eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
414 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 داشتم خونه رو مرتب می کردم حسین گوشه‌ی آشپزخونه نشسته و به نقطه‌ای خیره شده بود🤔 اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چه صداش کردم🗣 جواب نداد رفتم جلوش و گفتم: حسین⁉️... حسین⁉️ ... کجایی مادر⁉️ یهو برگشت و بهم نگاه کرد👁 گفتم: حسین جان!❗️کجایی مادر⁉️ ☺️ خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان از تعجب خنده‌ام گرفت.🤔😆 بهش گفتم: قبرت⁉️.. قبرت کجاست مادر جون⁉️ 👈🏼 گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴ چیزی نگفتم و گذشت ...🔻 🏴 ... وقتی شهیــ🌷ــد شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم با کمال تعجب🤔 دیدم دقیقا همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود پشتم لرزید😭 ، فهمیدم اون روز واقعا سر قبرش بوده... ❤️به روایت مادر شهید 📚 منبع: کبوترانه پریدید.. پــ.نــ: دارم فکر می‌کنم محمد حسین فقط سیزده سالش بود و انقدر بزرگــــ بود من کجای کارم😔 شادی ارواح مطهر شهدا علی الخصوص شهید محمد حسین فهمیده -------------------------- گل نرگس: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
هدایت شده از 💕ارتباط باخدا💕☝
😭شهیدی که گوشت بدنش رو خوردند! 🥀 شهید مظلوم 🥀 یادمان باشد شهدا چگونه رفتند تا ما الان در آسایش باشیم. کسانی در این مملکت مسئولند که حتی حاظرنیستند نام کوچه‌ها بنام این جوانان مظلوم باشد. پشت به آرمانهای شهدا کرده‌اند. اینبار باید گفت ای شهدا! عده ای با اعمالشان بدجور شرمنده‌تان میشوند ولی حیف دیوار حاشا بلند است. ------------------------- ،خواهش میکنم با دقت بخوانید👆👆😖😖
💠 شهیدی که مادرش را شفاداد حدود بیست سال پیش در ایام محرم پایم ضربة شدیدی خورد؛ به طوری که قدرت حرکت نداشتم. پایم را آتل بسته بودند. ناراحت بودم که نمی توانستم در این ایام کمک کنم. نذر کرده بودم که اگر تا روز عاشورا خوب شوم، با بقیة دوستانم دیگ های مسجد را بشویم و کمکشان کنم. شب عاشورا رسیده بود و هنوز همان طور بودم. از مسجد که به خانه رفتم، حال خوشی نداشتم. زیارت را خواندم و کلی دعا کردم. نزدیکی های صبح بود که گفتم مقداری بخوابم تا صبح با دوستانم به مسجد بروم. در خواب دیدم در مسجد (المهدی(عج)، بلوار امین قم) جمعیت زیادی نشسته اند و من هم با دو عصا زیر بغل بودم. یک دستة عزاداری در حال ورود به مسجد بود. جلوی دسته، شهید «سعید آل طه» داشت نوحه می خواند. با خود گفتم: اینکه شهید شده بود! پس اینجا چه کار می کند؟ ناگهان دیدم پسرم، (شهید محمّد معماریان) هم کنارش هست. عصازنان به قسمت زنانه رفتم و در حال تماشای این ها بودم که دیدم محمد به سراغم آمده و دستش را دور گردنم انداخت. به او گفتم: مادر، چه قدر بزرگ شدی؟ آره، از وقتی که به اینجا آمدیم، کلّی بزرگ شدیم. بعد رو به من کرد و گفت: مادر! چه شده؟ مشکلی داری؟ چیزی نشده، پاهایم کمی درد می کرد، با عصا آمدم. ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از ضریح برایت یک شال سبز آوردم. بعد دست هایش را باز کرد و از سر تا مچ پاهایم کشید، آتل و باندها را باز کرد و شال سبز را به پایم بست و گفت: از استخوانت نیست؛ کمی به خاطر عضله ات است که آن هم خوب می شود. از خواب بیدار شدم، دیدم باندها همه باز شده و شال سبزی هم به پاهایم بسته شده بود. آهسته بلند شدم و آرام آرام راه رفتم! من که کف پاهایم را نمی توانستم روی زمین بگذارم، داشتم بدون عصا راه می رفتم. پایین رفتم و شروع به کار کردم که پدر محمّد از خواب بیدار شد. وقتی من را در این حالت دید زد زیر گریه... . بعدها این جریان به گوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشان گفتند: او را نزد من بیاورید. پیش ایشان رفتم و شال را به ایشان دادم. ایشان گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) را می دهد. سپس به آقازاده شان گفتند: آن تربت را بیاورید، می خواهم با هم مقایسه کنم. وقتی تربت را کنار شال گذاشتند، گفتند که این تربت و شال از یک جا آمده است. فکر نکنید این یک تربت معمولی است! این تربت از زیر بدن امام حسین(ع) برداشته شده است، مال قتلگاه است، دست به دست علما گشته تا اکنون به دست ما رسیده است. شما نیم سانت از این شال را به ما بدهید، من هم به جایش به شما از این تربت می دهم. گفتم: بفرمایید آقا، تمام شال برای خودتان. ایشان گفتند: اگر قرار بود این شال به من برسد، خداوند شما را انتخاب نمی کرد. خداوند خانوادة شهدا را انتخاب کرد تا مقامشان را یادآور شود. آن شال هنوز هم پربرکت و شفابخش است. ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