eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا جانم...😭 هر کی بخواد از بالای بلندی روی زمین بیافته زود دستش رو جلو میاره…😭 دست و جلو میاره صورت آسیب نبینه… 😭 حالا آقایی که تیر تو چشمه…😭 دست بریده از روی بلندی رو زمین افتاد…😔 یه جور صدا زد یا اَخا! اَدرک اَخا…😭 همونجور که امام حسن مجتبی علیه السلام توی کوچه رو این خاکا می‌گشت گوشواره مادر رو پیدا کرد… راوی میگه… دیدن حسین این خاکا رو کنار میزنه… دیدن یه چیزی رو برداشت… اومدم جلو دیدم دست بریده عباس… صدا حسینت بره امشب کربلا…😭 حسین...😭
گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است نگران حرمم آبرویم در خطر است قامت خم شده را هرکه ببیند گوید بی علمدار شده دست به کمر است داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است نیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی چون ملائک بدنت پر شده از بال و پرت
🌴 #یازینب...
آقا جانم...😭 هر کی بخواد از بالای بلندی روی زمین بیافته زود دستش رو جلو میاره…😭 دست و جلو میاره صور
یاحسین...😭 دستشو انداخت زیر کتف عباس بالا آورد… دید این لبا مثل ماهی به هم میخوره…😭 صورت نگم چه صورتی… صورت متلاشی شده…گفت: آقا من فقط ازت یه خواهش دارم اونم اینه…تا زندم نفس میکشم منو سمت خیمه نبر… آخه من به سکینه وعده ی آب دادم…😭 اگر روضه از شرمندگی اباالفضل بخوای بخونی حرف زیاده… گفت همچین که مشک رو گرفت، دستش رو بریدن… باز میگفت یه دست دیگه دارم… با دندون که مشک رو گرفت…شرمندگی عباس از اونجایی شروع شد که حرمله تیر به مشک زد… حس کرد این مشک داره هر دقیقه خالی تر میشه…
اجازه بدید خاطره بگم...😭
بچه‌های مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها نقل می کنن: میگن:اوایل جنگ سوریه اطراف حلب درگیر بودیم یه تعدادی ازبچه های لبنانی حزب الله لبنان هم با ما بودند ، کنارخودِ بچه‌های سوری یکی از روستاهایی که ما مستقر بودیم درگیری خیلی بالا گرفت داعش نزدیک و نزدیک تر شد، تا اینکه اونایی که میتونستن از روستافرارکردن ، رفتن فقط ضعیف هاموندن…بیچاره هاموندن…
🌴 #یازینب...
بچه‌های مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها نقل می کنن: میگن:اوایل جنگ سوریه اطراف حلب درگیر بودیم
اونی که نمیتونست فرارکنه وای چی شد؟! یادم افتاد عصر عاشورا پسر بچه‌ها فرارکردن… دختربچه ها هِی زمین می‌خوردن هی لباس عربی زیرپاشون گیر می‌کرد…😭
🌴 #یازینب...
اونی که نمیتونست فرارکنه وای چی شد؟! یادم افتاد عصر عاشورا پسر بچه‌ها فرارکردن… دختربچه ها هِی زمی
خلاصه یه تعداد پیرمرد، پیرزن موندن یه تعدادی هم مریضا موندن یه سری زن بابچه‌های کوچیکم موندن… داعش منطقمون رو محاصره کرد چند روز از محاصره گذشته بود😭… رزمنده‌ها دونه دونه شهید می‌شدن بخاطر مقاومت این رزمنده‌ها می‌گفت نتونستن وارد‌ بشن صبح و شب مشغول دفاع و جنگ بودیم…😭
🌴 #یازینب...
خلاصه یه تعداد پیرمرد، پیرزن موندن یه تعدادی هم مریضا موندن یه سری زن بابچه‌های کوچیکم موندن… داع
چندروز گذشت؛ماتازه متوجه شدیم انقدرمشغول بودیم؛این بیچاره هایی که داخل روستا مونده بودن آبشون تموم شده بود… بچه های کوچیک گریه میکردن ، مادراشون شیرنداشتن ، پیرمرد ، پیرزنا ازحال رفته بودن… حال مریضا خوب نبود….😭 و عَمَّتی زَینَب تُمَرِّضُنی… فقط حضرت زینب...مواظب من بود…زین العابدین فرمود….😭
🌴 #یازینب...
چندروز گذشت؛ماتازه متوجه شدیم انقدرمشغول بودیم؛این بیچاره هایی که داخل روستا مونده بودن آبشون تموم ش
مانظامی هستیم، نظامیا آب دارن، آذوقه دارن. مابرا رزمنده ها ذخیره کرده بودیم مشکلی نبود اما اگه میخواستیم آب وغذا روبه مردم روستا بدیم ، دیگه براخودمون چیزی نمی موند که بتونیم باهاش بجنگیم… دوراه داشتیم، یا ما باید تشنه می جنگیدیم یا اوناتشنه جون میدادن…😭
🌴 #یازینب...
مانظامی هستیم، نظامیا آب دارن، آذوقه دارن. مابرا رزمنده ها ذخیره کرده بودیم مشکلی نبود اما اگه میخوا
شب شد، دورهم جمع شدیم به هم دیگه گفتیم ما یه عمر روضه (ابوالفضل) خوندیم ، یه عمر باروضه های فرات ولب تشنه سقا گریه کردیم؛اصلا همینجور گریه کردیم… ماروانتخاب کردن … حالاماچه جوری سیراب باشیم آه وناله این زن ها وبچه ها روبشنویم؟! صبح که شدهمه آذوقه وآب همراهمون روباذکر یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل بین مردم تقسیم کردیم
یه عده ازاونایی که تو جبهه بامابودن ، می جنگیدن ، مجاهد بودن خب شیعه نبودن. سوال شد : این ابوالفضل کیه ؟! یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل…😭 شما چیکار داریدمیکنید ؟! مردم روستا سوال کردن…😭 ایستادیم براشون تعریف کردیم ، یه کربلایی بود….😭 یه کربلایی بود…از روز هفتم آب روبستن ، یه سقایی بود ، یه تشنه هایی بودن…😭
🌴 #یازینب...
یه عده ازاونایی که تو جبهه بامابودن ، می جنگیدن ، مجاهد بودن خب شیعه نبودن. سوال شد : این ابوالفضل ک
مجلس روضه شد خیلی از اون سوری هایی که با ما بودن اصلا شیعه نبودن اونا دلاشون ابوالفضلی شد رفتن آب وآذوقه شون روآوردن دادن مردم روستا محاصره تنگ شد …😭