eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
📕حکایت یک دختر جوان ( عاقبت به خیر شدن ) یکی از مشایخ میگوید : پیامی از یک دختری بدستم رسید بدین مضمون ... - ای شیخ به دادم برس ... من دختری هستم بی حجاب بی بندوبار ، لباسهایم نیمه لخت ، ... هر گناهی که به ذهن شما میرسد من انجام داده ام ... دیگه تاب وتحمل گناهان بیشتر ندارم... دارم خفه میشوم ... مرا از این دربه دری نجات بده ... چکار کنم؟ 🌺🍃شیخ میگوید: من شماره یکی از خواهران دعوتگر را براش فرستادم ... فردای آن روز اون خواهر داعیه بهم پیام داد: ای شیخ مژده که اون خواهر توبه کرده ودیشب تا صبح نماز و قیام و گریه میکرده ومیگفت به اللّه من در لذت و خوشی و سعادتی هستم که تو عمرم احساس نکرده ام ... لباسش و حجابش کامل شده بود. میگفت آاااااه چه عزتی و چه راحتی و سعادتی دارم ... الان ارزش واقعی خودم را احساس میکنم ... وااای خالق من! من کجا بودم تا الان؟ میگفت: من حتی نماز خواندن هم نمیدونم ، خانواده ام فقط به فکر تامین مادیات من بودند ، کشوری نیست که نرفته باشم ... از دین و ایمان و نماز چیزی به من یاد نداده بودند ... حتی قرآن هم نمیدانم که تو نماز بخوانم ... و اون خواهر داعیه یک لینک کامل قرآن از طریق موبایل برایش میفرستد ... شیخ میگوید : امروز که من داشتم میومدم پیامی از اون خواهر داعیه برام رسید که همان دختری که دیشب پشیمان شده و توبه کرده بود بعد از نماز مغرب فوت کرده و به رحمت اللّه رفته است !! انالله واناالیه راجعون میگفت : شب قبلش اصلا نمیخوابیده همه اش نماز ، دعا و گریه میکرده ، تا اینکه بزور از او خواهش کردم تا بخوابد. میگوید : تو خواب دیدم که من در یک باغ بزرگ و زیبا و سر سبزی هستم که در حسن و جمال فقط اللّه خودش میداند ... خیلی زیبا ... بقیه قصه را از عمه آن دختر که با من تماس گرفت شنیدم : فردای بعد از غروب حالش بد شد که او را به بیمارستان بردیم درآنجا یک کیف باهاش بود که عباهای قبلیش را با قیچی تکه تکه کرده بود وخودش کاملا عبای اسلامی با روبند و پوشش کامل بود و در گوشی اش فقط سه شماره ذخیره کرده بود. شماره شیخ و اون خواهر داعیه وعمه اش بس ... میگفت: اینها فقط اهل وخویش من هستند ... میگفت: بعد از مرگش چهره اش مثل ماه شب چهارده بود ... سبحان الله ... آیا این زن میدانست که فردا میمیرد؟ چه لطف واحسانی از جانب اللّه در حقش شده بود که یک روز مانده به رفتنش از این دنیا توفیق توبه نصیبش شده بود... ✅✅ای کسیکه در حق اللّه و دینش و فرامین شرع کوتاهی میکند و در گناه و معصیت غرق شده.. برگرد بسوی اللّه ... ای کسیکه درحق اللّه و دینش و فرامین شرع کوتاهی میکند و در گناه و معصیت غرق شده ... 👌برگرد بسوی اللّه که او از توبه بندگانش خیلی خوشحال میشود. 🌹 قُلْ يٰا عِبٰادِيَ اَلَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِيمُ ﴿۵۳﴾🌹 بگو: « اى بندگان من - که بر خویشتن زیاده روى روا داشته اید - از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت ، خدا همهء گناهان را مى آمرزد ، که او خود آمرزنده مهربان است. ❣[زمر: ایه 53] گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
