آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت132
#اسپاکو
با تابيدن نور آفتاب چشم باز كردم.
نگاهي به تخت انداختم. ويهان نبود. بلند شدم. موهام بهم
چسبيده بودن.
كلاهم رو سرم كردم و از اتاق بيرون اومدم. كسي توي سالن هم نبود. در ورودي باز شد و دنيز
وارد شد.
-سلام، بيدار شدي؟
-سلام. ويهان نيست؟
با هم وارد آشپزخونه شديم. تا غروب دنيز از خانواده اش و آشناييش با دمير گفت.
دختربا دمير رفتن تا شهر، فكر كنم تا شب برگردن. بيا صبحونه بخور.
خونگرمي بود.
غروب بود كه ويهان همراه دمير برگشتن. بعد از سلام و احوالپرسي ويهان اومد سمتم و گفت:
موهات كپك نزنه بس كه كلاه سرت كردي!
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