eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
413 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ یک_فنجان_چای_باخدا 🔻قسمت_هفتاد_هفت آن شب در هم آغوشیِ درد و آیاتِ وصل شده به حنجره ی حسام به خواب رفتم با بلند شدنِ زمزمه ی اذان از جایی دور و بیرون از پنجره ی اتاقم، چشم به دوباره دیدن گشودم. آسمانِ صبح، هنوز هم تاریک بود.. و که حسامی با قرآنی در آغوش و سری تکیه زده به صندلی در اوج خواب زده گی، آرامشش را دست و دلبازانه، فخرفرشی میکرد. به صورتِ خفته در متانت اش خیره شدم. تمام شب را رویِ همان صندلی به خواب رفته بود؟ حالا بزرگ ترین تنفر زندگیم در لباس حسام، دلبری میکرد محضه خجالت دادنم. اسلامی که یک عمر آن را کثیف و ترسو و وحشی شناختم، در کالبد این جوان لبخند میزد بر حماقت سارا.. زمزمه ی اذان صبح در گوشم، طلوعی جدید را متذکر میشد، طلوعی که دهن کجی میکرد کم شدنِ یک روزِ دیگر ازفرصتِ نفس کشیدن ، و چند در قدمی بودنم با مرگ را.. و من چقدر ته دلم خالی میشد وقتی که ترس مثله آبی یخ زده، سیل وار آوار میکرد ته مانده زندگیم را.. آستین لباسش را به دست گرفتم و چند تکان کوچک به آن دادم.. سراسیمه در جایش نشست. نگاهش کردم.. این جوان مسلمان، چرا انقدر خوب بود؟ (نماز صبحه..) دستی به صورت کشید و نفسی راحت حواله ی دنیا کرد (الان خوبین؟) سوالش بی جواب ماند، سالهاست که مزه ی حال خوب را فراموش کردم ( دیشب اینجا خوابیدین؟) قرآن را روی میز گذاشت (دیشب حالتون خیلی بد بود، نگرانتون شدیم.. منم اینجا انقدر قرآن خووندم، نفهمیدم کی خوابم برد.. ممنون که بیدارم کردین. من برم واسه نماز. شما استراحت کنید، قبل ناهار میام بقیه داستانو براتون تعریف میکنم… البته اگه حالتون خوب بود..) دوست نداشتم فرصتهایِ مانده را از دست بدهم.. فرصتی برایِ خلاء. سری تکان دادم ( من خوبم.. همینجا نماز بخوونید، بعد هم ادامه ماجرا رو بگین..) بعد از کمی مکث، پیشنهادم را قبول کرد. بعد از وضو و پهن کردنِ سجاده به نماز ایستاد. طنین تلفظِ آیات، آنقدر زیبا بود که میل به لحظه ایی چشم پوشی نداشتم.. زمانی، نماز احمقانه ترین واکنش فرد در برابر خدایی بود که نیستی اش را ملکه ی روحم کرده بودم. و حالا حریصانه در آن، پیِ جرعه ایی رهایی، کنکاش میکردم. بعد از اتمام نماز، نشسته بر سجاده کتابی کوچک به دست گرفت و چیزی را زیر لب زمزمه کرد. با دست به سینه گیِ خاص و حالتی ارادتمندانه.انگار که در مقابلِ پادشاهی عظیم کرنش کرده باشد. و من باز فقط نگاهش کردم. عبادتش عطرِ عبادتهایِ روزهایِ تازه مسلمانیِ دانیال را میداد. سر به زیر محجوب رویِ صندلی اش نشست و حالم را جویا شد.. اما من سوال داشتم ( چی تو اون کتاب نوشته بود که اونجوری میخوندینش؟؟). در یک کلمه پاسخ داد (زیارت عاشورا.. ). اسمش را قبلا هم شنیده بودم. زیارتی مخصوصِ شیعیان. زیارتی که حتی نامش هم، پدرم را به رنگ لبو درمیآورد.. نوبت به سوال دوم رسید ( چرا به مهر سجده میکنی؟ یعنی شما یه تیکه خاک وگلِ خشک شده رو به خدایی قبول دارین؟؟) با کف دست، محاسنش را مرتب کرد ( ما “به ” مهر سجده نمیکنیم.. ما “روی”مهر سجده میکنیم..) منظورش را متوجه نشدم ( یعنی چی؟؟ مگه فرقی داره؟؟) 