آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت43
#اسپاکو
با ديدن شمشادي نزديك پنجره، خوشحال از تنه اش بالا رفتم. پرده كمي كنار رفته بود و به داخل
سالن ديد داشت.
سرم رو به پنجره چسبوندم تا داخل رو كامل ببينم. تعدادي وسط در حال رقص بودن و عده اي
نشسته بودن.
نگاهم به گرشا افتاد.
روي مبلي نشسته بود و يه دختر نيمه برهنه روي پاهاش و يكي هم كنارش
نشسته بودن.
ليواني دستش بود. مردي كت و شلواري اومد سمتش و چيزي بهش گفت كه باعث خنده اش شد
و دستش سمت بدن برهنه ي دختر روي پاش رفت.
پس پسر خان اينجا براي خوشگذروني اومده بود!
شنيده بودم مردم روستاي ستارخان بيش از حد آزاد و بي بند و بار هستن اما تا حالا به چشم
نديده بودم.
يك ساعتي گذشت و نور چراغها كم شد و كم كم همه به جون هم افتادن. تا حالا پارتي اين مدلي
نديده بودم.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