eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🕕 💠🌷💠 ⚜️ شهید ابراهیم هادی و فتنه ۸۸ 🎙️راوی: خانم رسولی 🚑 در دوران دفاع مقدس با همسرم راهي جبهه شديم. شوهرم در گروه شهيد اندرزگو و من امدادگر بيمارستان گيلان غرب بودم. 🏥 ابراهيم هادي را اولين بار در آنجا ديدم. يکبار که پيکر چند شهيد را به بيمارستان آوردند، آقای هادي آمد و گفت: ⛔ شما خانم ها جلو نيائيد! پيکر شهدا متلاشي شده و بايد آنها را شناسائي کنم. 📢 بعدها چند بار نواي ملکوتي ايشان را شنيدم. صداي بسيار زيبائي داشت. 📖 وقتي مشغول دعا مي شد، حال و هواي همه تغيير مي کرد. 👥👤 من ديده بودم که بسيجي ها عاشق ابراهيم بودند و هميشه در اطراف او پر از نيروهاي رزمنده بود. 🚌 تا اينکه در اواخر سال ۱۳۶۰ آنها به جنوب رفتند و من هم به تهران برگشتم. 🏙️ چند سال بعد داشتيم از خيابان ۱۷ شهريور عبور مي کرديم که يکباره تصوير آقا ابراهيم را روي ديوار ديدم! من نمي دانستم که ايشان شهيد و مفقود شده! 🤲🏻 از آن زمان، هر شب جمعه به نيت ايشان و ديگر شهدا دو رکعت مي خوانم. 🌃 تا اينکه در ۱۳۸۸ و در ايام ماجراي فتنه، يک شب اتفاق عجيبي افتاد! 🏞️ در عالم رويا ديدم که آقا ابراهيم با چهره اي بسيار نوراني و زيبا، روي يک تپه سرسبز ايستاده! پشت سر او هم درختاني زيبا قرار داشت. 👥 بعد متوجه شدم که دو نفر از دوستان ايشان که آنها را هم مي شناختم، در پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک باتلاق هستند! آنها مي خواستند به جائي بروند، اما هر چه دست و پا مي زدند بيشتر در باتلاق فرو مي رفتند! 👤 ابراهيم رو به آنها کرد و فرياد زد و اين آيه را خواند: ⁉️ اَينَ تَذهَبوُن (به کجا مي رويد)؟! 👥 اما آنها اعتنایی نکردند! 💭 روز بعد خيلي به اين ماجرا فکر کردم. اين خواب چه تعبيري داشت؟! 🏢 پسرم از دانشگاه به خانه آمد. بعد با خوشحالي به سمت من آمد و گفت: ✋🏻 مادر، يک هديه برايت گرفته ام! بعد هم کتابي را در دست گرفت و گفت: 📗 کتاب شهيد ابراهيم هادي چاپ شده... به محض اينکه عكس جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد! ⁉️ پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر مي کردم خوشحال مي شي؟! 📗 جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو... من دقيقاً همين صحنه روي جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در همين حالت ديدم! 📖 بعد مشغول مطالعه کتاب شدم. 📞 وقتي که فهميدم خواب من روياي صادقه بوده، از طريق همسرم به يکي از بسيجيان آن سال ها زنگ زديم. ⁉️ از او پرسيديم كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبري داري؟ 🔥 خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ي سابقه جبهه و مجاهدت، از حاميان سران_فتنه شده و در مقابل رهبر انقلاب موضع گيري دارند! 📞 هر چند خواب ديدن حجت شرعي نيست، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجراي آن خواب را تعريف کنم. 🤲🏻 خدا را شکر، همين رويا اثر بخش بود. ابراهيم، بار ديگر، هادي دوستانش شد و... . 🌷 محمد: کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌱‌‌ ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها. یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد. ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم. ☘الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🍀
