eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
وی در سال ۱۳۸۴ به عنوان عضو فعال بسیج فعالیتهای رزمی و فرهنگی خود را گسترش داده و به عنوان مسئول فره
🌷🕊 بارالها !... خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ،برادر و خواهر را خدایا ! بی خوابی های فراوارن را خدایا ! دنیا و خواری هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل میکنم ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد. خدایا ! تو را سپاس میگزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری . خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ، زیرا عبادت هایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت می دانم ، و تو را عادل میدانم و می دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند .خدایا ! سالها و ماه هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهر ها و آبادی ها و کوه ها و دشت ها و بیابانها را پشت سر گذاشته ام ولی هنوز خود را نشناخته ام. با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان عاشق شد ، عاشق الله ، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی. خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به ارزوی خویش دست یابم.خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمیخواهم.خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده ی آموخته را معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت... معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است .الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی .خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق میورزد تا که بمیرد ، من هم آنقدر عاشق تو هستم که می خواهم در راه تو ، تکه تکه شوم.خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.خدایا ! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم .خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح میدهم . خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن .بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمیبینم ، ولی امیدم به عفو و بخشش توست .خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده ام مساز ، زیرا به عشق شهادت به درب خانه ات می آیم.پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش میکنم ، و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.بارالها ، جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله گردیده حمایت فرما!ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ، بس است هر چه دیده اند . بگذار این گوش ها دیگر نشنوند ، بس است هر چه شنیده اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبیده اند. خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تورا داشته ام .یا سیدی و مولای ! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند ، و او اسماعیل را محیا کرد ، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود .. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی بود...پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می تپد . 👇👇
🌴 #یازینب...
🌷🕊#وصیتنامه_شهید_حجت_الله_رحیمی بارالها !... خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ،برادر و خواهر را خدایا
جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تورا ندارم.بارالها ! من همان بنده ای هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده ام ، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار می کنم به اینکه در اشتباه بوده ام ، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقایت را که نصیب شهدای راهت میکنی نصیب من هم کن.بارالها ! تو را شکر میگویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم کیستم و از کجایم و به کجا می روم.خدایا ، در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق میریزند و این گونه شتابان اند.خدایا ! هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.