eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
414 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 مادر صورتم رو توي دستهاش گرفت. -اسپاكو، از كل خانواده ام فقط تو برام موندي ... نميخوام تو رو هم از دست بدم. -نگران نباش مادر. -آخه مادر نيستي تا دلنگروني من و بفهمي. گونه هاي سفيدش رو بوسيدم. نگاه آخر و تو آينه به خودم انداختم. ٢٣ سال بود كه به عنوان يه پسر ( لال) كه با لكنت حرف ميزنم تو كل منطقه مي شناختنم. هيچ كس نمي دونست دخترم بخصوص بخاطر قد بلندم و چهره ي گندم گونم. خان قرار بود براي پسر دومش كه قراره از اروپا برگرده باديگاردي بگيره و تقريباً نصف جوونهاي روستا ثبت نام كرده بودن. بهترين موقعيت براي نزديك شدن به خانواده ي خان بود. هرچند مادر راضي نبود اما تمام اين سالها فقط بخاطر انتقام از خان زنده بودم و نفس مي كشيدم. 💗 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 سراشيبي پر از درخت رو طي كرديم. عمارت خان دقيقاً بهترين جاي روستا بود. خيلي ها پشت در عمارت ايستاده بودن. لنگه ي بزرگ در آهني عمارت باز شد. يكي ازباديگاردهاي خان اومد بيرون. همراه مادر وارد عمارت شديم. با ديدن عمارت لحظه اي با دهن باز به اون همه بزرگي و شكوه دونه دونه بيايد داخل. خيره شدم. مادر سقلمه اي بهم زد. قسمتي از عمارت كه چمن كاري شده بود رو صندلي چيده بودن. به همون قسمت رفتيم. مادر نگاهي به اطراف انداخت و با تن صداي آرومي گفت: -بيا الانم دير نيست برگرديم ... آخه دخترجون اين همه سال زبون رو جيگرم گذاشتم، فرستادمت تهران تا درس بخوني نه اينكه الان بياي اينجا. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 نگاهي به اطراف انداختم. وقتي ديدم كسي متوجه ما نيست گفتم: پسر ناقص يا به گفته خودشون كسي كه لكنت داره بايد لال باشه و اكثرا فكر ميكنن من لالم پسخودتم ميدوني سالها منتظر اين لحظه بودم؛ بعدش هم تمام اهالي اين شهر ميدونن كه من يه نگران نباش. مادر با تأسف سري تكون داد. يكي از پسرهاي ده با ديدنم دستي تكون داد. سري براش تكون دادم. با جا گرفتن همه بالاخره خان و همسرش اومدن. با ديدن خان نفرتم شعله ور شد. بي اختيار دستهام رو مشت كردم. خان شروع به صحبت كرد. نگاهم رو با نفرت به خان دوختم. مردي با قد بلند و چهارشونه با موهاي جوگندمي كه بيشتر ما فقط يه نفر رو مي خوايم كه همه فن حريف باشه. سفيد بودن. لباسهاي محليش اون رو تنومندتر نشون مي داد. برام جاي سؤال داشت كه چرا بايد بين پنج بچه ي خان فقط يكيشون از ايران بره. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 ميدونستم خان دو دختر و سه پسر داره. شازده ي خان هنوز نيومده بود. يكي از زيردستهاي خان اومد جلو. سر جمع ده نفر بيشتر نبوديم. از بين ده نفر، سه نفر انتخاب شدن تا مسابقه بدن. خوشحال بودم كه جزو اون سه نفر هستم. با رفتن بقيه جواني سوار بر اسب از ته باغ اومد جلو. يكي از خدمتكارها سريع دهنه ي اسب رو گرفت. جوان از اسب پياده شد و رفت سمت خان و همسرش. -سلام پدر، چه خبره؟ خان: سلام پسرم. داريم باديگاردي براي برادرت انتخاب مي كنيم. پسر سوتي زد و اومد جلو. نگاهي به تك تكمون انداخت. لحظه اي روي چهره ام مكث كرد. خوبه ... مسابقه ي اسب سواريشون با من. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 خان: عاليه، مي سپارم به خودت. و روي صندلي كنار همسرش نشست. پسر جوان اومد جلو و به همون خدمتكار گفت: -سه تا از بهترين اسبها رو بيار. مرد سريع رفت و بعد از چند دقيقه با سه تا اسب برگشت. پسر نگاهي به اطراف انداخت. با دست دامنه ي كوه رو نشون داد. -ميخوام تا اون دامنه ي كوه بريد و برگرديد. پريدم روي اسب و دهانه اش رو توي دستم گرفتم. نگراني رو توي چشمهاي مادر احساس مي كردم اما من راهم رو انتخاب كرده بودم. با ديدن دامنه ي كوه ها كه نماي زيبايي به عمارت خان مي داد پوزخندي زدم. تا چشم كار مي كرد طبيعت و مناظر زيبا تو ويلاي باغ به چشم مي خورد. با سوت پسر خان زير شكم اسب زدم و با تمام قوا شروع به تاخت كردم. 