🌴 #یازینب...
#کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊 فصل هفتم..(قسمت
#کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
فصل هفتم..(قسمت سوم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊
#دیدار_با_امام
آقا مسیح برادر طیب می گفت: برای ملاقات به زندان رفتم. طیب گفته بود برای من قرآن و مفاتیح بیارید. شکنجه ش داده بودند بیشتر برای اینکه بگوید از امام پول گرفته تا ۱۵ خرداد رو راه بیندازد طیب هم می گفت: من همه کاری کرده ام اما تا حالا به کسی تهمت نزدم. همه کاری کردم همه خلافی کردم اما تهمت اونم به پسر فاطمه (س) نمی زنم. من نه خمینی رو دیدم نه می شناسم. اما عاشق این هستم که مَرده و وایستاده جلو این تشکیلات فاسد. حاج مسیح دادامه داد: هفته ای یک بار برای دیدنش به زندان می رفتیم. هر بار برای ما تعریف می کرد او را خیلی اذیت کرده و شکنجه داده اند. ایشان می گفت: من خیلی به برادرم دلگرمی دادم و او را به صبر و استقامت سفارش کردم و برای آرامش بیشتری کیفیت نماز شب را به او آموختم بعدها طیب گفت: من مدت هاست نماز شب را ترک نکرده ام. طیب به دلیل طرفداری از امام خمینی (ره) به زندان افتاد. به همین دلیل مورد توجه محافل مذهبی و روحانیون قرار گرفت. حتی شخص حضرت امام نیز نسبت به قضایای طیب و حاج اسماعیل مورد توجه خاص داشتند. طیب از طریق خانواده اش در دوران ندان به امام پیامی فرستاد که مضمون آن عدم تهمت زدن به ایشان و پایبندی به اصول بود. پاسخ امام ،افکار او را که حالا مدتی است دگرگون شده به سمت روشنایی سوق می دهد. طیب در این پیام ضمن بیان زندگی و بدکرداری هایش قسم می خورد که به امام خیانت نکرده و اما نیز در پاسخ می فرماید:
« آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین کننده است؛ ببین در آخرین صفحه کتابت چه می نویسی.»
شهید عراقی در خاطرات خود می گوید: روز قبل از اینکه می خواستند حکم اعدام را درباره طیب صادر کنند آقای خمینی از زندان عشرت آباد به خانه منتقل شد. ایشان در آنجا تحت نظر بود و دور و برش، ساواکی ها بود. خانواده طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی، با ترفندی خود را منزل امام رساندند. آن ها با این عنوان که از خمین آمده اند و از بستگان ایشان هستند به خانه آمدند. هم حاج اسماعیل و هم طیب بچه کوچک داشتند آقا این دو بچه را بلند کرد روی دو پا نشاند و دستی روی سر و روی آن ها کشید و دعایشان کرد خانواده طیب از امام خواستند که از حکومت بخواهد تا این دو نفر اعدام نشوند. امام فرمود: من تا حالا از این ها ساواک چیزی نخواسته ام، اما برای دفاع از جان این دو نفر می فرستم عقبشان بیایند و از آن می خواهم که ای را نکشند این ها ( خانواده طیب و حاج اسماعیل رضایی ) خوشحال شدند و از خانه بیرون آمد به فاصله یک ربع آقا پیغام داد به پاکروان رئیس ساواک بگویید بیاید من کارش دارم. پاکروان که علت احضار خود را می دانست آن روز، خودش را نشان نداد هر چه قدر آقا به ماموران داد و بی داد کرد، گفتند ما پیغام برای پاکروان فرستادیم نبوده فردا صبح هم طیب را اعدام کردند صبح اول وقت که طیب تیرباران شد پاکروان نزد آقا آمد آقا هم با عصبانیت گفت: پاشو برو.
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---