ارزش نماز #جماعت🔰
✍ از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود:
🔸هرکس نماز #صبح را به جماعت به جا آورد سپس تا #طلوع خورشید به ذکر خداوند بی نیاز و بلند مرتبه پردازد، در #بهشت هفتاد درجه خواهد داشت و مابین هر درجه ای به اندازه ای است که اسب دونده عالی و خوش تربیت #هفتاد سال بتازد.
🔹و کسی که نماز #ظهر را به جماعت بخواند در #بهشت جاوید، پنجاه درجه خواهد داشت و فاصله بین درجات او به اندازه تاختن پنجاه ساله #اسب عالی خواهد بود.
🔸و هرکس نماز #عصر را به جماعت بخواند؛ ثواب #آزاد کردن هشت نفر از فرزندان اسماعیل را خواهدداشت، که هر یک از آنها صاحب خانه ای باشند.
🔹وکسی که نماز #مغرب را به جماعت بخواند؛ گویا یک #حج و یک #عمره مقبول به جای آورده است.
🔸و هرکس نماز #عشا را به جماعت بخواند؛ مانند این است که #شب قدر را شب زنده داری نموده است.
📚 امالی شیخ صدوق، ص 141.
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌐 در #بهشت چه میگذرد؟
🔆رضوان دربان بهشت
✅ رئیس فرشتگان بهشتی، "#رضوان" اختیاردار بهشت است که فرشته ای زیبا، خوشرو، خوش اخلاق و خنده رو است.
✨هر کس وارد بهشت شود باید با اطلاع و #اجازه رضوان، دربان بهشت باشد.
⚪️ خصوصیات و ویژگیهای #حورالعین ها(زنان بهشت)
✨ مرگ و میر ندارند، همیشه #زنده و جاویدند و هیچ آفت و بلایی به ایشان نمی رسد
🔸 هیچگاه #مریض و بیمار نمی شوند.
🔹 حورالعین ها هیچگاه #بچه_دار نمی شوند بلکه اگر کسی در بهشت بچه بخواهد در هر سن و سال و اندازه ای که بخواهد خداوند همان گونه برایش می آفریند.
🔴#دوستان و #رفیقان بهشتی
✨ یکی از نیازهای طبیعی انسان به دوستان و #رفقاست، هر کس در دنیا به هر چیزی عشق بورزد و با آن دوست و رفیق باشد در قیامت نیز با همان #محشور خواهد شد.
حال اگر خدا و پیامبر و انبیاء و اولیاء و صلحا را دوست داشته باشد در بهشت نیز با آنان خواهد بود.
⚪️#پرندگان بهشتی، ذبح و پختن نمی خواهند
✨ در روایت آمده است که: وقتی اهل بهشت، #اشتهای به گوشت مرغ و پرنده می کنند، خداوند برای ایشان مرغ و پرنده ای می آفریند که دیگر احتیاج به ذبح و پختن ندارد، بلکه همین که بر #قلب فرد بهشتی خطور کند که دلش گوشت مرغ یا فلان پرنده را می خواهد، فوراً می بیند همان پرنده در جلوی او آماده است.
🔲🔲 گوشت #ماهی در بهشت
✨ انس بن مالک می گوید: عبدالله بن سلام از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پرسید: #اولین_غذایی که بهشتیان می خورند چیست؟ حضرت فرمودند: اولین غذایی که بهشتیان می خورند گوشت ماهی است.
🥟🥧 #کثرت غذاهای بهشتی و اشتهای بهشتیان
✨ از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:
در بهشت #قصری است که در آن #هفتاد خانه از یاقوت سرخ است و در هر خانه، #هفتاد اتاق از زمرد سبز است و در هر اتاقی #هفتاد تخت است و در هر تختی #هفتاد سفره است. و در هر سفره ای #هفتاد رنگ غذا و طعام است. و خداوند بر مؤمن و اهل بهشت چنان اشتها و نیرو می دهد که قادر است همه آن غذاها را بخورد.
🌸و در روایت دیگری است که: هر روز #جمعه نعمتهای بهشتی برای اهل بهشت #هفتاد برابر زیادتر می شود.
🌸و در روایت دیگری آمده است که: هر رنگ غذای بهشتی دارای #هزار طعم و مزه است.
🔵 #سخن گفتن بهشتیان با یکدیگر
✨ #زبان همه بهشتیان #عربی است و با زبان دیگری صحبت نمی کنند، یعنی اتحاد کامل در بهشت برقرار است؛ هم دارای یک خدا؛ همه دارای یک مرز و بوم؛ و همه دارای یک زبان.
📚منابع:
1- قرآن کریم
2- معجم المفهرس قرآن
3- تفسیر راهنما 20-
داستانهای شگفت انگیزی
از بهشت و نعمتهای بهشتی
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
📿 نفسهای شما در ماه رمضان تسبیح خداست...
💕 این ماه اکسیری است که #منقلب میکند، حتی نفسی که بیاختیار کشیده میشود، آن نفس اثرش میشود اثر #سبحان_الله.
❇️ «وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَة»؛ #خواب منقلب می شود به #عبادت؛ ماه رمضان همچون ماهی است.
📖 بیان #پیغمبر_خدا صلیاللهعلیهوآله این است؛ فرمود: #یک_آیه قرآن در این ماه برابر است با #یک_ختم قرآن.
‼️ حتی بالاتر از این، یک فریضه در ماه رمضان منقلب میشود؛ یعنی کسی که در ماه رمضان #نماز_صبح را می خواند، آن نماز صبحِ ماه رمضان، #هفتاد نماز صبح بقیهی ماهها می شود؛ همه فرائض از جهت عدد به هفتاد منقلب می شود.
⏳ این است که باید بیدار باشید؛ رمضان چنین ماهی است و چنین آثاری دارد؛ وقت خود را هدر ندهید، قدر نعمت را بدانید تا روز قیامت #حسرت نخورید؛ ﴿وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِی الْأَمْر.﴾
🎙 برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۱/شهريور/۱۳۷۸
#ماه_رمضان
------------------
در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا)
💞 یـــاس کـــبود💞:
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
﷽
━━━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━━━
🌟رمان جذاب و دلنشین #رفیق جلد اول
قسمت #هفتاد
***
- یارِ دبستانیِ من، با من و همراهِ منی، چوبِ الف بر سر ما، بغض من و آهِ منی... .
صدف میان جمعیت ایستاد،
دو دستش را بالا برد و هماهنگ با ریتم شعر به هم کوبید. آستینهای مانتویش عقبتر رفتند. جمعیت هم به تقلید از صدف،
همراه شعری که میخواندند دست زدند. تصویر مجید روی پلاکاردهایی که چندنفر دست گرفته بودند به چشم میخورد؛
اما خبری از خانواده مجید نبود.
جمعیتِ چهار، پنج نفره،
حالا رسیده بودند به بیست نفر و خیابانِ باریک بند آمده بود. مردم از سر کنجکاوی در پیادهرو ایستاده بودند و بعضی با موبایلهایشان فیلم میگرفتند.
عدهای هم ضمن همراهی با جماعت معترض، به حالِ جوانِ ناکامی به نام مجید افسوس میخوردند.
صدف و شیدا با صورتهای ماسکزده، میانداری میکردند.
صابری مثل قبل و با صورت پوشیده،
نزدیک صدف ایستاده و حواسش بود کسی به صدف نزدیک نشود.
هنوز خبری از نیروی پلیس یا یگان ویژه نبود؛ شاید هنوز نمیخواستند جمعیت معترض را جدی بگیرند؛ و شاید هم واقعا این خطر چندان جدی نبود.
خبر قتل مجید به طرز مشکوکی خیلی زود سر زبانها افتاد و در رسانههای بیگانه بازتاب پیدا کرد. انگار همه منتظر بودند جنازه بیجان مجید در یکی از جادههای اطراف اصفهان پیدا شود تا برایش اشک تمساح بریزند و خونش را گردن نهادهای امنیتی بیندازند.
قلمهایی که خیلی زود بعد از مرگ مجید به کار افتادند، حتی میدانستند مجید مورد ضرب و جرح قرار گرفته و ادعا میکردند در اثر شکنجه کشته شده است! مجید خیلی زود تبدیل شد به یک دانشجوی شهید در راه جنبش سبز!
حسین همزمان که تحلیلهای شبکههای ماهوارهای از قتل مجید را گوش میداد، یک نگاهش هم به مانیتور دوربینهای مداربسته بود و تظاهرات را تماشا میکرد.
هر ثانیه برایش به اندازه یک سال میگذشت؛ داشت در ذهنش افراد را زیر و رو میکرد تا بفهمد خبر انتقال مجید به ادارهشان از کجا درز کرده است.
کار سخت شده بود و حسین نمیدانست به چه کسی میتواند اعتماد کند؛ باید افرادِ در جریان پرونده را تا حد ممکن کم میکرد.
دردِ کمجانی در سرش پیچید.
حوصله سر و صدا نداشت؛ مخصوصاً تحلیلهای بیپایه و اساس شبکههای بیگانه را. کنترل تلوزیون را برداشت ،
و دکمه قطع صدا را فشرد. آرنجش را به میز تکیه داد و سرش را میان دستانش گرفت. کاش میشد اصل ماجرای قتل مجید را به مردم گفت تا از احساساتشان سوء استفاده نکنند؛ حیف که نمیشد... .
به محض این که سر انگشتان امید به شانهاش خورد، سرش را بلند کرد.
امید از واکنش سریع حسین جا خورد و دستش را عقب کشید:
- ببخشید حاج آقا، خواب بودین؟
حسین به چهره ریزنقش امید دقیق شد. چشمان گود افتاده و ته ریش بلندش، نشانه بیخوابیها و کار مداوم این چند هفته بود. مگر صاحب این چشمانِ خسته؛
ولی پر از امید و معصومیت، میتوانست نفوذی باشد؟
یک لحظه از فکری که در سرش آمد خجالت کشید؛ ولی تجربه سالها کار اطلاعاتی به او آموخته بود به هیچکس اعتماد نکند.
🇮🇷ادامه دارد....
✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌟کپی بدون نام نویسنده پیگرد الهی دارد
━━━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━━━