eitaa logo
اشعار حاج محمد یزدخواستی
215 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔰 اشعار مداحی‌های حاج محمد یزدخواستی 🔹کانال اطلاع رسانی: @hajmohammadyazdekhasti
مشاهده در ایتا
دانلود
@yazdekhasti_matn دوباره با قلب بی قرارم درگیرم تا کی باید باشه این جدایی تقدیرم سر اومده طاقتم دیگه از این دوری منو ببر کربلا که دارم می میرم یه ساله لبریز غمم یه ساله دور از حرمم (یه ساله دور از حرمم) دوباره چشمام برا زیارت گریونه دارم میشم از غم جدایی دیوونه بد دردیه دوری از کسی که دنیاته... هرکی یه بار رفته کربلا خوب می دونه فدای لطف و کَرَمت منو ببر تا حرمت (منو ببر تا حرمت) حرم تموم آرزوی این دنیامه حتی تو خواب دیدنش قشنگه رویامه ندیده خِیر اون کسی که دور از تو بوده اونی که کرببلا نرفته ناکامه گدا داره جون می کَنه دلم داره پر می زنه (دلم داره پر میزنه) @yazdekhasti_matn ✍بهمن عظیمی
@yazdekhasti_matn یارقیه به مهربونیت/ ندیدم جایی الحق و الانصاف ای بانو/ تو بی همتایی با عمر کم الگوی زنها/ی عالم هستی شانت بالاتر از این حرفاست/ مث زهرایی ای دختر شاه عصمت الله رقیه ای نور چشم حضرت ماه رقیه تا قلب ارباب بهترین راه رقیه وصف تو مثل زهرا انا اعطینا داره پرچمت مثل قرآن روی سرم جا داره مولاتی یا رقیه بند2⃣ بیشتر از هرکس تو در حقم محبت کردی این رو سیاهو پیش بابات وساطت کردی از دست کوچیک تو دارم همه دنیامو بی منت هرچیزی که خواستم اجابت کردی ای منشا شور سر مستور رقیه ای حرم تو بیت المعمور رقیه نور علی نور علی نور رقیه ذکر تو یا رقیه همه ی آرامشم زندگی بی تو باشه دورش رو خط میکشم مولاتی یارقیه بند3⃣ بعد از عاشورا جنگیدی پا به پای زینب گریه های تو شد مثل خطبه های زینب واسه زینب مثل عباسی برای بابات جانم به تو پرچمدار کربلای زینب سایه سرم بال و پرم رقیه درداتو به جونم میخرم رقیه نقش نگین انگشترم رقیه تو مکتب انتظار تویی صاحب رساله ای سرباز ولایت مجاهد سه ساله مولاتی یارقیه شعر و سبک: امیر آهمند و احسان نوری @yazdekhasti_matn ⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️ https://t.me/tekyenokari
ادامه مطالب حضرت رقیه سلام الله علیها @yazdekhasti_matn در بیابان بابت دردها و فشار ها نازدانه اباعبدلله ع گریه میکرد و بهانه بابا گرفته بود يكي از دشمنان چون آن فرياد ضجه را شنيد، به رقيه گفت: «اسكتي يا جاريه! فقد آذيتني ببكائك»؛ اي كنيز! ساكت باش، زيرا من با گريه تو ناراحت مي شوم. آن ناز دانه بيشتر اشك ريخت. و ديگر بار آن موكل گفت: «اسكتي يا بنت الخارجي»؛اي دختر خارجي! ساكت باش. حرفهاي زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام را شكست. رو به سر پدر نمود و گفت: «يا ابتاه قتلوك ظلما و عدوانا و سموك بالخارجي»؛اي پدر! تو را از روي ستم و دشمني كشتند و نام خارجي را هم بر تو گذاردند. پس از اين جمله ها، موكل غضب كرد و با عصبانيت، رقيه را زا روي شتر گرفت و از بالا بر روي زمين انداخت. (ناسخ التواریخ و معالی السبطین) ۲- هنگامی که کاروان اهل بیت میخواست از شام خارج شود اهل شام با حال خجالت و عزا آنان را مشایعت می نمودند یک وقت حضرت زینب سر از محمل بیرون آورد و فرمود اگر ما را خارجی خواندید رفتیم و اگر در خرابه جای دادید رفتیم ای زنان شان یک امانتی از ما در این خرابه مانده جان شما و جان این امانت گاه گاهی سر قبرش بروید و آبی بر سر مزارش به پاشیده چراغی روشن کنید (ریاض القدس ج ۲) ۳- پس از بازگشت کاروان به مدینه زنان مدینه نزد حضرت زینب می آمدند و حضرت از مصیبت ها و حوادث کربلا و کوفه و شام برای آنها تعریف می نمود و آنها می گریستند تا حضرت زینب به یاد خرابه شام و حضرت رقیه می افتاد می فرمود: اما مصیبت شهادت رقیه در خرابه شام کمرم را خم نموده مویم را سفید کرد .....