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم بزرگترین فضیلت حضرت علی علیه السلام در بیان امام رضا علیه السّلام 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿اگر غدیر عید ولایت است مباهله عید فضیلت است. چون بزرگترین فضیلت علی(علیه السلام) در روز مباهله و آن‌هم صریحاً در قرآن کریم بیان شده. 🔻امام رضا(علیه السلام) به مأمون فرمودند: بالاترین فضیلت علی(علیه السلام) آیۀ مباهله است. 🌼 چون در این آیه علی نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله) اعلام شده است. ✍ باید غربت مباهله برطرف بشود، این خیلی مهمتر از بسیاری دیگر از ایام الله است. 📚 الفصول المختاره، ص3 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم 💢مانع بزرگ ترقی(خودپسندی) 💕امیرالمومنین علی علیه‌السلام:‌«خودپسندى مانع (بزرگ) ترقى است» 🍁الاِعْجَابُ يَمْنَعُ مِنَ الاِزْدِيَادَ 🍂ريشه خودپسندى حب ذات افراطى است. آن گونه كه انسان نقطه هاى مثبت خود را بزرگ تر از آنچه هست مى بيند و نقطه هاى ضعف را هيچ گاه نمى بيند و يا كمتر از آنچه هست مى بيند و در واقع خودپسندى و اعجاب به نفس يكى از حجاب ها و موانع شناخت و معرفت است. نخستين اثر آن اين است كه انسان را از پيشرفت و تكامل باز مى دارد، زيرا انسان تا زمانى كه خود را ناقص مى بيند، براى پيشرفت تلاش مى كند. آن روز كه خود را كامل دانست متوقف مى شود. ☀️کلام_امیر‌‌‌ 🔸️حکمت_های_علوی 🔹️حکمت نهج البلاغه۱۶۷ 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم پندانه ✅طمع، عزت را از انسان می‌گیرد ✍عارف معروفی به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. کودکان در آن مسجد درس می‌خواندند و وقت نان‌خوردن كودكان بود. دو كودک نزدیک عارف نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پاره‌ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک. پسر فقیر از او حلوا خواست. آن كودک گفت: اگر خواهی كه پاره‌ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره‌ای حلوا بدو داد. بار دیگر بانگ می‌كرد و پاره‌ای دیگر می‌گرفت. همچنین بانگ می‌كرد و حلوا می‌گرفت. عارف در آنان می‌نگریست و می‌گریست. كسی از او پرسید: ای شیخ! تو را چه رسیده كه گریان شده‌ای؟ عارف گفت: نگاه كنید كه طمع‌كاری به مردم چه رسانَد. اگر آن كودک بدان نان تهی قناعت می‌كرد و طمع از حلوای او برمی‌داشت، سگ همچون خویشتنی نمی‌شد. ‌‌‌‌🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت شصت و پنجم داستان ... مبعث راوی: پدر گرامی شهید کهکشان در اطراف سبزه میدان اصفهان کبابی داشتم. محمد تورجی را هم می شناختم. فرمانده گردان یازهرا (سلام الله علیها). پسر من در عملیات فاو به قافله شهدا پیوست. او بی سیمچی شهید تورجی بود. برای کار به شاگرد احتیاج داشتم. یکی از دوستان نوجوانی را معرفی کرد. از روستا به اصفهان آمده بود. پسر خوبی بود. کم حرف و اهل نماز بود. روز اولی بود که کار می کرد. خیره شده بود به تصویر پسرم. بعد پرسید: حاج آقا این عکس کیه!؟ گفتم: پسر من است. شهید شده! بعد هم مشغول کار شُدم. تا شب مشغول کار بودیم. چون جایی نداشت شب در همان مغازه خوابید. فردا روز مبعث بود. جشن آغاز رسالت پیامبراسلام. نزدیک ظهر به مغازه آمدم. پسرک با خوشحالی جلو آمد. بی مقدمه گفت: حاج آقا دیشب خواب پسر شما را دیدم. کمی نگاهش کردم. باتعجب گفتم: چه خوابی! پسرک ادامه داد: جایی بود خیلی زیبا. می گفتند مجلس جشن پیغمبر است. چند نفر مشغول پذیرایی بود. سینی شربت دستشان بود. پسر شما هم آنجا بود. من او را دیدم و شناختم. پسرتان گفت: ما با بچه های گردان اینجا هیئت داریم. این هم فرمانده ما محمد تورجی است. کمی نگاهش کردم. در دلم به پسرک می خندیدم. گفتم: می خواد روز اولی تو دل من جا باز کنه. خیره شدم به صورتش و گفتم: تورجی رو دیدی!؟ گفت: آره پسر شما من رو پیش اون بُرد. دوباره با تعجب گفتم: اگه الان اون رو ببینی می شناسی!؟ گفت: آره من خوب چهره اش رو تو خواب دیدم. خیلی زیبا بود. دوباره رفتم توی فکر. پسرم شهید تورجی زاده را محمدتورجی صدا می کرد. این پسر هم که تازه از روستا اومده. نکنه راست می گه!؟ از داخل خانه چند تا عکس آوردم. گذاشتم روی میز و گفتم: تورجی کدوم اینهاست؟! خوب به عکسها نگاه کرد. فقط در یک عکس که تعداد زیادی کنار هم نشسته بودند تورجی حضور داشت. با همان نگاه اول تورجی را پیدا کرد. از پشت دخل آمدم جلوی پسرک. نشستم روبروی او. باتعجب نگاهش می کردم. گفتم: حالا از اول بگو چی دیدی؟! پسرک گفت: جای عجیبی بود. آنقدر زیبا بود که نمی توانم توضیح بدهم. همه جوان بودند. همه زیبا. لباسهای زیبایی داشتند. من در میان آنها پسر شما را شناختم. چند نفر سینی های بزرگ به دست گرفته بودند. سینی ها نقره ای و براق بود. در داخل سینی ها لیوان هایی بسیار زیبا بود. داخل آنها هم شربت بود. از همه پذیرایی می کردند. همه دور تا دور نشسته بودند. بالای مجلس جایگاه خاصی بود. پسر شما گفت: اینجا جای معصومین است. امشب قرار است پیامبر اسلام تشریف بیاورند. این هم فرمانده این بچه هاست. محمد تورجی. من هم جلوتر رفتم و از نزدیک او را دیدم. پسرک گفت: همین لحظه از خواب پریدم. اما خیلی جای زیبایی بود. مثل بهشت بود. من می دانستم آنها در گردان یا زهرا (سلام الله علیها) یک هیئت داشتند. یقین پیدا کردم آنها جمع خود را حفظ کرده اند. .. 📚 کتاب یازهرا 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم تعدادی حشره کوچک در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند... آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند؛ یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود...! وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید. وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود؛ حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود؛ تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود...!! و این همانند زندگی انسان بعد از مرگ است. بسیاری از انسان‌ها از پا گذاشتن به آنسوی مرگ وحشت دارند، در حالی که اصل زندگی در آن طرف در جریان است. 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم دعای هنگام خوابیدن «باسْمِکَ اللَّهُمَّ أَمُوتُ وَاَحْیَا» بار الها!با نام تو میمیرم و زنده خواهم شد» دعای بلندشدن ازخواب «الْحَمْدُ للهِ الَّذِي أَحْيَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ» سپاس پروردگاری را که پس از مرگ،ما را زنده گردانید و بازگشت همه به سوی اوست». 🌟شبتـون بخیرواهلبیتی کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا