🍂 قدمهای کوتاه زن کجا و قدمهای مرد کجا؟
دستهای ظریف مادرم کجا و آن دستهای زمخت آژان کجا؟ چادرش را کشیدند. گذاشتند زیر پا و پاره پاره کردند..
🍂از همان روز به بعد، هر روز حال مادرم بدتر و بدتر میشد. طبیب میگفت قهره کرده.
میگفت خیلی ترسیده. مدت زیادی دوام نیاورد. روزی دیدم دیگر نفس نکشید.
🍂 هر آژان به چشم من قاتل بود؛ قاتلی که نه فقط چادر مادرم، بلکه جانش را گرفته بود؛ هرچند خیلیهایشان با نکبت از دنیا رفتند.
تمام کودکی ام در بی مادری گذشت.💔
📚#ننگسالی
✍ فائزه درهگزنی
#بهبهانهیهفدهدیسالروزکشفحجابرضاخانی
رویدادهای دانشگاه یزد
@yazdunistudents