eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
ارزش نماز 🔰 ✍ از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: 🔸هرکس نماز را به جماعت به جا آورد سپس تا خورشید به ذکر خداوند بی نیاز و بلند مرتبه پردازد، در هفتاد درجه خواهد داشت و مابین هر درجه ای به اندازه ای است که اسب دونده عالی و خوش تربیت سال بتازد. 🔹و کسی که نماز را به جماعت بخواند در جاوید، پنجاه درجه خواهد داشت و فاصله بین درجات او به اندازه تاختن پنجاه ساله عالی خواهد بود. 🔸و هرکس نماز را به جماعت بخواند؛ ثواب کردن هشت نفر از فرزندان اسماعیل را خواهدداشت، که هر یک از آنها صاحب خانه ای باشند. 🔹وکسی که نماز را به جماعت بخواند؛ گویا یک و یک مقبول به جای آورده است. 🔸و هرکس نماز را به جماعت بخواند؛ مانند این است که قدر را شب زنده داری نموده است. 📚 امالی شیخ صدوق، ص 141. 💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌐 در چه میگذرد؟ 🔆رضوان دربان بهشت ✅ رئیس فرشتگان بهشتی، "" اختیاردار بهشت است که فرشته ای زیبا، خوشرو، خوش اخلاق و خنده رو است. ✨هر کس وارد بهشت شود باید با اطلاع و رضوان، دربان بهشت باشد. ⚪️ خصوصیات و ویژگیهای ها(زنان بهشت) ✨ مرگ و میر ندارند، همیشه و جاویدند و هیچ آفت و بلایی به ایشان نمی رسد 🔸 هیچگاه و بیمار نمی شوند. 🔹 حورالعین ها هیچگاه نمی شوند بلکه اگر کسی در بهشت بچه بخواهد در هر سن و سال و اندازه ای که بخواهد خداوند همان گونه برایش می آفریند. 🔴 و بهشتی ✨ یکی از نیازهای طبیعی انسان به دوستان و ، هر کس در دنیا به هر چیزی عشق بورزد و با آن دوست و رفیق باشد در قیامت نیز با همان خواهد شد. حال اگر خدا و پیامبر و انبیاء و اولیاء و صلحا را دوست داشته باشد در بهشت نیز با آنان خواهد بود. ⚪️ بهشتی، ذبح و پختن نمی خواهند ✨ در روایت آمده است که: وقتی اهل بهشت، به گوشت مرغ و پرنده می کنند، خداوند برای ایشان مرغ و پرنده ای می آفریند که دیگر احتیاج به ذبح و پختن ندارد، بلکه همین که بر فرد بهشتی خطور کند که دلش گوشت مرغ یا فلان پرنده را می خواهد، فوراً می بیند همان پرنده در جلوی او آماده است. 🔲🔲 گوشت در بهشت ✨ انس بن مالک می گوید: عبدالله بن سلام از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پرسید: که بهشتیان می خورند چیست؟ حضرت فرمودند: اولین غذایی که بهشتیان می خورند گوشت ماهی است. 🥟🥧 غذاهای بهشتی و اشتهای بهشتیان ✨ از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند: در بهشت است که در آن خانه از یاقوت سرخ است و در هر خانه، اتاق از زمرد سبز است و در هر اتاقی تخت است و در هر تختی سفره است. و در هر سفره ای رنگ غذا و طعام است. و خداوند بر مؤمن و اهل بهشت چنان اشتها و نیرو می دهد که قادر است همه آن غذاها را بخورد. 🌸و در روایت دیگری است که: هر روز نعمتهای بهشتی برای اهل بهشت برابر زیادتر می شود. 🌸و در روایت دیگری آمده است که: هر رنگ غذای بهشتی دارای طعم و مزه است. 🔵 گفتن بهشتیان با یکدیگر ✨ همه بهشتیان است و با زبان دیگری صحبت نمی کنند، یعنی اتحاد کامل در بهشت برقرار است؛ هم دارای یک خدا؛ همه دارای یک مرز و بوم؛ و همه دارای یک زبان. 📚منابع: 1- قرآن کریم 2- معجم المفهرس قرآن 3- تفسیر راهنما 20- داستانهای شگفت انگیزی از بهشت و نعمتهای بهشتی 💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