گل نرگس: ❁﷽❁الهی به امیدتو هر صبح که با نام تو آغاز شود هر سینه نزول رحمت احراز شود یا رب تو گواهی که به یک بسم الله .....صد ره به تو باز شود ☘☘☘☘☘☘☘☘ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن ☘☘☘ سـلام صبحگاهے تقدیم ✨السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان اللہم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجہم ☘☘☘☘☘دعای برکت روز: امام صادق(علیه السلام):وقتی صبح دمید بگو: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع خَلقِک................... بحار الأنوارج87/ص356 ☘☘☘دعابراےطلب_خيرودفع_شر اميرمؤمنان علي(ع)فرمود: هرڪہ به هنگام شب سه مرتبه بگويد: سُبْحَانَ اللهِ حِيْنَ تُمْسُنَ وَحِيْنَ تُصْبِحُونَ،وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الَّسمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَعَشِيَّاً وَحِيْنَ تُظْهِرُونَ. هيچ خيرے را درآن شب از دست نمي دهدو همه شرها از او دور مي گردند.وهرڪه همانند اين دعا را به هنگام صبح بخواند،هيچ خيرے را درآن روز از دست نمي دهد وهمه شرها از اودور مي گردند. 📚روضة الواعظين .: دعای ☘☘☘☘زیاد_شدن_رزق_و_روزی حضرت محمد «ص»: مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟ گفت فقر و درد ای پیامبر خدا، حضرت فرمود آیا نمی‌خواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟ گفت بلی یا رسول الله. حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو⬇️: لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ ) تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ وَکَبِّرهُ تَکبیراً ☘☘☘☘امام صادق علیه السلام:هر روز سی مرتبه با خلوص بگویدلَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُ الْمُبِينُ 🔵 رو به غنا و ثروت خواهد آورد و فقر را پشت سر خواهد گذاشت ☘☘☘☘☘برای رزق و ثروت هر روز هفت مرتبه دعای زیر را بخوانید. بِسمُ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم،اللَّهُمَّ إِنّی ضَعیفٌ فَقَوِّنی،اللَّهُمَّ إِنّی ذَلیلٌ فَأَعِزَّنی،اللَّهُمَّ إِنّی فَقیرٌ فَاَغنِنی، بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ 📖منبع : تحفة رضوی ☘☘این دعا را حفظ وهمیشه تکرارکن *اللهم إني أسألك الهدى والتقى والعفاف والغنى* بارالها من از تو:هدایت، تقوا، عفت و پاکدامنی، و بی‌نیازی رامی‌طلبم.
هدایت شده از گل نرگس
امروزتان پرازشادی🌼 وبه یادماندنی الهی خورشیدعشق تاابدبرشمابتابد وقلبهایتان راگرم💞 ازعشق و محبت کند امیدوارم شاهراه زندگیتون نشانی ازعشق الهی باشد🌼 💘 💘
🤔🤔علت اُمّی نامیده شدن پیامبر چیست 🤔🤔یعنی واقعا پیامبرمون نمی توانست بنویسد یا بخواند 🌸👇باهم ببینیم: 🌐💠⚜⚜💠🌐 🌴 آیه 2 سوره جمعه 🌴 🕋هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ 🌸اوست كه در ميان مردم بیسواد، پيامبرى از خودشان مبعوث كرد 👈تا آيات الهى را بر آنان بخواند 👈و آنها را رشد و پرورش داده (از آلودگى شرك و تفرقه پاك سازد) 👈و كتاب آسمانى و حكمت به آنان بياموزد 🔔و همانا پيش از اين در انحراف و گمراهى آشكار بودند. ➖➖🚥➖➖🚥➖➖ ☺️☺️ حالا چطور کسی که نمیتواند بنویسد، میتواند کتاب را به دیگران بیاموزد ☺️👇و اما دوستان یک حدیث از امام جواد علیه السلام در مورد این موضوع را با هم ببینیم: 💠💠به خدا قسم رسول خدا (ص) به هفتاد و دو یا هفتاد و سه زبان می‌خواندند و می‌نوشتند ؛ ✴️✴️و به اين دليل به آن حضرت اُمّی می‌گفتند؛ چون او از اهل مكه بود و مكه در آن زمان. ام القری محسوب می‌شده است؛ چنانچه خداوند در قرآنش می‌فرمايد: 🕋(ما تو را فرستاديم) تا اهل ام القری [مكه] را و كسانی كه در اطراف آن زندگی می كنند، انذار كنی (سوره شوری – آیه ۷). 📙معاني الأخبار، صفحه ۵۳-۵۴، حدیث ۶، طبع انتشارات دارالمعرفة بیروت گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
♦️ داستان پدر! ؟!♦️ 🔵 قسمت اول ماجد جوان ۱۷ ساله‌ای بود که پدرش یکی از بزرگترین تجار شهرشان بود. در همان اوان ماجد با امام مسجدی که در همسایگی آنها قرار داشت آشنا شد و از محضر او محبت خدا و پیغمبرش را فرا گرفت. نور ایمان از سیمایش نمایان بود و لبخند لحظه‌ای از وجناتش جدا نمی‌شد و همواره با پدر ومادرش با بهترین وجه ممکن برخورد و رفتار می‌نمود. مدتی نگذشته بود که پدر ماجد متوجه دگرگونی ماجد شد؛ چون دیگر صدای موسیقی تکان‌دهنده را از اتاق ماجد نمی‌شنوید و ماجد همواره با آرامش بود و بسیار ذکر می‌کرد و به قرائت قرآن می‌پرداخت، اما پدر ماجد از این وضعیت خرسند نبود. پس از گذشت مدتی پدر ماجد شروع کرد به فشار آوردن و تحت تنگنا قرار دادن وی. به او می گفت: این کارهای پوچ چیست که انجام می‌دهی؟ چرا قرآن می‌خوانی؟ آیا الآن وقت نماز است؟ مگر کسی مرده است؟ وقتی نماز صبح فرا می‌رسید ماجد از خواب برمی‌خواست و پدرش را از خواب بیدار می‌کرد، اما پدر که پس از ازدواج سجده‌ای برای خدا نکرده بود از این کار فرزندش به خشم می‌آمد و آب دهان به صورت ماجد پرت می‌کرد. در یکی از روزها پدر ماجد پیش امام مسجد رفت و خطاب به او گفت: چرا فرزندم را فاسد کرده‌ای؟‌ امام مسجد لبخندی بر لبانش جاری شد و گفت: ما فرزندت را فاسد نکرده‌ایم بلکه او را به راه راست و مسیر نجات رهنمون ساخته‌ایم؛ فرزندت اکنون ۶ جزء از قرآن کریم را حفظ کرده و بر ادای نماز حریص است. پدر ماجد گفت: ای فرومایه اگر دوباره فرزندم را همراهت ببینم و یا اینکه در جلسات و درس‌های شما شرکت می‌کند استخوانهایت را می‌شکنم. سپس آب دهانش را به صورت امام پرت کرد، امام مسجد گفت: خدا خیرت دهد و تو را به راه راست رهنمون سازد… پدر ماجد به برادرزاده‌اش که جوانی مشهور به فساد و بزهکاری بود پیشنهاد کرد که همراه با ماجد سفری تفریحی به یکی از کشورهایی که فساد در آنجا رواج دارد بروند تا اینکه از دوستان (به قول خود فاسد) و امام مسجد فاصله بگیرد. پسرعموی ماجد خطاب به ماجد گفت: نظرت چیست سفری را به اسپانیا برویم و آثار فرهنگ وتمدن اسلامی که در آنجا وجود دارد را از نزدیک مشاهده نماییم؟ ماجد چون در آغاز مسیر استقامت بود پیشنهاد وی را پذیرفت و همراه او راهی اسپانیا شد. پدر ماجد مسئولیت آمادگی مقدمات سفر و ویزا و بلیط و غیره و نیز هزینه‌ی سفر را بر عهده گرفت. ماجد و پسر عمویش پس از رسیدن به اسپانیا در هتلی که در همسایگی آن رقاصخانه و باشگاه شبانه وجود داشت اقامت گزیدند. پسر عموی ماجد چون شب فرا می‌رسید به آن رقاصخانه می رفت اما ماجد از همراهی وی خودداری می‌نمود و در اتاق خویش به ذکر و یاد خدا مشغول می‌شد. 😍 گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