خدایا ! هدایتم کن تا ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.خدایا ! نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت ، خیانت ظالمانه ای است.خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد.خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم.صبرمان ده که بسیار عجولیم.بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است.کورمان کن که نبایسته ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد.بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم.و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم.دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود.قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید.و قدرتی که در خدمت تو باشد.پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند ، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد ، هر چند به شهادت نرسد.راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست. تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو خادم الشهداء کربلایی حجت الله رحیمی هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
بـرادران عـزیز فکر نکنید جبهه و جنگ به ما نیاز دارد و اگر ما نباشیم کار جنگ میخوابد . . اصلاً این طور نیســت . . و آن چیزی که *مقدّر خداوند تبارک و تعالی* است انجام میپذیرد و این ما هستیم که *نیازمند* این محیط هستیم . . تا به خود سـازی و ارتـقای سطح معنوی دست پیدا کنیم . . و ان شاءالله آماده جانفشانی در راه اسلام گردیم. 🌷سردار شهید علی جزمانی🌷 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
#کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊 فصل چهارم..(قسمت
🌹🍃 : 🌷🕊🌷🕊 فصل چهارم..(قسمت دوم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊 (قسمت اول) ظاهرس آراسته داشت پالتوی مخمل بلند رنگ تیره بر تن داشت.گاهی هم کت و شلوار می پوشید با اینکه کت را روی دستش می انداخت کلاه شاپو داشت و روی سر می گذاشت صورتش را می زد و فقط یک سبیل کوچک در زیر بینی باقی می گذاشت. یک انگشتر فیروزه بسیار زیبا هم در دست داشت. قد لند و هیکل درشت نشانه اش بود. کمی هم شکمش بر آمده بود وقتی لخت می شد جای چاقو روی شکمش پیدا بود طیب خان ورزشکار بود و بدنی قوی داشت مدت ها در زورخانه شاه مردان ورزش می کرد دو تا میل داشت که کسی به جز خودش نمی توانست از آن ها استفاده کند معروف بود که طیب خان ضعیف کش نیست به هر کسک ه پناهی جز خدا نداشت کمک می کرد در میدان میوه هر کس که نمی توانست حقش را بگیرد به سراغ او می آمد کافی بود که طیب خان یکی از شاگردانش را بفرستند و بگوید فلانی حق این بنده خدا را بده. اخلاق او واقعا نمونه بود مدت ها بود که بعد از تمام شدن کار میدان به قهوه خانه سید عباس در باغ فردوس می آمد می گفت: می خواهم یه خبری به این سید برسه خیلی ها به خاطر طیب به آنجا می آمدند و قهوه خانه سید عباس رونق گرفت هیچ گاه لبش را به دود آلوده نکرد و هیچ وقت سیگار نکشید طیب خان راننده داشت و می آمدند دنبال او اما معمولا نیمه شب ها با دوچرخه به میدان می رفت البته آن زمان همه طبقات جامعه دوچرخه داشتند هر جا می خواست برود جمعیت زیادی همراهش بودند در آن روزگار همراهان هر کسی نشانه اقتدار و نفوذ او بودند به یاد دارم وقتی وارد مجلس ختم می شد صدها نفر پشت سر او وارد می شدند طبیعی هم بود او بسیار مردم دار بود آن قدر افراد مختلف را با گلریزان و کمک های دستی راه انداخته بود که خیل عظیمی از مردم گوش به فرمانش بودند. به یاد دارم روز افتتاح ورزشگاه امجدیه با او تماس گرفتند و گفتند: شاه می خواهد به ورزشگاه بیاید و احتیاج به آدم داریم تا ورزشگاه پر شود. طیب خان گفت: شما هر چند تا می تونید اتوبوس بفرستید میدان شوش پر کردن اونها با من. پرسیدند چند تا نفر بفرستیم ؟ گفت: شما هر چند تا بفرستید من پر می کنم. آن روز بیش از چه دستگاه اتوبوس دولتی به میدان شوش آمد و طیب خان همه آن ها را پر از جمعیت کرد و فرستاد به ورزشگاه. بعد هم گفته بود: این مال میدان میوه بود اگه باز هم ماشین بفرستید، از مولوی و ... پر می کنم. طیب خان اهل شوخی و خنده بود کسی را که دوست داشت به شوخی سر به سرش می گذشت. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
پربسته بود و وقت پریدن توان نداشت مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت خوکرده بود با غم زندان خود ولی دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت جز آه زخم های دهن باز کرده اش در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که اندازه ی کشیدن یک آه جان نداشت زیر لگد صداش به جایی نمیرسید زیر لگد شکست و توان فغان نداشت با تازیانه ساخت که دشنام نشنود دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت .... ...🌹🏴 ..🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🍃🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5841312061233038634.mp3
3.19M
🎶امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش... 🎤 حاج محمود کریمی 🏴 شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد 🏴 .... ...🌹🏴 ..🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_حجت_الله_رحیمی🌷🕊 تولد : ۱۳۶۸/۱۲/۲۴ - باغملک شهادت :
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 در هشتم اسفند ۱۳۲۶ از مادری به نام بانو باقرزاده در خانواده‌ای مذهبی و کم‌بضاعت در روستای میانگله از توابع شهرستان نکاء به دنیا آمد. موسی تنها یک برادر به نام یونس داشت. هم‌زمان با کمک‌رساندن به خانواده در تأمین مخارج زندگی، تا کلاس پنجم ابتدایی در مدرسۀ دماوند روستای میانگله درس خواند. پس از آن پدرش، او را به حوزۀ علمیه کوهستان و در محضر عالم ربانی آیت‌الله کوهستانی فرستاد تا در آن‌جا دروس حوزوی را فرا بگیرد. بعد از چندی به رستم‌کلای بهشهر رفت و از محضر آیت‌الله ایّازی نیز کسب فیض نمود. از همان نوجوانی، فردی آرام و متفکر بود و به جای جنب‌وجوش خاص این دوران، ترجیح می‌داد سرش با یادگیری و خواندن قرآن و کتاب‌های دینی گرم شود. برادرش یونس نظری از خاطرات ماه مبارک آن سال‌ها می‌گوید: 👇👇
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_موسی_نظری🌷🕊 در هشتم اسفند ۱۳۲۶ از مادری به نام بانو
«در ایام ماه مبارک رمضان روستای ما برق نداشت، ایشان با فانوس در کوچه‌پس‌کوچه‌ها سحرخوانی می‌کردند تا مردم از سحری جا نمانند.» پس از چهار سال حضور در حوزه، به‌خاطر مسائل و مشکلات مالی خانواده‌اش، مجبور شد درس را رها کند و کمک‌کار پدر در امور کشاورزی شود. از تاریخ ۱۳۴۶/۰۱/۰۳ تا ۱۳۴۸/۰۱/۰۳به خدمت سربازی در شهر مشهد مشغول بود. در مدت سربازی با فنون مختلف رزمی و دفاع شخصی آشنا شد و در این زمینه، تبحّر بالایی یافت. در سال ۱۳۴۹ با دختری به نام خدیجه عبدالله‌زاده ازدواج کرد؛ حاصل این پیوند، تولد هشت فرزند به نام‌های علی‌رضا (۱۳۵۰)، معصومه (۱۳۵۲)، فاطمه (۱۳۵۳)، لیلا (۱۳۵۶)، مرضیه (۱۳۵۷)، حسین (۱۳۵۹)، مهدی (۱۳۶۲) و ابوالفضل (۱۳۶۵) بود؛ فرزند آخر چند ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد. هم‌زمان با کار در کوره‌های آجرپزی و نیز کارگری در شرکت‌هایی نظیر بهپاک بهشهر و کارخانه پنبه پاک‌کنی جهت تأمین مایحتاج زندگی، از همان سال ۱۳۴۹ و بعد از بازگشت از سربازی با همکاری یکی از خیّرین به نام آقای باقرزاده، کلاس‌های قرآن رایگان را پایه گذاشت و تا سال ۱۳۵۵ بالغ بر پانصد شاگرد قرآنی را در روستای میانگله و روستاهای هم‌جوار تربیت کرد. به نوعی می‌توان گفت در این ایام، به دنبال آماده‌سازی بسترها و پایه‌های اعتقادی جوانان و استحکام‌بخشی به اعتقادات آن‌ها بود.در این مدت اغلب بچه‌های محل را با قرآن آشنا کرد و نماز را به آن‌ها آموزش داد. کم‌کم در میان مردم به شیخ موسی معروف شد. همسر شهید در مورد کلاس‌های قرآن ایشان می‌گوید: «مثال‌ها و داستان‌های قرآنی را چنان لطیف ‌و زیبا بیان می‌کرد که هر بار بچه‌ها مشتاق شنیدن بودند و تا جایی که فرصت داشت، روخوانی قرآن را با بچه‌ها کار می‌کرد … قرار گذاشته بود از جزء سی‌ام شروع به حفظ قرآن کنند و هر بار جوایزی در نظر می‌گرفت. برای پسرها سوره یوسف و برای دخترها سوره نور را تأکید به حفظ‌ داشت.» شیخ‌موسی در میانۀ دهه ۱۳۵۰ تصمیم گرفت در قطعه زمینی که اکنون محل پایگاه و انجمن انقلاب اسلامی روستا است، کتابخانه‌ای بر پا کند اما از طرف حاکمیت، با اقدام وی مخالفت شد. شهید نظری با مراجعه به محضر مرحوم آیت‌الله ایازی، در این باره کسب تکلیف کرد. آیت‌الله در پاسخ او فرمود: «به نام زینبیه تأسیس کنید تا بعداً کارهای فرهنگی خودتان را انجام بدهید.» او اولین کسی بود که در روستای میانگله نسبت به اقدامات رژیم طاغوت واکنش نشان داد و به حرکت مردمی علیه این رژیم پیوست. با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌هایش را گسترش داد؛ از آن جمله می‌توان به فعالیت در کانون تعلیمات قرآنی، کمیته امداد امام خمینی(ره)، شورا و انجمن اسلامی محل، هیئت امنای مسجد و حسینیه محل اشاره کرد که گوشه‌ای از سوابق او در سازمان‌ها و انجمن‌های اسلامی می‌باشد. شعبانعلی فدایی از روستای همجوار چناربن در زمینه تلاش‌های اولیه شیخ‌موسی در تثبیت انقلاب می‌گوید: «در اوایل انقلاب جوانان و میان‌سا‌ل‌های حزب‌اللهی محل را با ماشین مزدای خودش به بهشهر می‌برد. شب‌ها به عنوان نیروی بسیج و نگهبان در خیابان‌های بهشهر گشت می‌زدند و صبح‌ها افراد را به محل می‌آورد.»بعد از پیروزی انقلاب هنوز چند صباحی از تأسیس سپاه بهشهر نمی‌گذشت که در ۱۳۵۸/۶/۱۶ به عضویت رسمی آن در‌آمد. به محض صدور فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل بسیج در پاییز ۱۳۵۸، بسیج روستای میانگله را پایه‌گذاری کرد و چون خودش هم پاسدار بود، توانست در اکثر روستاهای تحت پوشش سپاه بهشهر، کار تشکیل گروه‌های مقاومت روستایی را بر عهده بگیرد و برای این امر اهمیت زیادی قائل بود. کوشش بسیار کرد تا بسیاری از جوانان محل و منطقه را در پایگاه‌های بسیج و سپاه عضو نماید. با مدیریت مذهبی و انقلابی شیخ‌موسی در زادگاهش، این روستا در دفاع از انقلاب، زبانزد منطقه شد و شهدای زیادی را در راه انقلاب هدیه کرد. به تشویق ایشان حتی تعداد زیادی از جوانان روستا برای تحصیل علوم دینی به قم رفتند و به کسوت روحانیت درآمدند. به تعبیری همه افراد محله مدیون زحمات ایشان هستند. 👇👇
🌴 #یازینب...
«در ایام ماه مبارک رمضان روستای ما برق نداشت، ایشان با فانوس در کوچه‌پس‌کوچه‌ها سحرخوانی می‌کردند تا
شیخ‌موسی برای مقابله با ضد انقلاب در درگیری‌های ترکمن‌صحرا و گنبد، حضور داشت و در اولین روزهای جنگ تحمیلی نیز به مریوان اعزام شد و به مدت شش ماه مسئولیت محور دزلی را پذیرفت. در همین دوره توسط نیروهای تجزیه‌طلب و ضد انقلاب، در یکی از خیابان‌های مریوان، مورد سوء قصد قرار گرفت. در پی این واقعه، کتف و کمرش مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد. مدتی را در بیمارستان بستری بود و پس از بهبودی، از ششم فروردین ۱۳۶۰ به‌عنوان مسئول بسیج منطقه زاغمرز بهشهر منصوب شد و در مدت ۱۱ ‌ماه ضمن تلاش برای جذب مردم منطقه زاغمرز و چهارقلعه عبدالملکی به انقلاب اسلامی، تلاش‌های فراوانی برای مبارزه با گروه‌های معاند در منطقه داشت. در جذب جوانان و آموزش آن‌ها برای اعزام به جبهه، تلاش زیادی انجام داد. در زمان آموزش نیروهای اعزامی به مناطق عملیاتی، تمامی قواعد و اصول نظامی را رعایت می‌کرد و حساسیت زیادی در قبال اجرای درست این فنون داشت. جدیت، پشتکار و وقت‌شناسی‌اش هنگام تمرین و آموزش زبانزد همه بود. زمان استراحت بین آموزش‌ها هم مترصّد فرصتی برای خواندن قرآن بود. عشق شیخ موسی برای خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی باعث شد به‌رغم داشتن بچه‌های قد‌ و نیم‌قد، برای دومین بار به مریوان اعزام شود و این بار در دوره طولانی بیست‌وشش ماهه به‌عنوان جانشین فرمانده تیپ فتح و مسئول محور جانوران، تمام آموخته‌های مذهبی و تجربیات رزمی خود را جهت خدمت به مردم منطقه و انقلاب اسلامی ایثار نمود. در این میان فداکاری همسر شهید نیز نباید نادیده گرفته شود. ایشان می‌گویند: «زمانی که در کردستان بود، همیشه می‌گفت من دو تیپ و دو گردان دارم یکی در منزل (خانواده‌ام) و دیگری در خارج از منزل. سرتیپی تیپ خانه را به من واگذار کرده بود و تیپ خارج از خانه را خود در اختیار داشت.» 👇👇
🌴 #یازینب...
شیخ‌موسی برای مقابله با ضد انقلاب در درگیری‌های ترکمن‌صحرا و گنبد، حضور داشت و در اولین روزهای جنگ ت
«در همسایگی ما دختر هم‌سن‌وسال و همنام من زندگی می‌کرد که با همدیگر در یک کلاس بودیم. او از نعمت پدر محروم بود. یادم می‌آید یک روز از منزل آن‌ها به خانه برمی‌گشتم که پدر را دمِ در خانه‌مان در حالی که یک پاکت «آلوچه» در دست داشت، دیدم. پدر تا ما را دید اول آلوچه را به دختر همسایه تعارف کرد و بعد به من داد. از این کار پدر خیلی ناراحت شدم. آن روز معنای این عمل پدر را درک نکردم اما بعدها فهمیدم که او با این کار می‌خواست که دوستم لیلا در مقابل من احساس کمبود نکند.» گذشت بیش از حد و سخاوتمندی در رفتار، یکی از صفات اخلاقی بارزش بود. جهیزیه همسرش را با توافق وی فروخت و وجه آن را برای کمک به جبهه فرستاد. ماشین خود را نیز فروخت و در این راه صرف کرد؛ تا جایی که آرزو داشت همۀ زندگی خود را یک‌جا در راه خدا ببخشد. در آخرین نامه خود به خانواده می‌نویسد: «خانواده‌ام اینجا دیگر کسی جز خدایم نیست که شاهد این نوشته‌هایم باشد؛ مگر کسانی که امامم را با معرفت شناخته‌اند و راهش را مخلصانه می‌روند؛ به علت غایی آفرینش یعنی پنج تن آن عبا و جوار با عظمت و جلال و جبروت خداوند می‌رسند و به هم ملحق می‌شوند و من برای راه چنین امامم به جنگ آمده‌ام و با دشمنان چنین امامم، خود و زن و بچه‌ام را که بسیار ناچیز و بی‌ارزش است، فدا می‌کنم. اگر به سلامت برگردم، پس از آنکه قرض‌های خود را که حق‌الناس و دین است بپردازم، تمامی دارایی‌های خودم را در طَبق اخلاص گذاشته و همانند مولایم حضرت ابوالفضل‌العباس در راه خدایم، دینم، امامم، عقیده‌ام، مرامم و هدفم به انقلاب اسلامی خواهم بخشید و باید بگویم تمام عالم برای بنده به اندازه یک نگاه‌کردن به گلوی پاره‌پاره حضرت علی‌اصغر، طفل شش‌ماهۀ امام حسین که مرکز دید و نور خداست ارزش نداشته و این آرزوی من است که یک بار هم شده در زندگی‌ام با خدایم چنین معامله‌ای بکنم و از آقا و مولایم تقلید کنم، زیرا که حضرت حسین‌بن‌علی تمامی امکانات، دارایی، هستی، خانواده، عزیزان و اطفال صغیر خود را به خدا داد آن‌گونه که در عالم از ابتدای خلقت تاکنون کسی با خدایش چنین معامله‌ای را نکرده‌است.» 👇👇