آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت137
#اسپاکو
دنيز: تو كه آماده نيستي اسپاكو!
-چيز ... اگر مشكلي نداره من همينطوري بيام.
-من لباس دارم اگه بخواي.
-نه اينطوري راحت ترم.
-باشه عزيزم.
كلاه سوييشرتم و روي سرم كشيدم. ويهان شلوار لي همراه با پليور سورمه اي پوشيده بود.
اوركت مردونه اي روي پليورش پوشيد.
عروسي توي روستا بود و تا خونه ي دمير خيلي فاصله نداشت.
از اول تا آخر عروسي ساكت بودم و هم صحبتي نداشتم. دمير و ويهان هر دو در حال صحبت
بودن.
بالاخره مدارك آماده شد. قرار شد از استانبول به تهران بريم.
يه دست لباس از دنيز گرفتم. توي فرودگاه بوديم اما استرس داشتم. اولين بارم بود.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