eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.2هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
پدر میگه:نه! تو جوونی بذار من برم. آره! پدر دلش نمیاد پسر جوونش رو بفرسته.داغ جوون سخته.هیچ پدری حاض
ادامه خاطره شهدا..😭 میگه ما که نزدیک تر بودیم رفتیم کمک کنیم.یه وقت دیدم پسر جنازه ی پدر رو روی دست گرفت.به طرف بیرون میدان مین حرکت کرد.خودمو بهش رسوندم. گفتم:اجازه بده من بهت کمک کنم. بذار من جنازه رو بردارم.پسره جواب داد اینقده جنازه ی بابای شهیدمو میبرم که بتونم زحمتاشو جبران کنم😭
🌴 #یازینب...
ادامه خاطره شهدا..😭 میگه ما که نزدیک تر بودیم رفتیم کمک کنیم.یه وقت دیدم پسر جنازه ی پدر رو روی دس
بدون اینکه احساس خستگی کنه جنازه ی پدر رو برد.میگه تا روی پل جنازه رو برد،گذاشت داخل آمبولانس.خودش دوباره برگشت میدان مین..😭 من یه آقای دیگه هم میشناسم. خودشو رسوند بالای سر بابای نازنینش.شب هشت محرمه. یا امام رضا علیه‌السلام دلم برات تنگ شده😭
🌴 #یازینب...
بدون اینکه احساس خستگی کنه جنازه ی پدر رو برد.میگه تا روی پل جنازه رو برد،گذاشت داخل آمبولانس.خودش
در بین ذکرهای شفابخش درد عشق الحق که یا امام رضا چیز دیگریست…😭 یا امام رضا،یا امام رضا،یا امام رضا، مولا….😭 دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی قربون صفات برم از راه دوری آمدم..😭
🌴 #یازینب...
در بین ذکرهای شفابخش درد عشق الحق که یا امام رضا چیز دیگریست…😭 یا امام رضا،یا امام رضا،یا امام رضا،
آقا قبل اربعین میخوایم بیایم ازت اجازه بگیریم. بگیم آقا داریم میریم کربلا…😭 یعنی میشه 😭 با اینکه امسال هم اجازه خروج ندارم 😭 خودت جور کن برم😭
🌴 #یازینب...
در بین ذکرهای شفابخش درد عشق الحق که یا امام رضا چیز دیگریست…😭 یا امام رضا،یا امام رضا،یا امام رضا،
گفتم یه بابای دیگه شهید شد،پسرش آمد بالاسرش.😭 امام رضا داخل حجره بود. درها رو بسته بودند.نقل میکنه از اباصلت. اباصلت میگه درها رو بسته بودم.یهو دیدم”دَخَلَ علیَّ شابٌّ حَسَنُ الوَجه.” یه آقای خوش چهره‌ای وارد شد.”فقال یا اباصلت:انا محمدُّبنُ علی😭
🌴 #یازینب...
گفتم یه بابای دیگه شهید شد،پسرش آمد بالاسرش.😭 امام رضا داخل حجره بود. درها رو بسته بودند.نقل میکنه
فرمود اباصلت من جوادالائمه ام. ثمَّ مَضی نَحوَ اَبیه رفت خدمت پدر. فَلَمّا نَظَرَ اِلَیهِ الرِّضا وَثَبَ اِلَیهِ فَعانَقَه آقای ما خیلی زهر به جان مبارکش اثر کرده بود😭 امام رضا تا جوادالائمه رو دید از جای خودش بلند شد. وَ ضَمَّه إلى صَدرِه… جوادش رو به سینه چسبانید😭 و قَبَّلَ ما بَینَ عَینَیه ” مابین دو دیدگان فرزند رو بوسید و بویید.😭 آقا به شهادت رسید. اینجای روایت میگه امام جواد رو کردن به اباصلت؛ فرمودند: یا أبا الصّلت! قُمْ فائتنی بالمُغتسل والماء … پاشو برام یه تخت بیار؛ یه آب بیار بابامو غسل بدم..😭
🌴 #یازینب...
فرمود اباصلت من جوادالائمه ام. ثمَّ مَضی نَحوَ اَبیه رفت خدمت پدر. فَلَمّا نَظَرَ اِلَیهِ الرِّضا و
قاعده اینه دیگه… پسر باید بیاد بالاسر پدر… اما بمیرم برات حسین که کربلا همه چی برعکس بود… از امام رضا اجازه بگیریم بریم کربلا روضه بخونیم. به حکم آنکه علیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق دلم بدون رضا کربلا نمی‌خواهد😭
🌴 #یازینب...
قاعده اینه دیگه… پسر باید بیاد بالاسر پدر… اما بمیرم برات حسین که کربلا همه چی برعکس بود… از امام رض
علی اکبر رفت میدان؛ جنگ نمایانی کرد. دل گفتنشو ندارم چطور به شهادت رسید،شیخ مفید نوشته: فَصُرِعَ… علی بیهوش شد…دست ها رو گردن اسب حلقه کرد…” وَاحتَواهُ القَوم… همه دورش رو گرفتن، باباش امام حسین هم همینطور شد… راوی میگه: تَکافَروا علیه… لحظه های آخر دور امام حسین شلوغ شد؛ همه اومدن دورش....😭
🌴 #یازینب...
علی اکبر رفت میدان؛ جنگ نمایانی کرد. دل گفتنشو ندارم چطور به شهادت رسید،شیخ مفید نوشته: فَصُرِعَ… ع
وَاحتَواهُ القَوم… همه دورَش کردن…😭 فَقَطَّعوه بِاَسیافِهِم اِرباََ اِربا….😭 باباش نگاه می‌کرد….😭 همه شروع کردند با شمشیر، علی رو ریزریز کردن…علی علی…😭 بار دیگر زنده می‌شد روضه های کوچه ها می‌رسید هر کس به او ضربه ای میزد به او….😭 همه دورش کردن…😭. همه میزدن…😭
🌴 #یازینب...
وَاحتَواهُ القَوم… همه دورَش کردن…😭 فَقَطَّعوه بِاَسیافِهِم اِرباََ اِربا….😭 باباش نگاه می‌کرد….😭 ه
کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است… نشسته پیر کنار جوان،علی اکبر...😭 آخ...😭 پیرمرد نشست کنار جوونش…😭 حسین‌...😭
اگر چه پهلوی تو یاد مادرم کردم شکسته کوفه سرت را چنان علی…..اکبر😭 امان از دل زینب...😭
یازهرا...😭 هم شبیه بابام شدی؛هم شبیه مادرم شدی…😭 راوی میگه: و وَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه…😭 صورت به صورت جوانش گذاشت…😭 می‌گذارد چهره بر رخسار اکبر، ساعتی…😭 این غروب جانگداز ذبح اسماعیل بود😭