🌴 #یازینب...
یاحسین...😭 همه بچه هاشونُ آماده کردن هر کدام نوبتشون شد فرستادنُ ابی عبدالله قبول کرد .. بعضی هارو
بشنوید آیه های عظما را
از حرم نفحهٔ مسیحا را
قصهٔ عاشقیِ دلها را
شرحِ مجنون و شرحِ لیلا را
تا تماشا کنید غوغا را
گفت با ما، شفیعهٔ محشر
که منم محوِ حضرت داور
هستم آرامِ قلب پیغمبر
نور چشمِ خدیجه و کوثر
حبلِ محکم تمامِ دلها را
دخترِ شمسِ مشرقینم من
به علی ماهِ مغربینم من
خود ، یکی از دو زینبینم من
زینبم ، خواهر حسینم من
رهبرم ، انقلابِ زهرا را
منکه از ابتدای نوزادی
با حسینم، به هر غم و شادی
لحظه ای نیست بی رُخش یادی
چونکه آمد زمان امدادی
یاورم پس امام و مولا را
خبر از کارزار آوردند
عاشقان افتخار آوردند
کربلا را به بار آوردند
همه اصحاب، یار آوردند
من خجالت کشیدم آقا را
غربتِ مقتدای خود دیدم
وقتِ قالوا بلای خود دیدم
امتحانِ ولای خود دیدم
لحظهٔ کربلای خود دیدم
کردم ایجاد حج کبرا را...
یازینب...😭
🌴 #یازینب...
بشنوید آیه های عظما را از حرم نفحهٔ مسیحا را قصهٔ عاشقیِ دلها را شرحِ مجنون و شرحِ لیلا را تا تم
حسین جان😭
همه دارایی ام دو طفلان بود
لحظهٔ رفتنِ به میدان بود
دادنِ کشته بهرم آسان بود
در دلِ بیقرار،طوفان بود
کنَد آیا قبول اینها را
یاد دادم ، قسم دهید به او
نامِ زهرا ز جان بَرید به او
عهدِ خود را وفا کنید به او
از دل ایمان بیاورید به او
تا دهد اذنِ حَربِ اعدا را
اذن داد و به دل جَلا دادم
داغ و درد و غم و بلا دادم
خوش بحالم که کشته ها دادم
کشته در راه کربلا دادم
ذبح کردم دو سروِ رعنا را
حج خود را تمام کردم من
اقتدا بر امام کردم من
با قیامش قیام کردم من
عشقِ او را بنام کردم من
شاد کردم علیِ اعلا را
چون به بالینِ کودکانم رفت
خستگی از تمام جانم رفت
اشکِ حسرت ز دیدگانم رفت
که نشد بیش از این توانم، رفت
سوی معراج بُرد گلها را
بر تنِ پاره پارهٔ طفلان
لحظه ای هم نگشته ام گریان
در حرم از نظر شدم پنهان
آری این است در همه دوران
عشقِ خواهر برادری ما را..
😭😭
امان از دل زینب...😭
🌴 #یازینب...
یاحسین...😭 همه بچه هاشونُ آماده کردن هر کدام نوبتشون شد فرستادنُ ابی عبدالله قبول کرد .. بعضی هارو
حسین جانم...😭
رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم
این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر
هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید
این مادرِ شهید شدن را ز من مگیر...😭
یازینب...😭
🌴 #یازینب...
حسین جانم...😭 رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر هم دختر شهیدم و ه
داداش حسینم...😭
باید عزیز را به فدای عزیز کرد
در خیمه غیرِ این دو ، عزیزی نداشتم
غیر از دو طفل خود که به قربانِ تو کنم
در خیمه ام برای تو چیزی نداشتم...
یازینب ..😭
🌴 #یازینب...
داداش حسینم...😭 باید عزیز را به فدای عزیز کرد در خیمه غیرِ این دو ، عزیزی نداشتم غیر از دو طفل خود
یاحسین...😭
بیهوده می زنند همه لاف عاشقی
کس نیست عاشق تو به مانند زینبت
ای هست و نیستم به فدای تو یا حسین
ناقابل است جان دو فرزند زینبت..😭
🌴 #یازینب...
یاحسین...😭 بیهوده می زنند همه لاف عاشقی کس نیست عاشق تو به مانند زینبت ای هست و نیستم به فدای تو یا
حسینم...😭
خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش
تا سایۀ تو هست ، دگر غم نمی خورَد
فرزند اگر چه که همه دنیای مادر است
دنیای بی تو هیچ به دردم نمی خورد...😭
🌴 #یازینب...
حسینم...😭 خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش تا سایۀ تو هست ، دگر غم نمی خورَد فرزند اگر چه که همه دن
داداش حسین...😭
از هر چهار سو به تو شمشیر می زنند
باید برای خود سپری دست و پا کنی
از خیمه ام دو تا سپر آورده ام حسین
باید که هر دو تا پسرم را فدا کنی....😭
امان از دل زینب...😭
🌴 #یازینب...
داداش حسین...😭 از هر چهار سو به تو شمشیر می زنند باید برای خود سپری دست و پا کنی از خیمه ام دو تا س
سخت است دست و پا زدن بچه های من
اما فدای طفل رباب و سکینه ات
سخت آن بُوَد که داخل گودال بنگرم
خنجر به دست ، شمر نشسته به سینه ات...😭
🌴 #یازینب...
سخت است دست و پا زدن بچه های من اما فدای طفل رباب و سکینه ات سخت آن بُوَد که داخل گودال بنگرم خنجر ب
یکم زبان حال بگم ..😭
بچه هارو موهاشونُ شونه کرد آورد تو خیمه ای باهاشون حرف زدن هی به بچه هاش می گفت عزیزای من ، میخوام روی مادرتونُ سفید کنید .. من که زنم نمی تونم برم وسط میدان .. اگه داداشم اجازه می داد خودم می رفتم وسط میدان شمشیر می زدم .. همون کاری که مادرم کرد بین در و دیوار پهلوشُ شکستن اما خودشُ رسوند وسطای کوچه .. شما نوه هایِ علی اید .. شما نوه هایِ فاطمه اید .. یه کاری کنید خجالت مادرمُ نکشم .. برید سراغ دایی اذن میدان بگیرید .
دو تا آقازاده انقدر مودب سرشونُ پایین انداختن .. دایی جان ما رو مادر فرستاده .. دایی جان نمی تونیم ببینیم شما انقدر غریبید .. اجازه بده ما هم مثل علی اکبر میدان بریم .. حضرت یه نگاهی کرد دست به سر و صورتشان کشید خدا برا مادرتون حفظتون کنه ...😭
🌴 #یازینب...
یکم زبان حال بگم ..😭 بچه هارو موهاشونُ شونه کرد آورد تو خیمه ای باهاشون حرف زدن هی به بچه هاش می گ
خانم جان حضرت زینب... منتظره الان جواب حسین چیه؟
یه وقت دید بچه ها دارن گریه می کنن .. (چی شده بچه های من؟)
صدا زدن مادر ، دایی اجازه نداد .. فرمود شما مراقب مادرتون باشید .. تا این حرفُ شنید زینب خودش از خیمه بیرون زد .. اومد جلو ، گفت حسین ؛ جان مادرم .. بذار بچه هامُ فدات کنم .. گفت خواهر شاید باباشون منتظر باشه .. صدا زد آقا وقتی از مدینه بیرون اومدیم عبدالله جعفر به من گفت زینب یادت باشه هر جا دیدی خواستن مقابل حسین بایستن بچه هامُ میدان بفرست ..
امان از دل زینب...😭
🌴 #یازینب...
خانم جان حضرت زینب... منتظره الان جواب حسین چیه؟ یه وقت دید بچه ها دارن گریه می کنن .. (چی شده بچه ه
همچین که اذنِ میدان گرفتن ، هی می زد رو شونه ی دو تا آقازاده هاش برید انتقام مادرمم بگیرید .. اگه شد بگید شما پسرایِ زینبید .. بچه هارو فرستاد میدان .. یه وقت دیدن زینب تو خیمه نشسته صدایِ تکبیر میاد .. اما دیری نگذشت صدایِ نالۀ حسین بلند شد .. این دو تا آقازاده رو زمین افتادن .. صدا زدن دایی بیا .. یا ابا عبدالله .. زنها یه وقت نگاه کردند گفتن از صبح هر کی رو زمین افتاد بعدِ حسین زینب بیرون اومد .. اما چرا زینب نیست؟ یکی گفت زینب تو خیمه س .. هی زیر لب میگه خودمم فدایِ حسین ..
بچه هام فدای حسین..😭
🌴 #یازینب...
همچین که اذنِ میدان گرفتن ، هی می زد رو شونه ی دو تا آقازاده هاش برید انتقام مادرمم بگیرید .. اگه شد
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر ، او از حسین دل ..
انقدر گریه کردن گفت خانم جان فقط یه سوال برام باقی مونده ، (چیه عبدالله؟) گفت از صبح هر کی رو زمین افتاد ، بعد حسین تو اومدی استقبال .. اما شنیدم دو تا بچه هام رو زمین افتادن تو از خیمه بیرون نیومدی .. گفت عبدالله ترسیدم داداشم خجالت بکشه ...
ای حسین....😭
امان از دل زینب....😭