#پارت۶۵
زمستونم رفت و رو سیاهیش موند به زغال..
برفها اب شدن و دوباره هوا رو به گرما رفت چیز زیادی به عید نمونده بود.
چیزی به شروع زمین های شالیزار و برنج نمونده بود..
یه روز مش قاسم اومد و گفت:ارباب دوباره میخواد برای زمین های شالی کاری نیروی خوب و قوی جمع کن علی اقا اگر میای من اسم شمارو بدم..
اقاجان ناچارا اسمش رو نوشت..
چاره ای نبود اگر برای ارباب کار نمیکردیم جور دیگه ای در امد نداشتیم..
گاهی نگاه های ارباب رو به خودم تو ذهنم مرور میکردم.. به نظرم عادی نبود!!
هوا که خوب شد اقا جان راهی شهر شد و دو سه روزی خونه دایی بزرگش تو لنگرود موندگار شد.
خبری ازش نداشتیم..
یه روزهایی میرفتم قالی بافی و یه روزهایی که خونه بودم تو کار خونه به مار جان کمک میکردم..
دیگه سمت چشمه و رودخونه نمیرفتم و چون تو خونه ها اب لوله کشی نداشتیم ناچارا یا مار جان یا گلناز یا مرتضی و گلبوته باهم میرفتن..
تمیز کردن خونه و اشپزی هم با من بود.
نمیخواستم با رفتن به چشمه دوباره حالم بد بشه..
سعی میکردم خودم رو کاملا از محیط دور نگه دارم..
قبل عید بود که یه روز عصر در خونه رو زدن، مار جان در و باز کرد همسایمون بود مار جان تعارف کرد و همسایه اومد تو حیاط یکم با مار جان حرف زد و بعدم رفت..
مار جان اومد تو خونه و صورتش خوشحال بود..
گفت گلبوته برو از بگو بهجت خانم یه مرغ سر ببره..
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
🛑مجتمع تفریحی گردشگری چشمه بوز
🛑در بخش خضرآباد یزد واقع شده است. آقایان عظیمی و کمالی مدیریت دهکده توریستی بوز را بر عهده دارند. این مجتمع با مساحت 7000 مترمربع و با داشتن سالن و امکاناتی عالی، آماده برگزاری و پذیرایی از اردوهای مختلف و تفریحات خانوادگی می باشد.
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
🛑مجتمع گردشگری چشمه بوز یزد ، علاوه بر قرار گرفتن در دامنه کوه، یکی از باغ های سرسبز و زیبای خضرآباد را در برگرفته است
که از این رو در این اردوگاه، شرایط برای کوهنوردی، بازی های دسته جمعی، گردش در باغی سرسبز، لذت چای آتیشی و غذاهایی خوشمزه که تماما با آتش طبخ می شوند، فراهم شده است.
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند لحظه #آرامش
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
🛑با توجه به اینکه اردوگاه چشمه بوز، در روستای زیبای بوز و به دور از شهر و دغدغه های آن قرار گرفته، به محیطی مناسب و دلنشین برای تفریح در فضایی پاک در همه ایام سال تبدیل شده است که توانسته علاوه بر ارگان ها و مدارس، همشهریان و مسافران زیادی را به سوی خود جذب و لحظات خاطره انگیزی را برای آن ها خلق نماید.
🛑خوب است بدانید این روستا به دلیل واقع شدن میان دو کوه مرتفع، از مناطق ییلاقی و خوش آب و هوای یزد می باشد که باغ های بسیاری با درختان میوه نظیر زردآلو، توت، شاه توت، سیب، گردو، بادام و ... دارد
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
12.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ احساسی 😔💔
🍃به کام ما دنیا نبود😔💔
🍃تو حرمت فقط برا ما جا نبود 😔💔
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
🛑شهر خضرآباد از ۵۰ روستا شکل گرفته است و از مهمترین روستاهای این شهر میتوان به روستاهای زیر اشاره کرد:
شرب العین (شورغین)،
مزرعه طاحونه (آسیاب)،
مزرعه میان،
بوز،
کذاب،
درب رز،
قوم آباد،
مرزانک، و
تقویه
خضرآباد شهری زیباست و مهمترین منطقه آن مزرعه طاحونه است
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
🛑روستای شرب العین خضرابادیزد
🛑تصاویر دیدنی از دشت لاله روستای شرب العین این گلهای زیبا از اوایل فروردین درجای جای روستای شرب العین و کشتزارها و باغات این روستای خوش آب و هوای بخش خضرآباد شروع به روییدن میکند
🛑 و تا اواخر فروردین نیز ادامه دارد و با گرم شدن تدریجی هوا تمام میشود.
🛑رویش این گلهای زیبای در این روستا موجب شده تا جمع زیادی از هموطنانمان از اقصا نقاط استان یزدبرای بازدید به این روستا سفر کنند.
🛑 روستای شرب العین از روستاهای خوش آبوهوای بخش خضرآباد که در فاصله ۳۵ کیلومتری مرکز استان یزد واقعشده است.
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee
یزد زیبا
🛑شهر خضرآباد از ۵۰ روستا شکل گرفته است و از مهمترین روستاهای این شهر میتوان به روستاهای زیر اشاره
🛑🛑🛑
به تک تک این روستاها میپردازیم
🛑🛑🛑
#پارت۶۶
گلناز خندید و گفت:مار جان چی شده خوشحالی؟
خندید و گفت:چرا خوشحال نباشم؟ برا گلچهره خواستگار اومده..
وا رفتم، هیچ دلم نمیخواست به شوهر حتی فکر کنم..
گلناز گفت:چه خوب مار جان، حالا کی هست این داماد خوشبخت؟
_خواهرزاده لیلا خانم..
ما نمیشناختیم کیو میگه ولی مار جان خوشحال بود...
قرار بود به اقاجان بگه و یه شب برای خواستگاری بیان..
مخالفت من هیچ فایده ای نداشت و مار جان همه چیز رو تدارک دیده بود..
خودمون نداشتیم بخوریم ولی بهترین میوه ها رو برای خواستگاری اماده کرده بود...
اون روز هرچقدر منتظر موندیم خبری نشد..
مار جان عصبی و بهم ریخته بود..
فرداش لیلا خانم اومد و عذرخواهی کرد و گفت حال شوهرش بد شده بود و نتونستن بیاد و قرار شد بعد سال تحویل بیان..
خوشحال از اینکه عقب افتاده و امید داشتم که کلا کنسل بشه.
دست و بالمون زیاد باز نبود و اون سال عید به جز جوراب و روسری چیز زیادی نتونستیم بخریم..
اقاجان شرمنده همه بود ولی برای من اصلا مهم نبود..
یه سفره هفت سین پهن کردیم اون زمان یه سفره بزرگ وسط خونه پهن میکردن تا هر مهمونی که میاد دورتا دورش بشینه..
مار جان چند نوع شیرینی خونگی درست کرده بود و یکم سیب و پرتقال گذاشتیم رو سفره.
رمان #گلچهره و ولی خان بسیار طولانی و جذابه برای دریافت کامل رمان به این ای دی مراجعه کنید 👈👈👈👈@addmmin12
🌹گردش در یزد
https://eitaa.com/joinchat/1055588836Ca55a1b74ee