♦️ داستان پدر! ؟!♦️ 🔵 قسمت دوم(آخر) پس از گذشت مدتی ماجد همراه پسر عمویش به‌ آن رقاصخانه گام نهاد و اندک اندک شروع به رقصیدن با زنان موجود در رقاصخانه کرد… دیری نگذشت که همان نمازهایی را که در هتل به‌جای می‌آورد ترک کرد و با اذکاری که بر زبان جاری می‌ساخت وداع کرد… در یکی از روزها پسر عموی ماجد سیگاری را که آمیخنه به نوعی مواد مخدر بود به او تعارف نمود و ماجد نیز پذیرفت و پس از آن در چاه تاریکی‌ها سقوط نمود. ماجد دیگر از هیچ چیزی باک نداشت… نه از سیاهی و کبود شدن اطراف چشمانش و نه از شبگذرانی و میگساری و نه از زنا و زنان رقاصه و نه از ضایع کردن و ترک نمازهایش؛ پس از گذشت مدتی ماجد با پدرش تماس گرفت تا مقداری پول برای وی بفرستد؛ پدر پس از شنیدن این سخن نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند. ماجد روز به روز بیشتر در منجلاب فساد می رفت تا اینکه در دام مصرف هروئین افتاد. مدت روادید به پایان رسید. پسر عموی ماجد تلاش می‌کرد او را قانع کند تا به سرزمین خودشان بازگردند اما ماجد فریاد می‌زد: من هیچ سرزمینی ندارم! من پدر ندارم! من خانواده ندارم! سرزمین و پدر و خانواده‌ی من ربع گرم هروئین سفید است. ماجد و پسر عمویش به کشور خود بازگشتند، پدر ماجد جهت استقبال آنها به فرودگاه آمده بود اما به محض مشاهده فرزندش متوجه دگرگونی کلی وی شد، ماجد پس از نزدیک شدن به پدرش با سردی او را پذیرا شد. پدر ماجد همراه وی به خانه بازگشت و تلاش نمود او را معالجه نماید اما فائده‌ای نداشت. چندین بار ماجد پدرش را کتک زد و نیز بسیاری از طلاهای مادرش را دزدید و وخامت امر به جایی رسید که برای دستیابی به پول جهت تهیه‌ی مواد مخدر پدرش را با چاقو تهدید می‌کرد. در یکی از روزها پدر ماجد به نزد امام مسجد رفت و خطاب به او گفت: مرا ببخش، من آب دهان خود را به صورت شما پرت کردم و با بی ادبی با شما برخورد کردم اما الآن ماجد اسیر مواد مخدر شده؛ خواهش می‌کنم او را به‌حال اولش بازگردانید، او را به نماز بازگردانید، او را درحالی که پاک شده است به من بازگردانید؛ امام لبخندی زد و گفت: ای پدر ماجد با صداقت تمام از خداوند بخواه که او را هدایت کند زیرا هدایت تنها بدست خداست. پس از گذشت دو هفته از این ملاقات، جنازه‌ی پدر و مادر ماجد را به همین مسجد آورده بودند تا امام بر آنها نماز بگذارد چون ماجد آنها را پس از اینکه از دادن پول جهت خرید مواد مخدر به وی خودداری کرده بودند به قتل رسانده بود. ماجد در حالی که در پس میله‌های زندان نشسته بود و در حالیکه اشک از چشمانش جاری بود می‌گفت: چرا پدر؟!!! گناه من چه بود؟! آیا مگر اسلام تو را به خوشرفتاری با فرزندانت امر نکرده بود؟ پــایـــان 😍 گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻اوّلین خون🔻 ✍ خدا به حضرت آدم (ع) وحی کرد: باید پسرت هابیل رو جانشینِ خودت بکنی.😊 👈️ قابیل خبردار شد و گفت: مگه من برادرِ بزرگتر نیستم؟؟! چرا هابیل جانشین باشه؟؟! چرا من نه؟!😡😠 👈 خلاصه... قرار شد دو تا برادر، هر کدومشون یه قربانی 🐑 به پیشگاه خدا ببرند. قربانیِ هر کس قبول شد، اون جانشینِ حضرت آدم باشه. ✅️ قربانیِ هابیل قبول شد😇😊 ❌ امّا قربانیِ قابیل نه...😨😱 بقیه داستان رو از روی قرآن بخونیم: 👇️👇👇️👇 🕋 وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (مائده/۲۷) 💢 داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: 💢 هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرّب به پروردگار انجام دادند. امّا از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد. 