eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🌹 کردوس بن زهیر تغلبی کُرْدُوس بن زُهیر بن حرث تغلبی(شهادت ۶۱ق) از اصحاب امام علی و شهدای کربلا. کردوس از سپاهیان امام علی در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان بود. او در واقعه کربلا به همراه برادرانش قاسط و مقسط خود را شبانه به کاروان امام حسین رساند و در روز عاشورا به شهادت رسید. 👇👇
🌴 #یازینب...
🏴🌹#زندگینامه_کردوس_بن_زهیر_تغلبی کردوس بن زهیر تغلبی کُرْدُوس بن زُهیر بن حرث تغلبی(شهادت ۶۱ق) از
کردوس بن زهیر بن حرث تغلبی، منسوب به قبیله تغلب بود، از این رو در کتاب ابصار العین نام او در شمار شهدای تغلبی آمده است. در وقعة صفین نیز از وی با عنوان «پسر رئیسِ قبیله تغلب» یاد شده است. نام‌های دیگری همچون کرش و کردوش برای او ذکر شده، همچنین پدرش را «عبدالله بن زهیر» نیز گفته‌اند. حضور در جمل، صفین و نهروان به گفته محمد بن طاهر سماوی (۱۲۹۲-۱۳۷۰ق) در کتاب ابصار العین، کردوس از سپاهیان امام علی در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان بوده، از این رو از او در جنگ‌ها به ویژه صفین سخن به میان آمده است.همچنین سماوی وی را از اصحاب امام حسن نیز دانسته است. کردوس در کوفه زندگی می‌کرد، پس از ورود امام حسین به کربلا، به همراه برادرانش قاسط و مقسط شبانه به سپاه او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. در زیارت الشهدا، از او و برادرش قاسط با عبارت «السلام علی قاسط و کردوس إبنی زهیر التغلبیین»» به عنوان شهدای کربلا یاد شده است. ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
همیشه می‌گفت: نماز رو ول کن خدا رو بچسب..! وقتی از او پرسیدم که چرا این را می‌گوید خندید و دستی به شانه‌ام زد و گفت: داداش..! یعنی اینکه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی..❤️ 🌷🕊 🏴🌹۶ عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
شہید هادے باغبانے (به نقل از مادر): رعایت حجاب، تشویق به دینداری و تقویت ایمان یکی از سفارش‌های فرزندم بوده است Martyr Hade Baghbaneh (quoted by his mother): Observing hijab, encouraging religiosity and strengthening faith has been one of my son's recommendations 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ ولادت ... @yazinb3
رضوانه کودکی سه ساله بود. عکس‌های پدر را که در کوی‌ و برزن می‌دید، وی را نشان می‌داد و می‌گفت «مامان! بابا قهرمان شده! نگاه کن! حتما به او قرآن هدیه می‌دهند!» دخترک سه ساله من آن روز‌ها مفهوم شهادت را متوجه نمی‌شد. رضوانه وابستگی بسیاری به هادی داشت، به همین دلیل خیلی بهانه پدر را می‌گرفت. دائم تلفن را برمی‌داشت و اصرار می‌کرد با پدرش تماس بگیرم؛ چراکه پدر و دختر هیچ‌گاه حرف‌هایشان تمامی نداشت، حتی در ماموریت‌ها هرگاه تماس می‌گرفت، ابتدا ۱۰ دقیقه با رضوانه صحبت می‌کرد، سپس دخترک تلفن را به من می‌داد. هیچ‌گاه آخرین ماموریتی که هادی برگشت را، فراموش نمی‌کنم. رضوانه تا نیمه‌های شب در انتظار بازگشت پدر بیدار ماند. صبح زود روز بعد، با کو‌چک‌ترین صدا بیدار شد و اجازه نداد هادی تنها به سرکار برود. دختر کوچولوی ما اصرار می‌کرد، «بابا! دیگر نباید از من دور شوی! هرجا بروی باید من را هم ببری!» و او مجبور شد با رضوانه به محل کار برود. سه ماه پس از شهادت پدر، تصمیم گرفتم با رضوانه صحبت کنم. به او توضیح دادم که «پدرش برای چه و کجا رفته است.» به او گفتم «بابایی دیگر نمی‌تواند پیش ما بیاید و اگر بخواهی او را ببینی، فقط در خواب و رویا می‌توانی.» یقین دارم خداوند پس از شهادت به فرزندان شهدا، شعور و فهم خاصی عطا می‌کند که بچه‌ها راحت چنین شرایط دشواری را بپذیرند؛ اما با تمام این پذیرش‌ها گاهی هم بی‌قراری می‌کنند.  رضوانه کودکی درون‌گراست. وی در مقطع کوتاهی اصلا علاقه‌ای نداشت، حتی تصاویر پدر را ببیند و یا از او بشنود. او با بغض می‌گفت «اگر من را دوست داشت، هیچگاه تنهایم نمی‌گذاشت و نمی‌رفت!» گاهی عکس بابا را به همراه دستمال کاغذی برمی‌دارد و به اتاق می‌رود و می‌گوید «کسی وارد نشود!» و پس از گذشت دقایقی با صورتی خیس و عکسی درآغوش گرفته، از اتاق خارج می‌شود. گاهی در مدرسه دوستانش او را اذیت می‌کنند و از بابا و نبودن‌هایش می‌پرسند. رضوانه نیز همچون ابر بهاری، گریان به خانه برمی‌گردد. بهانه‌گیری‌هایش سبب می‌شود بتوانم با او حرف بزنم تا بغضش باز شود و واقعیت را برای من توضیح دهد. defapress.ir 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد ... @yazinb3