نوکرش میگوید: برو و اشرف را برای من حاضر کن. منظورش همان خانم بدکاره بود. این نوکر فکر میکند که منظورش اشرف الواعظین است. ارباب وسائل عیش و نوش را آماده میکند. یکمرتبه میبیند اشرف الواعظین وارد شد. ارباب به سرعت دستگاه گناه و معصیت را جمع میکند و منقلب میشود.
🔹مرحوم اشرف الواعظین هم یک توسل میگیرد و روضه خوانی میکند و ارباب در آن مجلس منقلب میشود و وضعش را عوض میکند. بعضیها میخواهند گناه بکنند، ولی خدا به داد آنها میرسد و وسیله توبه فراهم میشود.
📚 جرعهای از دریا
محمد:
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