💢 برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» 💢 برادر دیگر گفت: «من چه گناهی دارم؟ زیرا خدا، تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد!» 👌️ بعد هم قرآن می‌فرماید که قابیل، هابیل رو مظلومانه کشت، و از زیانکاران شد: 👇️👇️👇️👇️ 🕋 فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ (مائده/۳۰) 👈️ نفسِ سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ سرانجام او را کشت؛ و از زیانکاران شد. ⚠ اوّلین خونِ روی زمین⚰ بخاطر ریخته شد. 👈️ بخاطر این سوال احمقانه: ⛔️"چرا فلانی...؟؟! چرا من نه؟!"⛔️ ⛔️ چرا فلانی تو قرعه کشی برنده شد؟؟! چرا من نه؟! ⛔️ چرا فلانی دانشگاه قبول شد؟؟! چرا من نه؟! ⛔️ چرا فلانی رو همه دوست دارند؟؟! چرا من نه؟! ⛔️ چرا فلانی، ماشینِ فلان و خونه فلان داره؟؟! چرا من نه؟! ⛔️ چرا فلانی تو خونه‌اش یخچال و تلوزیون مارک فلان داره؟؟! چرا من نه؟! ⛔️ چرا فلانی مدیر عامل شرکت شده؟؟! چرا من نه؟! ⛔️ چرا گروه یا کانالِ تلگرامِ فلانی جمعیتش زیاده؟؟! چرا من نه؟! ⚠ اگه ذهنمون مدام درگیرِ این سوالات هست و حرص میخوریم، یه فکری به حال خودمون بکنیم. بدجور گرفتار هستیم. 📣📣... حَسَد رو جدّی بگیریم. 🚫 بخاطر حسادت، آدم برادرِ خودش رو هم میکشه. ، ، ، ، ، ، با آیات‌و های‌قرآنی همراه باشید👇 📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻وسوسه‌ی نفس🔻 ✍ گاهی اوقات انجامِ بعضی گناهان، در نگاه اوّل، برای انسان بسیار سخت و نشدنی به نظر میرسه.😳 👌 هرجور که آدم حساب میکنه٬ می‌بینه نمی‌تونه، یا امکان نداره، همچین گناهی رو انجام بده.😨😱 👈 ولی آدمی، کم کم او رو متقاعد و رام میکنه، 😐 و انسان مثل مومی در دستِ نفسِ امّاره، شکل می‌گیره.😐 📖 قرآن کریم، داستانِ کُشتنِ هابیل توسط برادرش قابیل رو اینطوری تعریف میکنه: 🕋 فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ. (مائده/۳۰) 💢 ﺳﺮﻛﺶ، پس از وسوسه‌های پی در پی، به تدریج ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺼﻤّﻢ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻛﺮﺩ. 💢 در نتیجه ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪ. "فَطَوَّعَتْ"👈 "طوع" در زبان عربی، به معنی رام شدن چیزی است. 👌 همه میدونیم که رام کردنِ چیزی، یک‌دفعه‌ای و در یک لحظه صورت نمیگیره، بلکه به صورت تدریجی و پس از کشمکشهایی صورت میگیره. 😔فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ.😔 😱😨 یعنی کشتنِ برادر کار خیلی سختی بود، امّا نفسِ قابیل، آرام آرام این کارِ وحشی و سنگین رو، برای او رام و اهلی کرد.😰 ☝️ یعنی انسان، با وسوسه، تلقین و تزئین، انسان رو رام و خام میکنه، و به می‌کشونه. اون هم سرِ فرصت و به مرورِ زمان. 😔... انسان هم، درست مثل 👹، آدم رو بصورت تدریجی و گام به گام 👣 میکشونه سمت . ↙️ اوّل که نگاه میکنه میگه عمراً من یه همچین خلافی رو بکنم،💪 امّا رو حسابِ "کنجکاوی" یا هر چیز دیگه‌ای، پلّه‌ی اوّل رو میره، و کم کم همینطوری میره جلو، تا پلّه‌ی آخر.😔 ↙️ اوّل میگه بابا اینا برا تو فیلماست که طرف از خونه فرار میکنه، من سرم بره یه همچین کاری نمیکنم،💪 اصلاً نمیتونم.