(ناسخ التواریخ) ۴-سر پدر را که دید فرمود یا ابتاه لیتنی کنت لک الفداء لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیاء یا ابتاه لیتنی و سدت الثری ولا اری شیبک مخضبا بالدماء ، بابا جان کاشکی من فدای تو می ‏شدم پدر جان کاش کور می ‏بودم ای کاش در زیر گل فرو می ‏رفتم و محاسن تورا غرق خون نمی ‏دیدم. )مقتل الحسین آیت الله ذهنی) @yazdekhasti_matn
مطالب شب پنجم @yazdekhasti_matn -در صلوات خاصه ی امام حسن و امام حسین ع درمورد اباعبدلله میگه أَشْهَدُ مُوقِنا أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهِیداً شهادت میدم مظلومانه کشتنت...بالاترین مصیبت هاست مصیبت اباعبدلله ع مصیبت ما اعظمها... اما در مورد امام مجتبی حرفی میزنه که جگرت میسوزه...شب پنجمه شب گل پسرای امام حسنه با همه مظلومیت امام حسین ع این جمله درموردش گفته نشده چه جمله ای؟ درمورد امام مجتبی ع اومده أَشْهَدُ أَنَّکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ مَظْلُوما وَ مَضَیْتَ شَهِیدا یعنی شهادت میدم مظلوم زندگی کردی....چرا؟...پاسخش تو مدیدنه س... بمیرم مظلوم زندگی کردی... یه دوبیتی بگم و خلاص در خانه شدم کینه ی همسر دیدم مسجد رفتم طعنه به حیدر دیدم از مسجد و خانه که برون می رفتم در کوچه شدم قاتل مادر دیدم 2- سید بن طاووس میگه : فَخَرَجَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ... عبدالله اومد بیرون وهُوَ غُلامٌ لَم یُراهِق ... هنوز نابالغ بود ... مِن عِندِ النِّساءِ...بیرون آمد از بین زن ها... یَشتَدُّ...میدوید...خودشو خلاص میکرد... حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَینِ علیه السلام... یهو اومد وسط قتلگاه، کنار امام حسین ایستاد... بعد از اینکه خودشو رسوند کنار امام حسین فَلَحِقَتهُ زَینَبُ ابنَةُ عَلِیٍّ ... زینب تا کجا دوید؟تا کجا اومد جلو عبدالله رو برگردونه... فَأَبى وَامتَنَعَ امتِناعاً شَدیداً... عبدالله مقاومت کرد،با زینب برنگشت.فقط یه صدا زد: وَاللّهِ لا افارِقُ عَمّی... من از عمو جدا نمیشم فَأَهوى بَحرُ بنُ كَعبٍ إلَى الحُسَینِ علیه السلام بِالسَّیف... این ملعون شمشیر رو به نیت امام حسین علیه السلام بالا آورد ، دستشو کشید همۀ قدرتش رو جمع کرد ... خواست شمشیرو پایین بیاره اول یه صدا شنید: یه نوجوونی فریاد زد: ویلَكَ یَا بنَ الخَبیثَةِ...ای فرزند زن ناپاک! أتَقتُلُ عَمّی؟میخوای عموی منو بکشی؟! نمیذارم .... فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ شمشیر فرود امد فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِیَدِهِ... دستُ حمایل کرد به عمو نخوره ... فَأَطَنَّها إلَى الجِلدِ... فَإِذا یده مُعَلَّقَةٌ دست قطع شد ... از پوست آویزان شد اینجا یا باید عمو رو صدا میزد یا عمه رو یا پدرش رو اما مقتل چیز دیگه میگه تا شمشیر به بازو خورد فَنادَى الغُلامُ...بچه صدا زد: یا اُمّاه ... مادر ... مادر سوال من اینه چرا زهرا رو صدا زد؟.... 3- وقتی آن ملعون شمشیر را فرود آورد، عبد الله دست خود را سپر امام حسین علیه السلام قرار داد و دستش چنان قطع گردید که به پوستی آویزان شد عبد الله فریاد زد: عمو جان. ابا عبد الله علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود:((یَابنَ اَخِی اِصبِر عَلی ما نَزَلَ بِکَ وَ اِحتَسِب فی ذلِکَ الخَیر فَاِنّ اللهَ سَیُلحِقُکَ بِابائِکَ الصّالحین،برسول الله صلی الله علیه وآله و علی و همزه و جعفر و حسن صلوات الله علیهم اجمعین)) ای پسر برادرم بر این ظلم صبر کن و آن را به حساب خدا بگذار خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد. الان بعد این همه سال یتیمی به بابات میرسی عزیزم... 4- مقاتل نوشتن همین طور که داشت جون میداد حرمله تیری به گلوش زد....یا حسین...فرماه حرمله بن کاهل اسدی فذبحه وهو فی حجر عمه الحسین... اخرین تیرشو به عبدلله زد... دو نفر در اغوش حسین تیر خوردن ...یکی عبدلله یکی علی اصغر... دوتاشو هم حرمله زد..هردو هم به گلوشون خورد 5-هیچ جا ندیدم نوشته باشن بدن عبدلله به خیمه برگشت...توی گودال موند بدنش.. سه تا بدن برنگشت...یکی بدن عبدلله...یکی بدن عباس ....یکی هم بدن اباعبدلله.... یه بدن هم برگشت ولی تو خیمه نرفت ...علی اصغر رو برد پشت خیمه ها.... عبدلله توی گودال موند ....یعنی چی...یعنی وقتی اسبارو نعل تازه زدن...عبدلله توی گودال بود... 6-لحظه ی اخر حسین ع رو فقط عبدلله دید...مثل پدرش که تنها شاهد کوچه بود... قیاس طرماح با حضرت عبدلله ع در وقت شناسی عهد ما از روز اول با حسین و با حسن ذکر ما تا روز آخر یا حسین و یا حسن با محرم کربلایی شد دل ما شب به شب روضه خواندیم از حسین، اما حسن... اما حسن... روضه خوان غربتش شب های خاموش بقیع بی کس و تنها حسین و بی کس و تنها حسن بی قرار قصه های کوچه و دیوار و در رازدار غصه های مادرش زهرا حسن میفرستد قاسم و عبداللهش را با حسین تا بگیرد کربلا هم حُسن دیگر با حسن شاعر: محمد مهدی سیار دو بیتی حضرت عبدالله برای ترک سر، آماده بودم از اوّل دل به مهرت، داده بودم عموجان بر سرم، منّت نهادی من از قاسم، عقب افتاده بودم دو بیتی ز خون، گلرنگ شد آیینۀ تو فروشد نیزه، بر گنجینۀ تو الهی کور گردم تا نبینم زند قاتل، لگد بر سینۀ تو استاد سازگار @yazdekhasti_matn
@yazdekhasti_matn کوچک‌ترین دلیر پس از شیرخواره بود طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود هرچند که اجازۀ جنگاوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود از اینکه رفته‌اند همه داشت می‌شکست از اینکه مانده بود دلش پر شراره بود دستش به دست عمه و چشمش پی عمو در جست و جوی یافتن راه چاره بود چون دید شاه کشور جان‌ها چنین غریب در حلقۀ محاصرۀ صد سواره بود خود را به آستانۀ جسم عمو رساند جسمی‌که زخم‌هاش فزون از شماره بود عباس‌وار دست به دستان تیغ داد و یک سه‌شعبه در پی ذبحی دوباره بود در قتلگاه ماند تنی که پس از قتال تنها تن شبیه عمو پاره پاره بود در خیمه‌ها اگر که نمی‌رفت شاهد دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود @yazdekhasti_matn
آرزوی لبخند یک دختر و آرزوی لبخند که نیست یک مرد پر از کوه دماوند که نیست یک مادر گریان که به دختر می‌گفت: بابای تو زنده است... هر چند که نیست ✍🏻 🏷 | لینک کانال ایتا ‌╔═💎💫═══╗ @hajmohammadyazdekhasti ╚═══💫💎═╝ لینک سایت ╭┅─────┅╮ https://yazdekhasti.ir/ ╰┅─────┅╯