🕕 💠🌷💠 👌🏻 در اولین عملیات شهید می شوم!! 🗓️ يک ماه از مفقود شدن ابراهيم مي گذشت. بچه هايي كه با ابراهيم رفيق بودند، هيچكدام حال و روز خوبي نداشتند. هر جا جمع مي شديم، از ابراهيم مي گفتيم واشك مي ريختيم. 🏥 براي ديدن یكي از بچه ها به بيمارستان رفتيم، رضا گوديني هم آن جا بود. وقتي رضا را ديدم انگار كه داغش تازه شده باشد بلند، بلند گريه كرد. بعد گفت: «بچه ها، دنيا بدون ابراهيم براي من جاي زندگي نيست. مطمئن باشيد من در اولين عمليات شهيد مي شوم!» 👤 يکي دیگر از بچه ها گفت: «ما نفهميديم ابراهيم كي بود. بنده خالص خدا بود كه مدتی بين ما بود و مدتي با او زندگي كرديم تا بفهميم معني بنده خالص خدا بودن چيست. يکي ديگر گفت: ☝🏻 «ابراهيم به تمام معنا يک پهلوان بود و يک عارف پهلوان. ⏳مدتی که از شهادت ابراهيم گذشت. هرچه مادر از ما پرسيد: «چرا ابراهيم به مرخصي نمي آید؟» 👥 با بهانه هاي مختلف بحث را عوض مي كرديم و مي گفتيم: الآن عمليات است، فعلاً نمي تواند بياید تهران. خلاصه هر روز چيزي مي گفتيم. 🚪مدتي گذشت تا اينكه یک بار ديدم مادرم در داخل اتاق و روبروي عكس ابراهيم نشسته است و اشك مي ريزد. جلو رفتم و از او پرسیدم: ❓مادر چي شده؟ ☝🏻گفت: «من بوي ابراهيم را حس مي كنم. ابراهيم الآن توي اين اتاق است، همين جا... وقتي گريه اش كمتر شد، گفت: من مطمئن هستم ابراهيم شهيد شده است... ⏳مادر ادامه داد: «ابراهيم دفعه آخر خيلي با دفعات ديگر فرق كرده بود، هر چه به او گفتم: بيا برویم برایت خواستگاري، مي گفت: نه مادر، من مطمئنم كه بر نمي گردم. نمي خواهم چشم گرياني در گوشه خانه منتظر من باشد. 👥 چند روز بعد كه مادر دوباره جلوي عكس ابراهيم ايستاده بود و گريه مي كرد، مجبور شديم به دايي بگویيم به مادر حقيقت را بگوید. 🏥 آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتي قلبي او شديد شد و در c.c.u بيمارستان بستري گردید. 🚖 سال هاي بعد وقتي مادر را به بهشت زهرا مي بردم، بيشتر دوست داشت به قطعه ۴۴ برود و به ياد ابراهيم در كنار قبر شهداي گمنام بنشيند، هر چند گريه براي او بد بود، اما عقده دلش را در آنجا باز ميكرد و حرف دلش را با شهداي گمنام مي گفت. 🎙️راوی: برادر شهید 📕 منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد چهارم)، غلامعلی رجایی. 🌷 🗓️ سالگرد شهادت 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨🕊🍃 . رفیق‌براےشهید‌شدن...هنر‌لازم‌است •¹ هنرِ 👈🏼 رد‌شدن‌از‌سیم‌خاردارهاےنفس •² هنرِ 👈🏼 بہ‌خدا‌رسیدن •³ هنرِ 👈🏼ڪشتن‌نفس •⁴ هنرِ 👈🏼 تهذیب •|[ تا‌هنرمند‌نشـےشهیدنمیشـے...🙃 ]|• ♥️
‌وشھـٰادَت‌‌نَصیب‌ ڪَسـانۍمۍشَـود، کِہ‌در‌رَه؏ِـشـق‌‌بِـۍتَرس‌، با‌جـان‌خود‌بـازِ؎ڪنند هدیه به روح مطهر شهید
🌹 ❇️یک روز ابراهیم زنگ زد و گفت، ماشینت رو امروز استفاده می کنی؟ گفتم نه همینطوری جلوی در خونه افتاده! آمد ماشین را گرفت و گفت تا عصر بر می گردم. وقتی برگشت گفتم کجا بودی؟ گفت ، مسافر کشی! تعجب کردم، بعد گفت، بیا با هم بریم چند جا و برگردیم وگفت، اگر توی خونه برنج و روغن یا چیزی دارید، به همراه خودت بیار. بعد رفتیم فروشگاه و مقداری برنج و روغن و ... خریدیم، از پول هایی که به فروشنده می داد، مشخص بود که واقعا رفته مسافر کشی ! بعد هر چه خریده بود را به پایین شهر بردیم و به خانواده هایی دادیم. بعد فهمیدم که اینها خانواده هایی هستند که همسرنشان در جبهه هستند و رزمنده هستند و برای زندگی با مشکل مواجه شده اند. این ها از کارهای خالصانه ابراهیم بود 🌹 📚سلام بر ابراهیم 1 🥀🕊🥀🕊