eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ 🍃🍁 پـروردگارا بحق این روز عیـد و استجابت دعـا بہ حرمـت نواختگان درگاهـت ڪه بر همه رحمـت کنی حاجات همه را می‌دانی و برآورده می‌توانی بہ فضل و رحمـت خویش کفایـت گردان زمان امیـدواری است و ساعت بزرگواری دست نیـاز بہ درگاه بی‌نیاز برآر و بگوی الهـی بہ حرمـت و کـرم نامتناهی و بہ آب دیده خاطیـان نامـه سیاهی و بہ حرمـت طاعـات سحـرخیـزان ڪه اشک از دیـده‌ها ریـزان کرده‌اند ضعیف و قوی ڪه در این جمـع حاضرند بہ مقصـود دو جهـانی برسـان 🍃🍁 پـروردگارا بہ مریضان عافیت و سلامتی عطا بفرما ڪه هیچ نوع بیماری و رنجی باقی نماند و بیماری را کفاره گناهانشان گردان شفـا بده و سلامتی را بہ جسمشان و بـدن هر بیمـار برگردان هر مریضی ڪه دردش را غیر از تـو نمی‌بیند 🍃🍁 مـلکا، پـادشـاهـا بندگانت در این روز استجابت دست نیاز در حلقه امیـد رحمـت تو زده‌اند حاجات همـه را می‌دانی و برآورده می‌توانی یا قاضی الحاجات، یا کافی المهمات مرادات مؤمنین و مؤمنات را برآورده بخیر گردان 🍃🍁 پـروردگارا بہ میمنـت و مبارکی ایـن روز زیبـا گره از مشکلات همـه بـاز کن تمـام خانـه‌ها را لبـریـز از شـادی و سرشـار از برڪت و غـرق در خوشبختی بفـرما 🍃🍁 بـارالهی آغـاز امامـت حضـرت مهـدی عـج شـروع بهتریـن‌ها بـرای همـه و ظهـور حضـرت صاحـب الزمـان را برای همه عاشقـان ولایـت و امـامـت مهیـا بفـرمــا ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ دعاگوی همه اعضای کانال هستیم 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
♦از همه ی عزیزانی که متن زیر 👇👇را بادقت می خوانند وبرای روشنگری بیشتر در اختیار دیگران قرار میدهند،سپاسگذاریم.⚘⚘⚘
⚡️حقایقی در مورد ۹ ربیع الاول و «عیدالزهرا» 🔸روز نُهُم رَبیع‌ُالاول روز آغاز امامت امام زمان(عج) است. بنابر نقلی در این روز، عمر بن سعد از قاتلین امام حسین(ع) کشته‌شد. گاه در این روز محافلی به نام‌های، عیدُ الزهرا و فرحةُ الزهراء، به عنوان روز قتل خلیفه دوم عمر بن خطاب برگزار می‌شود درحالی که قتل خلیفه دوم روز ۹ ربیع الاول نبوده است بلکه بر اساس اعلام اکثر علمای شیعه و مورخان سنی و شیعه تاریخ قتل خلیفه دوم در ماه ذی‌الحجه سال ۲۳ هجری بوده است و روز ۹ ربیع الاول روز کشته شدن عمر بن سعد به دست مختار ثقفی است که در آن سال‌ها جشن‌هایی به این زمینه گرفته می‌شده که بعدها به دلیل هم اسم بودن عمر بن سعد با خلیفه دوم به این نام یعنی «عمر کشون» مشهور شده است. 🔸مراجع و عالمان دینی شیعه برپایی مجالسی که در آن اهانت به مقدسات و بزرگان دینی اهل سنت می‌شود را جایز نمی‌دانند. شاید بسیاری خبرهای کشتار شیعیان در پاکستان، حمله به شیعیان در کربلا، محاصره ده‌ها خانوده شیعه اندونزی در جاوه شرقی، حمله به حسینیه‌ها و مراکز شیعی در سوریه، حمله به شیعیان نیجریه ،محدودیت‌ها علیه شیعیان در مصر و عربستان و ... را شنیده باشند، اما در چرایی چنین اتفاقاتی کسی فکر نکرده است.هر چند می‌توان ده‌ها عامل را در این برشمرد اما یکی از این عوامل مراسم‌هایی است که در روز ۹ ربیع‌الاول برگزار می‌شود. 📚منابع: بخش فرهنگی خبرگزاری فارس ویکی شیعه / کتاب «نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها» 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
⚡️حقایقی در مورد ۹ ربیع الاول و «عیدالزهرا» 🔸برخی مجالس وهن‌آمیز که به اسم تشیع برگزار می‌شود که برگزار کننده همین مجالس ساده و به ظاهر مخفیانه!! خسارت بزرگی به مکتب راستین اهل بیت(ع) وارد کرده و مسئولیت خون هزاران شیعه مظلوم زاهدانی، پاکستانی، عراقی، لبنانی و ... را به گردن می‌گیریم. 🔸تجربه نشان داده که هیچگاه دشنام گفتن به مقدسات دیگران موجب هدایت گمراهان نمی‌شود بلکه برعکس آنان را به لجاجت و مقابله به مثل وادار می کند از این رو اهل بیت(ع) به شیعیان یادآور می شدند که خداوند از دشنام گفتن حتی نسبت به بت‌های مشرکان نهی فرموده است. خداوند می فرماید « به معبود کسانى که غیر خدا را می‌خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها(نیز) از روى(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند »[أنعام/۱۰۸] بنابراین پرهیز از دشنام یک اصل قرآنی و اسلامی است. 🔸در همین راستا و برای پاسخ به شبهات حول مجالس انحرافی معروف به «عید الزهرا» و «عمر کشون» خواندن کتاب نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها بسیار توصیه می‌شود. این کتاب نوشته «مهدی مسائلی» توسط انتشارات وثوق منتشر شده است. 📚منابع: بخش فرهنگی خبرگزاری فارس ویکی شیعه / کتاب «نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها» 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
⚡️حقایقی در مورد ۹ ربیع الاول و «عیدالزهرا» 🔸متأسفانه در سالهای اخیر و با امکانات جدیدی هم که به وجود آمده، امکان ضبط تصاویر یا صوت این مجالس برای شرکت کنندگان در آن به سهولت وجود دارد که در بعضی موارد این فیلم ها و صوت‌ها به کشورهای مجاورمان که شیعیان ، اهل تسنن و وهابیت در کنار یکدیگر زندگی می کنند نفوذ یافته و باعث ایجاد فتنه و ریختن خون پاک شیعیان آن منطقه گردیده است. 🔸همچنین در سیره اهل بیت(ع) تأکید بر مدارا با اهل سنت صورت گرفته است، چنان که در کتاب‌هایی نظیر «المحاسن للبرقی»، «الکافی»، «تفسیر العیاشی»، «بحارالانوار» و «مستدرک الوسایل» به احادیثی بر می‌خوریم که بر اصل وحدت مسلمانان اذعان دارند که برگزاری این چنین جشن‌های خرافی موجب برهم زدن وحدت مسلمانان می‌شود 🔸 روز ۹ ربیع در اصل سالروز آغاز امامت امام زمان (عج) میباشد و به جای مشغول شدن به خرافات و مجالس حرام و بدعت هایی چون عیدالزهرا ، ما که ادعای شیعه بودن و یاوری امام زمان(عج) را داریم میبایست در این روز با آقا امام زمان تجدید بیعت کنیم و خود را آماده یاری و اطاعت کامل از حضرت نماییم و در درگاه الهی برای تجیل در ظهور ایشان استغاثه کنیم و خب طبیعی است که دشمنان اسلام و منافقین با مراسم خرافی، حرام و غیرمرتبط با سالروز امامت امام زمان(عج)، تلاش کنند ما را از بیعت با آقا امام زمان(عج) و مجالس مرتبط با سالروز امامت حضرت دور کنند. 📚منابع: بخش فرهنگی خبرگزاری فارس ویکی شیعه / کتاب «نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها» 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌱 امروز هم گذشت ، اما چیزی که مهمه امشب ماست .... امشب یک ساعت به فکرکنید و باهاش حرف بزنید .... با امام زمان عهد ببندید که برای اومدنش تلاش کنیم با دوری از ، بامحبت کردن به دیگران ،با انجام یک کارخوب ،باخواندن ، و..... تلاش کنیم برای بهتر شدن ومهیا کردن شرایط ظهور....به امید خــــدا ....
هر شهید کربلایی دارد و کربلا را تو مپندار که شهری است میان شهرها و نامی است در میان نام ‌ها ، نه! ، کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقتی نیست ! هر شهید کربلایی دارد ! و برای ما کربلا پیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است ، یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده‌ایم ، نه یک بار ، نه دوبار ، به تعداد شهدایمان !! هر شهید کربلایی دارد ، که خاک آن کربلا تشنة خون اوست و زمان ، انتظار می‌کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه ، خون شهید جاذبة خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را به آن سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد ! سر مبارک امام عشق بر بالای نی ، رمزی است بین خدا و عشاق ، یعنی این است بهای دیدار..... التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
یک روز زیبـا را بہ پایان رساندیم تـا شبـی زیبـاتـر بہ الطاف خـدای مهـربـان برایمـان رقـم بخـورد الهـی کاری کـن که امشـب ستـارهٔ امیـد در آسمـان زندگیمـان درخشـان‌تـر و تابنـاک‌تـر از همیشـه بـاشـد. 🌙شبتــون پـر از عطـر خـدا🌟
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
🍃بِسـمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم🍃 خـدایـا🌷 روزم را بـا نـام تـو آغـاز می‌کنم در این روز بہ همهٔ دوستـانـم برڪت ببخـش و یاریشـان کن تا زیبـاترین روز را داشتـه باشنـد روزی ڪه بـا یـاد تـو باشـد سراسر شـادی و مهـربانی‌ست خـداونـدا🌷 حـس بودنـت قشنـگ‌ترین حـس دنیـاست تـو ڪه باشـی هر روز نـه هر ثانیـه را عشـق اسـت 🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خنکای صبح پاییزی همراه بامهربانی را نفس بکش گوش كن صدای بال فرشتگان راميشنوی امروز روز توست زیر سایبان رحمت خدا بایست فرشتگان نوید روزی زیبا را برایت آورده‌اند سلام صبح قشنگ ☕️ آدینہ پاییزی تون بخیر 🍂🍃 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
🚩۵ کشته و ۲۵۱ مصدوم بر اثر زلزله آذربایجان شرقی مدیر حوادث دانشگاه علوم پزشکی تبریز: 🔹عمده این افراد دچار حملات عصبی و ترس شده‌اند. پورمحمدی استاندار آذربایجان شرقی: 🔹از شدت پس لرزه ها کاسته شده 🔹امکان اسکان موقت و آذوقه ۷۲ ساعته فراهم شده است
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۷_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید خلبان غفور جدی اردبیلی🌷 (استان اردبیل، شهرستان اردبیل) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید اصغر صدری نوشاد🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید علی موسوی مهدی آبادی🌷 (استان کرمان، شهرستان بم) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسن بیناباجی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید محمد شریف زارع🌷 (استان گیلان، شهرستان رودسر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید علی رضا آزادجوطبری🌷 (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمد گود آسیائی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عبدالرضا محمودی دارانی🌷 (استان همدان، شهرستان تویسرکان) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید امیر حلم‌زاده🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رسول شاکر🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حسین مرشدیان🌷 (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رسول حاجی آقازاده🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید نبی‌الله گنجی ارجنکی🌷 (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محسن ازبهی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد سهرابی🌷 (استان تهران، شهرستان شمیرانات) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید عیسی احسانگر🌷 (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید محمد فرحزادی🌷 (استان تهران، شهرستان شمیرانات) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید سیدذبیح‌الله حسینی زرین کلایی🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید تقی پناهی 🌷 (استان خراسان رضوی) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید ابراهیم آخوندی 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید سعید نظری 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم حمید احسانی🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم محمد طحان🌷 (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم حسین رضایی 🌷 (استان کردستان، شهرستان قروه، روستای طوغان) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم سیدمحمد موسوی 🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۴ ه.ش) رویداد‌های مهم این روز در تقویم هجری قمری (۱۰ ربیع الاول) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوم..( قسمت ۳ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 بعد هم یک ریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم این طور باشد. آن طور نباشد. گفت: فعلاً سربازم و خدمتمم که تمام شود، می خواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی. نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: شاید هم بمانم همین جا توی قایش. از شغلش گفت که سیمان کار است و توی تهران بهتر می تواند کار کند. همان طور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمی گفتم. صمد هم یک ریز حرف می زد. آخرش عصبانی شد و گفت: « تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.» چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق رو به رو. وقتی دید تلاشش برای حرف در آوردنم بی فایده است، خودش شروع کرد به سئوال کردن. پرسید: دوست داری کجا زندگی کنی؟ جواب ندادم. دست بردار نبود. پرسید: دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟ بالاخره به حرف آمدم اما فقط یک کلمه : نه! بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف در آورد او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانه کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم. دیجه اصرار می کرد: تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم. اما من زیربار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم. بعد از شام، ظرف ها را جمع کردم و به بهانه چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه ، از دستش فرار کردم. صمد به خدیجه گفته بود: فکر کنم قدم از من خوشش نمی آید. اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی کنیم. خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. کمی که بگذرد به تو علاقه مند می ود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی. صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: از او خوشم نمی آید. کچل است. خندید و گفت: فقط مشکلت همین است دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود، کاکلش در می آید. بعد پرسید: مشکل دوم. گفتم: خیلی حرف می زند. خدیجه باز خندید و گفت: این هم چاره دارد صبر کن تو که از لاکت در آیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی دیگر اجازه حرف زدن ندارد. از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیر وقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم. چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید. عصر بود که آمد؛ خودش تنها با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من شاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم. چند تایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون اینکه تشکر کنم همان طور که بقچه را باز کردم بودم لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم. مادر صمد فهمید اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده اما چیزی نگفتم. بق کردم و گوشه اتاق نشستم. مادر صمد رفته بود همه چیز را برای او تعریف کرده بود چند روز بعد صمد آمد. کلاه سرش گذاشته بود تا بی مویی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: قابلی ندارد. بدون اینکه حرفی بزنم ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیر زمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم دم در اتاق کاغذی از جیبش در آورد و گفتک قدم تو را به خدا از من فرار نکن ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم. به کاغذ گناه کردم اما چون سواد واندن و نوشتن نداشتم چیزی از آن سر در نیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: مرخصی ام است. یک روز بود ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را در می آورند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
┅✿❥✺﷽ ✺❥✿┅ 💔 میدان عمل خالیست... او در پی سرباز است... چون ما همه سرباریم... سردار نمی آید... 🌹
📚 بخونید قشنگه واقعا.. 👌 مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟» چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم» مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟ چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ » به نام خدای آن چوپان ... گاهی دعای یک دل صاف،از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست...😊 الهی و ربی من لی غیرک 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه برای عده‌ای، ولی چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
دعای هر شب من ، دعا برای فرج شماست یا صاحب الزمان (عج) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، و َبَرِحَ الْخَفاءُ ، و َانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، و َانْقَطَعَ الرَّجاء ُو َضاقَتِ الاْرْضُ ، و َمُنِعَتِ السَّماءُ و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، و َاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ و الرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد و َآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ ، يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان و َانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِران ِ؛ يا مَوْلانا ياصاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.... ♦️نشر حداکثری.... التماس دعای فرج.... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
✨خـدایـا تـا سپیـده صبـح فـردا خـوابی آرام بـه مـا عـطا کـن و صبحگاهان مـا را بـا شهـامـت بـرای شـروع روزی دیگـر از خواب بیـدار کن و همـهٔ مـا را از بـلایـای طبیعـی مصـون بـدار ايمـان دارم که قشنـگ‌ترین عشـق نـگاہ مهـربـان خـداونـد بـه بنـدگانـش اسـت زنـدگی را بـه او بسپـار و مطمئـن بـاش تـا وقتی که پشتت بـه خـدا گـرم اسـت تمـام هراس‌های دنيـا خنده‌دار است 🌙شبتـون بخیـر عـزیـزان🌟
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
⚘🌸⚘اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه⚘🌸⚘⚘🌸⚘اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه⚘🌸⚘⚘🌸⚘اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه⚘🌸⚘⚘🌸⚘اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه⚘🌸⚘⚘🌸⚘اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه⚘🌸⚘⚘🌸⚘اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه⚘🌸⚘
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۸_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 « » عضو جمعیت فدائیان اسلام به جرم ترور «عبدالحسین هژیر» (۱۳۲۸ ه.ش) شهید سیدمحمد شکری🌷 (کشور عراق، کربلای معلی) (۱۳۴۱ ه.ش) شهید محمود احمدی تبار 🌷 (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۴۴ ه.ش) شهید علی شفیعی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۴۵ ه.ش) شهید محمد جعفرزاده اوندین🌷 (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۴۷ ه.ش) شهید خلبان عبدالحسین حاتمی🌷 (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید بیژن شعبانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید موسی رحیمی‌زاده🌷 (استان کرمان، شهرستان بم) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید علی بومی🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید سعید افرا🌷 (۱۳۶۰ ه.ش) شهید حمیدرضا زمانی فتح‌آبادی🌷 (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید حسین نصر اصفهانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمود مهمان نواز🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل، شهر نوش آباد) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید رضا غریب نواز 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عین‌الله زارعی🌷 (استان فارس، شهرستان اقلید) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی محمد نورنژاد🌷 (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید غلامرضا بهاری🌷 (استان لرستان، شهرستان خرم آباد، روستای زاغه) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید حسین بزرگی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی 🌷 (استان لرستان، شهرستان ازنا) (۱۳۷۴ ه.ش) شهید علی‌اکبر کشتکار🌷 (استان فارس، شهرستان مرودشت) (۱۳۹۵ ه.ش) شهید مدافع حرم نوید صفری🌷 (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم محمدعیسی حسینی🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوم..( قسمت آخر )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: پس لا اقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم. باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد.رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرچشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایدان. مثل تمام خانه های روستایی، در حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. نیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: یا الله...یا الله... صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیایید تو. صمد تا من را دید مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم ورتم دارد آتش می گیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا اومد من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم. یا توی اتاقی که او نشسته. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامیدشد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید. بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: قدم باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره ببین برایت چی آورده. و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: دیوانه! این را برای تو آورده است. ان قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. در اتاق را از تو چفت باز کردیم و در چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی در داخلی چمدان و دور تا دورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لا به لای لباس ها هم چند تا صابون طری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد. لباس ها هم با سلیقه ها تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: کوفتت بشو قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد. ایمان که دنبالمان آمده بود به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: خدیجه بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم. خدیجه تعجب کرد : چرا قایم کنیم؟ خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند فکر می کند منهم به او عکس داده ام. ایمان دوباره به در کوبید و گفت: چرا در را بسته اید؟ باز کنید ببینم. با خدیجه سعی کردیم عکس را بکنیم، نشدانگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است. ایمان چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. در چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبر دار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: پس کو چمدان صمد برای قدم چی آورده بود؟ زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: به جان خودم اگر لو بدهی من می دانم و تو. خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🔴 اطلاعات سپاه "کلاه‌های" آمدنیوز را کشف کرد! 🔻ابوالفضل ابوترابی نماینده نجف‌آباد : ۶ سرویس اطلاعاتی خارجی از آقای زم حمایت می‌کردند که محور این سرویس‌های اطلاعاتی، سرویس اطلاعاتی فرانسه بود ، البته زم پس از بازداشت ۴۸ ساعت در تور اطلاعاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و پس از استخراج اطلاعات خبر دستگیری وی منتشر شده است . ۱۰ سال شبکه‌سازی برای راه‌اندازی آمدنیوز انجام شده بود؛ نیما زم بازیگر نمایان این ۶ سرویس اطلاعاتی بود و در پشت صحنه سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی با محوریت سازمان اطلاعات فرانسه قرار داشتند . ◾ این که در ۱۰ سال گذشته میان ورزشکاران، هنرمندان ، کارمندان دولت ، نظامیان ، قوه مقننه و حتی در قوه قضائیه شکل گرفته بود ، ◾ قرار بود در سال جاری اتفاقات ناگواری را در کشور تدارک ببینندذ. ◾ قرار بود در اوایل مهرماه هم‌زمان با ناآرامی‌ها در لبنان و عراق ، ◾ اتفاقاتی در کشور ما نیز رخ دهد ◾ و زم نیز در همین راستا به دنبال تشکیل یک تلویزیون اینترنتی که مردم با موبایل خود برنامه‌های آن را دریافت کنند ، بود. ▪ قرار بود مرکزیت این تلویزیون اینترنتی نیز در باشد و از طریق آن به گفته خودشان کار بزرگی را انجام دهند !! 