💗 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 زير درختي كه تو دامنه ي كوه بود اسب رو نگهداشتم. بعد از چند دقيقه اون دو تا هم اومدن. به جاي اولمون برگشتيم. پسر خان دستي زد. مگه مي شد اسب سواري و تيراندازيم بد باشه وقتي مادرم در زمان خودش يكي از بهترين اسب آفرين پسر ... ببينم تيراندازيتم مثل اسب سواريت عالي هست يا نه! سوارها بوده! با تموم شدن مسابقه پسر خان اومد سمتم و زد روي شونه ام. مامان اومد سمتم. مشخص بود از اينكه اول شدم ناراحته اما مي دونست انقدر لجباز هستم كه حرف نداري پسر، كارت عالي بود. دوباره دنبال يه راه جديد براي ورود به اين عمارت بگردم. با صداي پسر خان به سمتي كه خان و زنش نشسته بود رفتيم. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 مادر پوشيه زده بود و فقط دو تا چشمهاش معلوم بود. خان نگاهي به سر تا پام انداخت. -بيا جلو پسر ببينم. با نفرت قدمي سمتش برداشتم. -هرچند خيلي تنومند نيستي اما بردين خيلي از كارت تعريف مي كنه. اسمت چيه؟ اومدم دهن باز كنم كه مادر با همون صداي پر از صلابتش گفت: -اسپاكو آقا. خان كمي به مادر خيره شد. -خودش مگه زبون نداره؟ -بخاطر لكنت زبونش خيلي حرف نمي زنه آقا. خان سري تكون داد. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
آلاء: 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗 💗💗 💗 پس اينطوري به درد ما نميخوره. -اما خان، پسرم رانندگي هم بلده. خان به همسرش نگاه كرد. بردين اومد جلو. -پدر سخت گير نباش ...گرشا هم كه كلاً كم حرفه؛ پس همين به دردش ميخوره. خان قبول كرد. باورم نمي شد بالاخره تونستم وارد عمارت خان بشم! -بريد اما از فردا صبح اول وقت اينجايي تا كارهات رو بگم. -چـ ... چـ ... چشم. همراه مادر از عمارت بيرون اومديم. همين كه كمي از عمارت دور شديم مادر شروع به صحبت كرد. دختر تو ميدوني داري چيكار مي كني؟ کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقویم نجومی ، اسلامی ✴️ سه شنبه 👈2 اسفند 👈حوت 1401 👈30 رجب 1444 👈21 فوریه 2023 🕌مناسبت های دینی و اسلامی. 🔴احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز مناسبی برای امور زیر است: ✅خواستگاری و عقد و ازدواج. ✅خرید رفتن و خرید کردن. ✅درختکاری. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅آغاز معالجات و درمان. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅مشارکت و امور شراکتی. ✅و هر کار خیری خوب است. 📛مسافرت همراه صدقه انجام شود. 👶مناسب زایمان و نوزاد خوش قدم و راستگو و خوب تربیت شود. 🤕بیمار امروز خوب شود. ان شاءالله. 💑مباشرت امشب و فردا : ممکن است فرزند سبک سر و کم عقل خواهد شد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️فصد و حجامت. ✳️دیدار بزرگان و روسا. ✳️دعوت از دیگران. ✳️آغاز آموزش و امور تعلیمی مثی تعلیم رانندگی. ✳️افتتاح کار و شغل. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است. 🔵مناسب نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن آن است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) ، باعث ایمنی از بلیات می شود. 💉💉حجامت. 🔴 یا حکمی ندارد ✂️ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.)(شامل خرید لباس نمیشود و کسانی که شغلشان خیاطی هست در روزهای خوب برش و ادامه کار را در روزهای دیگر انجام دهند.) ✅ وقت استخاره: در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب: تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 1 سوره مبارکه" حمد" است. بسم الله الرحمن الرحیم.. الحمدالله رب العالمین.. و مفهومش این است که نامه یا حکمی از بزرگی به خواب بیننده می رسد و سبب خوشحالی او گردد. و شما مطلب خود را قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون مهدوی🌸 📚 منابع ما.👇 تقویم همسران تالیف:حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا