🌴 #یازینب...
#کتاب_حر_انقلاب_اسلامی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷🕊 فصل اول ..( قسمت او
#کتاب_حر_انقلاب_اسلامی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات : #سردار_شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷🕊
فصل اول ..( قسمت دوم )🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
#با_بچه_های_محل
با محراب شاهرخی که از فوتبالیست های خورستانی بود خیلی رفیق شده بود مرتب با هم بودند در همان ایام مشغول به کار شد. روزها سرکار می رفت و شب ها به دنبال رفقا. بعد از بازگشت از آبادان. خیلی از بستگان مخصوصاً عبدالله رستمی ( پسر عمویم که دارو بین المللی کشتی بود) به شاهرخ توصیه کرد به سراغ کشتی برود. زیرا قد و هیکل و قدرت بدنی اش به درد ورزش می خورد. اگر هم ورزشکار شود، کمتر به دنبال رفقایش می رود. اما توجهی نمی کرد. فقط مشکلات ما را بیشتر می کرد. مشکل اصلی ما رفقای شاهرخ بودند هر روز خبر از دعواها و چاقو کشی هایشان می آوردند.
در این روزگار رفتار و اخلاق مردم با قدیم خیلی تفاوت کرده است. الان اکثر جوان ها توی خودشان هستند. روابط اجتماعی آن ها بسیار ضعیف است همه موبایل به دست شده اند و ... اما آن زمان مردم و به خصوص جوان ها خیلی با هم بودند. بچه های هر محل با هم بودند و احترام بزرگ تر ها را داشتند و از هم حساب می بردند. الان اصلا نمی دانند همسایه دیوار به دیوارشان کیست؟
توی خیابان پرستار، خیلی از جوان ها محل عاشق و مرید شاهرخ بودند هر چی که او می گفت همه گوش می کردند شاهرخ از همه بزرگ تر و درشت تر بود دل به دل بچه های محل می داد و برایشان خرج می کرد همهیشه هم رفتارهایی داشت که باعث خنده رفقا می شد برای همین مسائل بود که هیچ وقت تنها نمی شد همه با او بودند یک بار می خواستیم برویم استخر ما توی محل یک استخر داشتیم که در تابستان پر از جوان های محل می شد. شاهرخ به ما می گفت بروید من هم الان میام وقتی تو آب شنا می کردیم یک دفعه می دیدیم شاهرخ سوار بر یک الاغ وارد محوطه می شد همه داشتند می خندیدند بعد پیاده شد و الاغ را کنار دیوار گذاشت و خودش پرید توی آب. بعد از کمی آب تنی کردن رفت سراغ الاغ و شروع کردن به شستن حیوان. مسئول استخر که از سرهنگ های رژیم بود با عصبانیت وارد محوطه شد و گفت: کدوم یکی از شماها این الاغ را آورده تو استخر؟ یکی از ناجی های کنار آب گفت: این کار شاهرخ ضرغام.
مسئول استخر نگاهی به قد و بالایش کرد او از قبل چیزهایی درباره شاهرخ شنیده بود شاهرخ هم برگشت و او را نگاه کرد مسئول استخر گفت اگر ایشون آورده عیبی ندارد. یک بار دیگر هم با خودش چند تا بچه گربه آورد توی استخر و حسابی آنجا را به هم ریخت اما کسی جرات برخورد با او را نداشت در کنار این کارها شاهرخ بارها در جمع بچه ها وارد می شد و آن ها را غیر مستقیم نصیحت می کردند. یک بار در جمع بچه های محل بودیم که یک دختر از آن طرف خیابان در حال عبور بود چند نفری برگشتند تا او را نگاه کنند شاهرخ عصبانی شد و چند تا حرف به اون ها داد بعد گفت: بی غیرت ها شما تو محل باید موش باشید، یعنی هیچ کس از شما بدی نبینه، بیرون محل اگه خواستید شیر باشید.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---