🔴 که اطلاعات سپاه با دستگیری سرشبکه آمد نیوز این نقشه‌ها را نقشه بر آب کرد . ◀ قرار بود در اوایل مهرماه آشوب‌های اجتماعی در ایران نیز راه‌اندازی شود ؛ ↙ همراه با دستگیری زم ، اطلاعات سپاه کشفیاتی در راستای راه‌اندازی آشوب‌های اجتماعی در ایران داشت ؛ ✅ که در یکی از نمونه‌ها ، کشف ۲۰ هزار کلاه متحدالشکل که از مشهد در حال انتقال به تهران بود . ⏪ طبق برنامه‌ریزی‌هایی که انجام داده بودند ، 🔶 🔷قرار بر این بود که خانم‌ها در آشوب‌های اجتماعی که در مهرماه قرار بود با محوریت آمدنیوز شکل بگیرد ، نقش اصلی داشته باشند 🔶🔷 ◀ همان اتفاقاتی که الان ما در لبنان و عراق شاهد آن هستیم و خانم‌ها نقش بسیار برجسته‌ای در این اتفاقات دارند . ◼ طبق برنامه‌ریزی‌های که انجام شده بود ، ◀ قرار بود تا خانم‌ها نقش تقسیم پول در کف خیابان‌ها را برعهده بگیرند ◀ و مردم عادی را تهیج به برگزاری آشوب های اجتماعی کنند . حساس باشیم... 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۹ آبان ۱۳۹۸ میلادی: ۱۰نوامبر۲۰۱۹ قمری: الأحد، ۱۲ ربيع أول ۱۴۴۱ 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام  🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام ۱۰۰مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (۱۰۰۰ مرتبه) - یا فتاح (۴۸۹ مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ورود حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه منوره 🔹انقراض حکومت بنی امیه، ۱۳۲ه-ق 🔹هلاکت معتصم عباسی لعنة الله علیه، ۲۷۷ه-ق 🔹موت احمد بن حنبل رئیس مذهب حنبلی، ۲۴۱ه-ق 📆 روزشمار: ▪️۵روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام ▪️۲۲روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️۲۶ روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️۲۸ روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️۳۱ روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز) ✅ با ما همراه شوید... 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
1_122350648.mp3
4.17M
💝تقدیم به آقا صاحب‌الزمان(عج) 🌼 ترانه آذری عجل علی ظهورک (تعجیل کن در ظهورت) 🎤 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۹_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... رویداد‌های مهم این روز در تقویم هجری قمری (۱۲ ربیع الاول) ، پیامبر اکرم (ص) بنابر قول اهل سُنَّت (سال عام الفیل) ‏‌ی_وحدت🌹🍃 @Yazinb3 🌷 (استان کرمانشاه، شهرستان کنگاور، روستای گودین) (۱۳۳۴ ه.ش) سردار شهید منوچهر شریفی🌷 فرمانده ناحیه ژاندارمری کردستان (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۵۸ ه.ش) شهید قربانعلی حسن شاهی🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسن شهری🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید مجید محمدروشنی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید خلبان ابراهیم بازرگان🌷 (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی رضا قنبرپور سراجی🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید محسن مظفری🌷 (استان خوزستان، شهرستان اندیمشک) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید محمدجعفر نصراصفهانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۷۵ ه.ش) شهید میلاد ولی‌پور🌷 (استان کرمان، شهرستان بافت، دهستان خبر) (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل سوم..( قسمت ۱ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تند تند به سراغم می آمد و گاهی هم ما به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به ذوستاها هم کشیده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم. در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم اما همین که از راه میرسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم اما توجه پیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم. چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند. دستپختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند: شیرین جان. آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کردن بود. دم غرب دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمد و گفتند: آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند. همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی. چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند آن ها دست زند و گفتند: قدم یا الله بقچه را بگیر. هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: شما بروید بگیرید. یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: زود باش. چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: الان نشانت می دهم. خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم ا کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم . صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم. طناب را شل کرد آن قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم برهم زدن برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد که بازی را باخته بود طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند. صمد بازهم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت. مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: قدم جان بگو آقا صمد طناب را بکشد. رفتم روی کرسی اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند. مادرم پشت سر هم می گفت: قدم! زود باش. صدایش کن. به ناچار صدا زدم: آقا ... آقا... آقا... خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: « آقا... آقا...آقا صمد!» قلبم تالاپ تلوپ میکرد و نفسم بند آمده بود. صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می کرد تصویر آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
من به حضورت به بودنت به "إذا أرادَ شیئاً أن یقولَ لَهُ کُن فَیَکون" ت به "إنَّ اللّٰه یُدافِعُ عَن الَّذِین آمَنوا" یت به "إنّ مَعَ الْعُسرِ یُسرا"یت به "لا تَحْزَن مَعَنا" یت ایمان دارم... همین کافیست... مگر نه؟!