😱 بعد که دعواش میشه میگه بذار یخورده خونواده رو ترسشون بدم، ببینم چی میشه؟🤔 یه ساعت فرار میکنه،👈 بعد یه شب و...👈 بعد به پُست آدمهای ناباب میخوره و...😔 👈 تمام ‌این دختر فراری‌ها رو بری ازشون سوال کنی، اصلاً فکر نمیکردن یه روز فراری بشن.😔 جوونهای کراکی و شیشه‌ای هم همینطور😔 ↙️ اوّل که میره عکسهای پروفایل دیگران رو ببینه، فکر نمیکنه که بتونه با این طرف چت کنه و کار رو به جاهای باریک بکشونه.😱 میگه بذار یه سلام بدم ببینم چی میشه؟🤔 جواب سلام رو که گرفت،👈 بعد میگه بذار این شوخی رو بکنم یا این تیکه رو بندازم ببینم چی میشه؟🤔 شوخی رو که کرد و چراغ سبزِ طرف مقابل و دید،👈 بعد یواش یواش شوخی‌های بیشتر و...😔 ⚠️خیلی مراقب وسوسه‌های نفس باشیم.⚠️ ، ، ، ، با آیات‌و های‌قرآنی همراه باشید👇 گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza 📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻رابطه‌ی توکّل و ایمان🔻 👈 یعنی «وکیل گرفتن». کردن به خدا👈 یعنی رو بعنوان وکیل انتخاب کردن. 🍃 وقتی کسی وکیل می‌گیره، دیگه به اون وکیلش اعتماد میکنه، و کارهاش رو به او می‌سپره.😌 اصلِ همینه:👈 اعتماد به . ❌☝️ تا وقتی که انسان به اعتماد پیدا نکنه، نمی‌تونه اداره‌ی امورش رو به او واگذار کنه... حتّی اگر هم به زبان بگه که «امور خودم رو به خدا واگذار کردم»... 👈 ولی باز هم دلش آروم نمی‌گیره💔 اضطراب داره..😟 ⁉️ حالا «اعتماد به خدا» چطور ایجاد میشه؟!🤔 جواب:👈 با قوی‌تر شدنِ . 👌 هر چقدر آدم ایمانش قوی‌تر باشه، اعتمادش به خدا بیشتر میشه، و در نتیجه توکّلش به خدا بیشتر میشه.😍 ⚡️به همین خاطر قرآن کریم می‌فرماید:👇 🕋 وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (مائده/۲۳) 💢 اگر ایمان دارید، به خدا توکّل کنید. 📛 یعنی اگر ما نمی‌تونیم به خدا اعتماد کنیم، و توکّلمون به خدا ضعیفه، بخاطرِ اینه که ایمانمون ضعیفه. ✔ آدم متوکّل کسی است که با ایمانِ قوی، در سختیها و گرفتاریها و مشکلات زندگیش، به خدا اعتماد میکنه... و توکّل میکنه... ✔ بیکار نمیشینه، بلکه زحمتش رو میکشه💪 تلاشش رو میکنه💪 ولی نتیجه رو به خدا واگذار میکنه.. ✔ هر نتیجه‌ای که خدا براش رقم بزنه، با آرامش و اطمینان قلبی می‌پذیره،❤️😌 چون میدونه که خیر و صلاحش رو میخواد. ✅️ چون وکیلش خداست.😇 ، ، ، ، با آیات‌و های‌قرآنی همراه باشید👇 گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza 📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
‌💖ظهور نزدیک است... ◀️شیاطین هم، انسی و هم جنّی دارند. ◀️ این شیاطین، به امر مولایشان که شیطان بزرگ و ابلیس است، بسیار فعّال شده‌اند چون می‌دانند ظهور خیلی نزدیک است. ⚠️حواستان را جمع کنید. ◀️شیطان بزرگ به آنها گفته: بروید تا می‌توانید تلاش کنید که به یاد امام زمان نیفتند. تلاش کنید این سالکین إلی اللّه موفّق نشوند و جدا شوند. و این تازه شروع این موج‌هاست که دارد می‌آید. ⚠️حواستان باشد، خودتان را محکم بگیرید، تحت هر شرایطی نلغزید، اجازه ندهید که این تندبادها شما را با خودش ببرد، این غرق‌آب‌ها شما را فرو بکشد و دستتان از دامان امام زمان ارواحنافداه و صراط مستقیم کوتاه شود. گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