مطالب شب ششم محرم @yazdekhasti_matn 1-مقتل مینویسه فوقع غلام لوجه ...با صورت زمین افتاد...وصاح یا عماه...عمو رو صدا زد... این اولین و اخرین بار نبود که حسین رو صدا میزدن یه جا قاسم صداش زد عمو بیا یه جا وقتی علی اکبر رو زمین افتاد همه ی توانشو جمع کرد ناله زد یا ابتاااه... یه جاهم صدایی از علقمه رسید یا اخاه... اما شاید از همه جا سخت تر برای حسین اون لحظه ای بود که سه ساله ش نیمه شب تو بیابون صدا زد بابا.... به گوش امد چو سوز ناله ات بر خویش لرزیدم... برای سه تای اول عین باز شکاری خودشو رسوند...اما برای سه ساله نرفت تا وقتی که خرابه نشین شد... 2-حسین رسید بالاسر قاسم صحنه ای دید که جگرش آتش گرفت و کان یفحصوا برجله...دید این عزیزدل حسن ع داره پاشو رو زمین میکشه و نفس نفس میزنه... تا دیدش گفت عزیزم برام سخته صدام بزنی کاری برات نتونم بکنم 3-بعضی نوشته ن حسین ع سه جا قاسمو بغل کرد یکی وقتی اقا در خیمه ی دارالحرب کنار جنازه ی اکبر ناله میکرد اومد کنار عمو سه بار گفت لبیک لبیک لبیک...یعنی عمو مگه مردم...اقا بلند شد بغلش کرد بار دوم وقتی میخواست بره میدون بغلش کرد اونقدر گریه کردن که از حال رفتن... یه بارم وقتی رسید بالا سرش ... فوقع صدره علی صدره...سینه به سینه ش گذاشت ... دوتا بدن خیلی بهم ریخت تو کربلا...حجمش تغییر...یکی بدن کوچیک قاسم وقتی اقا سینه به سینه ش گذاشت دید پاهای قاسم رو زمین کشیده میشه... یکی هم بدن عباس... 4-مرحوم دربندی میفرماید هرشهیدی رو حسین ع خیمه میاورد میذاشت بیرون میومد... اما وقتی بدن قاسمو اورد خانم زینب دید ارباب پرده ی خیمه رو انداخت حضرت زینب س بیرون خیمه ایستاد نذاشت کسی داخل بره تا داداشش راحت گریه کنه... یه وقتی خانم پرده ی خیمه رو کنار زد دید اقا بین جنازه قاسم و اکبر نشست و زار زار گریه میکنه.... @yazdekhasti_matn حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن برای این که حسین است سوگوار حسن محرم و صفر اندوهگین غربت او دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن ضریح کرببلا نقره داغ تربت او زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است امام ها همه جمعند در کنار حسن مزار خاکی او شد ابوترابیِ محض از آن به بعد نجف گشت خاکسار حسن عجب نباشد اگر که به روز رستاخیز حسین فاطمه برخیزد از جوار حسن برای غربت او بی قرار می گریم شبیه شمع خیالی سر مزار حسن برای داغ دو تا ماهپاره اش یا که برای لحظه ی جانسوز احتضار حسن برای روضه ی او با کنایه می خوانم مدینه ، کوچه ، فدکنامه ، گوشواره ، حسن @yazdekhasti_matn
@yazdekhasti_matn کربلا ، نایبِ سردار جمل ها شده ای افتخار علی و حضرت زهرا شده ای تو که از کودکی ات در نظرم شیرینی دمِ رفتن به نظر می رسد احلی شده ای جلوی چشم حرم چند قدم راه برو چقَدَر مثل علی اکبر لیلا شده ای به رخِ کوفه کشیدی هنر رزمت را باعث دلخوشی و حیرت سقا شده ای نعلِ مرکب به گمان کار خودش را کرده مثل سقای حرم خوش قد و بالا شده ای نیزه ها بین همه دست به دستت کردند با یکی خورده زمین با دگری پا شده ای سنگباران شدی و باعث یادآوریِ تیر باران شدنِ پیکر بابا شده ای ** دشمن از شاخه گل یاسمنم را چیده بی سبب نیست اگر بوی حسن پیچیده @yazdekhasti_matn شاعر : مهدی مقیمی