آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت266
#اسپاکو
بازوم رو محكم گرفت و سرش رو كاملاً روي صورتم خم كرد.
-تو و اتفاقاتي كه قزازه برات بيوفته اصلاًبرام مهم نيست! فقط نميخوام بخاطر تو خانواده ام به
خطر بيوفته!
احساس كردم اين حرفش آتيشم زد. بازوم رو از توي دستش درآوردم.
-اگه خيلي نگران خانواده ات هستي، ميتوني جلوشون رو بگيري چون نه تو نه خانواده ات برام
مهم نيستين!
از كنارش رد شدم و روي صندلي عقب جا گرفتم. فرانك و فرانگيز هم سوار شدن.
فرانك: ويهان چي مي گفت؟
-هيچي، گفت مراقب شما دو تا باشم.
فرانگيز با حرص گفت: مگه ما خودمون چلاقيم؟!
ابروئي بالا دادم.
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت267
#اسپاکو
برو از داداشت بپرس.
-مگه ميشه با ويهان حرف زد؟!
نگاهم رو به بيرون دوختم.
-چرا پدربزرگت انقدر به اين داداش از دماغ فيل افتاده ات بها ميده؟
فرانك ريز خنديد. فرانگيز اخمي تصنعي كرد.
دلت مياد؟ كل دخترهاي فاميل واسه آقا داداشم سر و دست ميشكنن.
بخاطر خان داداش شما بوده! والا دختري كه عاشق داداشت بشه مطمئن باش عقلش كمه
اووو ... بگو چرا وقتي مي اومد انقدر سر كوچه تون دخترهاي سر و دست شكسته ديدم ... نگو كي مياد زن اين شكلات تلخ از نوع صد در صدش بشه؟
فرانگيز چشمكي زد.
شب مهموني خواهي ديد.
با يادآوري مامان صورتم جمع شد. فرانك سعي كرد جو رو عوض كنه اما بغض توي گلوم بالا و
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت268
#اسپاکو
پايين مي شد.
فرانگيز ماشين و پارك كرد و پياده شديم. توي پاساژ با هاوير قرار گذاشته بوديم.
فرانك: ميگم اسپاكو، اگر آقا بزرگ بفهمه ما هم و ديديم ...
-نگران نباش، كسي چيزي نمي گه. هاوير خيلي دوست داره با شماها رفت و آمد داشته باشه اما
نميدونم چرا پدربزرگت هنوز لج مي كنه!
فرانگيز با شيطنت گفت: ببين، فقط پدربزرگ ماست؟
با ديدن هاوير دستي تكون دادم و حرفمون كاملاً يادم رفت.
با دلتنگي هاوير و بغل كردم. با صداي فرانگيز از هم جدا شديم.
-مام هستيما!
هاوير با ذوق نگاهش رو به دخترا دوخت.
اسپاكو، معرفي نمي كني؟
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت269
#اسپاکو
فرانك، دختر خاله ماه چهره ... فرانگيز هم دختر دائي آراد. هاويرم كه توصيفش رو شنيدين.
با هم سمت كافي شاپ فروشگاه رفتيم. بعد از سفارش، دخترا شروع به صحبت كردن.
دست تو كيفم كردم؛ گوشيم نبود.
-فرانك تو گوشي منو نديدي؟
-نه، بعد از اينكه با هاوير صحبت كردي گذاشتي تو كيفت؟
آروم زدم رو پيشونيم.
-روي صندلي گذاشتم! فرانگيز سوئيچ و بده برم بيارم.
-ميخواي باهات بيام؟
نترس، ماشينو نميبرم!
هر سه خنديدن. از فروشگاه بيرون اومدم. چون جاي پارك نبود، ماشين و كوچه پشتي فروشگاه
گذاشته بوديم.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت270
#اسپاکو
وارد كوچه شدم كه خلوت هم بود. همين كه خواستم در ماشين و باز كنم از پشت كسي بهم
چسبيد.
تيزي چاقو رو كنار پهلوم احساس مي كردم.
-از جات جم بخوري اين چاقو ميره تو پهلوت!
و فشاري با چاقو به پهلوم آورد. ترسيده بودم. با صدايي كه سعي داشتم نلرزه گفتم:
-چي ازم ميخواي؟
-راه بيوفت، خودت به زودي مي فهمي.
بايد يه جوري حواسش رو پرت مي كردم.
فكر شيطنت به سرت نزنه، راه بيوفت.
قدمي برداشتم
هنوز قدم دوم رو برنداشته بودم كه مرد جلوي پام افتاد.
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ...
🌱سلام بر تو ای دروازه ارتباط با خدا که جز از درگاه تو به ساحت او راهی نیست!
🌱و سلام بر تو ای حکمفرمای دین، که نیکان و بدان را سزا خواهی داد...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از یــا ضــامــن آهــو
1_1577623848.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای استاد فرهمند
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