✳️منتظران ظهور 👌👌 توبه جوان معصیت کار..خیلی داستانش زیباست..حتماً بخونین🌹 ❇️ در کتاب هماى سعادت نجيب الدين كه از علماى بزرگ زمان خودش بوده است نقل مى فرمود: يك شب در قبرستان بودم؛ ديدم چهار نفر بطرف قبرستان مى آيند و يك جنازه اى روى دوششان است..من جلو رفته و از آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم اين عمل شما به من اينطور مى رساند كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد كه كسى از راز و اسرارتان سر در نياورد. گفتند: اى مرد خيال بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلوآمد. گفتم: اى مادر چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟ گفت: چون جوان من معصيت كار بوده خودش چند وصيت كرده.. اول: چون من از دنيا رفتم طنابى بگردنم بينداز و مرا در خانه بكش و بگو خدايا اين همان بنده گريزپا و معصيتكارى است كه بدست سلطان اجل گرفتار شده او را بسته و نزد تو آوردم به او رحم كن.. دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن كه كسى بدن مرا نبيند و از جنايات من ياد كند و معذب شوم. سوم: اينكه بدنم را خودت دفن كن و لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من توبه كرده ام و از كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده. ✳️ وقتى كه جوانم از دنيا رفت ريسمانى بگردنش بستم و او را كشيدم ناگهان صدائى بلند شد و گفت: "اَلا اِنَّ اَوْلِياء اللّه هُمُ الْفائِزُون" با بنده گنه كار ما اينطور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم!! خوشحال شدم كه توبه او پذيرفته شده و او را بطرف قبرستان آوردم؛ من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتم همينكه خواستم لحد را بچينم آيه اى را شنيدم كه بگوشم رسيد: "الا ان اولياء اللّه هم الفائزون" 🌷از اين داستان اينطور نتيجه ميگيريم كه توبه شخص گنه كار مورد قبول واقع شده و خدا دوست ندارد بنده گنه كارش كه توبه كرده مورد اهانت قرار گيرد. 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza فوروارد یادت نشه
روزی شاه عباس کبیر گفت: خدا را شکر! همه در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند. اما عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط هستند که سرشان مانده. شاه بلافاصله دستور داد تا ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد و کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد. تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد. تنبل ها از سرتاسر را در آن جای گرفتند و زندگیشان از تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد ؛ شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود! شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست. شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا بگیرند. شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت. مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود. سرانجام شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند. شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!😂😂😂 داستان ها و مطالب آموزنده جذاب را در 💞 💞 دنبال کنید گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza