آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت3
#اسپاکو
مادر صورتم رو توي دستهاش گرفت.
-اسپاكو، از كل خانواده ام فقط تو برام موندي ... نميخوام تو رو هم از دست بدم.
-نگران نباش مادر.
-آخه مادر نيستي تا دلنگروني من و بفهمي.
گونه هاي سفيدش رو بوسيدم. نگاه آخر و تو آينه به خودم انداختم.
٢٣ سال بود كه به عنوان يه پسر ( لال) كه با لكنت حرف ميزنم تو كل منطقه مي شناختنم.
هيچ كس نمي دونست دخترم بخصوص بخاطر قد بلندم و چهره ي گندم گونم.
خان قرار بود براي پسر دومش كه قراره از اروپا برگرده باديگاردي بگيره و تقريباً نصف
جوونهاي روستا ثبت نام كرده بودن.
بهترين موقعيت براي نزديك شدن به خانواده ي خان بود.
هرچند مادر راضي نبود اما تمام اين
سالها فقط بخاطر انتقام از خان زنده بودم و نفس مي كشيدم.
💗
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