‍ 📿 نفس‌های شما در ماه رمضان تسبیح خداست... 💕 این ماه اکسیری است که می‌کند، حتی نفسی که بی‌اختیار کشیده می‌شود، آن نفس اثرش می‌شود اثر . ❇️ «وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَة»؛ منقلب می شود به ؛ ماه رمضان همچون ماهی است. 📖 بیان صلی‌الله‌علیه‌وآله این است؛ فرمود: قرآن در این ماه برابر است با قرآن. ‼️ حتی بالاتر از این، یک فریضه در ماه رمضان منقلب می‌شود؛ یعنی کسی که در ماه رمضان را می خواند، آن نماز صبحِ ماه رمضان، نماز صبح بقیه‌ی ماه‌ها می شود؛ همه فرائض از جهت عدد به هفتاد منقلب می شود. ⏳ این است که باید بیدار باشید؛ رمضان چنین ماهی است و چنین آثاری دارد؛ وقت خود را هدر ندهید، قدر نعمت را بدانید تا روز قیامت نخورید؛ ﴿وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِی الْأَمْر.﴾ 🎙 برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۱/شهريور/۱۳۷۸ ------------------ در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا) 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
﷽ ━━━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━━━ 🌟رمان جذاب و دلنشین جلد اول قسمت *** - یارِ دبستانیِ من، با من و همراهِ منی، چوبِ الف بر سر ما، بغض من و آهِ منی... . صدف میان جمعیت ایستاد، دو دستش را بالا برد و هماهنگ با ریتم شعر به هم کوبید. آستین‌های مانتویش عقب‌تر رفتند. جمعیت هم به تقلید از صدف، همراه شعری که می‌خواندند دست زدند. تصویر مجید روی پلاکاردهایی که چندنفر دست گرفته بودند به چشم می‌خورد؛ اما خبری از خانواده مجید نبود. جمعیتِ چهار، پنج نفره، حالا رسیده بودند به بیست نفر و خیابانِ باریک بند آمده بود. مردم از سر کنجکاوی در پیاده‌رو ایستاده بودند و بعضی با موبایل‌هایشان فیلم می‌گرفتند. عده‌ای هم ضمن همراهی با جماعت معترض، به حالِ جوانِ ناکامی به نام مجید افسوس می‌خوردند. صدف و شیدا با صورت‌های ماسک‌زده، میانداری می‌کردند. صابری مثل قبل و با صورت پوشیده، نزدیک صدف ایستاده و حواسش بود کسی به صدف نزدیک نشود. هنوز خبری از نیروی پلیس یا یگان ویژه نبود؛ شاید هنوز نمی‌خواستند جمعیت معترض را جدی بگیرند؛ و شاید هم واقعا این خطر چندان جدی نبود. خبر قتل مجید به طرز مشکوکی خیلی زود سر زبان‌ها افتاد و در رسانه‌های بیگانه بازتاب پیدا کرد. انگار همه منتظر بودند جنازه بی‌جان مجید در یکی از جاده‌های اطراف اصفهان پیدا شود تا برایش اشک تمساح بریزند و خونش را گردن نهادهای امنیتی بیندازند. قلم‌هایی که خیلی زود بعد از مرگ مجید به کار افتادند، حتی می‌دانستند مجید مورد ضرب و جرح قرار گرفته و ادعا می‌کردند در اثر شکنجه کشته شده است! مجید خیلی زود تبدیل شد به یک دانشجوی شهید در راه جنبش سبز! حسین همزمان که تحلیل‌های شبکه‌های ماهواره‌ای از قتل مجید را گوش می‌داد، یک نگاهش هم به مانیتور دوربین‌های مداربسته بود و تظاهرات را تماشا می‌کرد. هر ثانیه برایش به اندازه یک سال می‌گذشت؛ داشت در ذهنش افراد را زیر و رو می‌کرد تا بفهمد خبر انتقال مجید به اداره‌شان از کجا درز کرده است. کار سخت شده بود و حسین نمی‌دانست به چه کسی می‌تواند اعتماد کند؛ باید افرادِ در جریان پرونده را تا حد ممکن کم می‌کرد. دردِ کم‌جانی در سرش پیچید. حوصله سر و صدا نداشت؛ مخصوصاً تحلیل‌های بی‌پایه و اساس شبکه‌های بیگانه را. کنترل تلوزیون را برداشت ، و دکمه قطع صدا را فشرد. آرنجش را به میز تکیه داد و سرش را میان دستانش گرفت. کاش می‌شد اصل ماجرای قتل مجید را به مردم گفت تا از احساساتشان سوء استفاده نکنند؛ حیف که نمی‌شد... . به محض این که سر انگشتان امید به شانه‌اش خورد، سرش را بلند کرد. امید از واکنش سریع حسین جا خورد و دستش را عقب کشید: - ببخشید حاج آقا، خواب بودین؟ حسین به چهره ریزنقش امید دقیق شد. چشمان گود افتاده و ته ریش بلندش، نشانه بی‌خوابی‌ها و کار مداوم این چند هفته بود. مگر صاحب این چشمانِ خسته؛ ولی پر از امید و معصومیت، می‌توانست نفوذی باشد؟ یک لحظه از فکری که در سرش آمد خجالت کشید؛ ولی تجربه سال‌ها کار اطلاعاتی به او آموخته بود به هیچکس اعتماد نکند. 🇮🇷ادامه دارد.... ✍نویسنده: بانو فاطمه شکیبا کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌟کپی بدون نام نویسنده پیگرد الهی دارد ━━━━💠🇮🇷🌸🇮🇷💠━━━━