eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.5هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
10.8هزار ویدیو
35 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#معرفی_شهید_حسین_بواس🌷🕊 نام: حسین نام خانوادگی:بواس فرزند:ابوالقا
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 شهید حسین بواس متولد ۱۳۶۰ در لنگرود است که در چند سال اخیر ساکن قائم‌شهر مازندران بود. آخرین روزهای دی ماه سال ۱۳۶۰ بود که حسین چشم هاش را به دنیا گشود.اولین فرزند خانواده بود و دردانه پسر، پدر و مادری فرهنگی داشت که برای ادامه کار و فعالیت هایشان مجبور شدند چند سال بعد از تولد حسین از لنگرود به تنکابن کوچ کنند.حسین روزهای نوجوانی و جوانی اش را در یادواره های شهدا، برپایی اردوهای راهیان نور، هیات های عزاداری امام حسین علیه السلام گذراند.او با عشق به امام حسین علیه السلام و اهل بیت قد می کشید و بالنده می شد. هر چه بزرگتر می شد معنویتش بیشتر به چشم می آمد، بارها گفته بود "ای کاش در پیروزی انقلاب حضور داشتم" حسین بعد از گرفتن دیپلم، با اشتیاق وصف ناپذیری وارد خدمت سربازی شد، سربازی که تمام شد حسین که از بیکاری بیزار بود در شهرداری مرکزی تهران در واحد موتوری مشغول به کار شد، چند سال بعد او با وارد شدن به جمع ورزشکاران رزمی، توانمندی خود را در میان دیگر ورزشکاران بخصوص در فن راپل نشان داد.با پپشنهاد دو سه تا از پاسداران جذب تیپ ۳چالوس و بعدها جهت خدمت در لشکر ۲۵ کربلا راهی ساری شد. حسین با ازدواج دینش را کامل کرد و این قدم بزرگی در راه معنویتش بود، زمانی که پدر شد انگار دنیا را به او داده بودند، محمد جواد را هم مثل خودش با روحیه ی انقلابی و ولایی بار آورده بود، توی خانه مدام بازی های جنگی و آموزش تیر اندازی داشتند، ابتدای کارش با وجود اینکه ۶۰۰ یا ۷۰۰ هزار تومان حقوق می گرفت خیلی با انگیزه کار می کرد، فیش حقوقی نداشت و بسیج ویژه بود، با این حال به شدت به خمس دادن معتقد بود و می گفت پرداخت خمس در زندگی به مال آدم برکت می دهد. خبرهای سوریه را که می شنید و دوستانش را که می دید تکاپویش بیشتر می شد برای رفتن، دوست و همرزمش می گوید: حسین آچار فرانسه گروهان بود. در این مدت خیلی پیگیری کرد به سوریه برود. این بار که رفت سری سوم بود. در عملیات قبلی که در خان طومان اجرا شد و برادر خانزاده به شهادت رسید، حسین تیربارچی بود. هر چه از شجاعت او بگویم کم است. همیشه منتظر عملیات بود اصلا آرام و قرار نداشت. وقتی هم از عملیات بر می‌گشتیم او باز انرژی داشت. اگر به او کاری می سپردی می رفت و انجام می داد. این مسئله هم از روحیه بالا و انگیزه او و هم فیزیک آماده ای که داشت نشات می گرفت. این را بارها در ماموریت هایی که در کرمانشاه داشتیم دیدیم. حسین سرانجام در حالی که نگران همسر باردارش بود برای بار سوم راهی سوریه شد.رفتنی که هم خود و هم خانواده اش می دانستند بازگشتی در کار نیست.فرمانده سپاه ناحیه می گوید:" هنگامی که خبر شهادت شهید حسین بواس را به خانواده‌اش دادیم نگران حال پدر و مادر این شهید بودیم اما مادرش می‌گفت من و خواهر شهید حسین از شب قبل خواب دیده بودیم و مطمئن بودیم که فرزندمان شهید می شود."انگار همان نماز و روزها و دعاهای نیمه شبی او را لایق شهادت کرده بود. نیمه دوم فروردین ۹۵بود که حسین فدایی حرم حضرت زینب شد، از او محمدجواد هفت ساله و محمد حسینی به یادگار مانده که سه ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد.محمد حسین هرگز چهره ی پدرش را ندیده و محبتش را نچشیده است.اما بدون شک تا ابد به وجود پدری چون او افتخار خواهد کرد.پدری که فدایی حرم بود. ....🌹🍃 ...🌷🕊 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#معرفی_شهید_حسین_بواس🌷🕊 نام و نام خانوادگی: حسین بواس نام پدر : ابوا
شهید حسین بواس فرزند ابوالقاسم در روستای ملاط از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان ، در ۲۹ دی ماه سال ۱۳۶۰متولّد شد. ایشان دارای دو فرزند به نام‌های محمّد جواد و محمّد حسین و از شهدای لشکر ۲۵ کربلا مازندران بود با مهاجرت پدرش به شهرستان لنگرود در این شهر، بعد از گذراندن دوره ی آمادگی، سرانجام وارد دبستان شد.هنوز دو- سه سالی از دوران تحصیل ابتدایی اش نگذشته بود که همراه خانواده اش به استان مازندران هجرت و در شهرستان چالوس اقامت نمودند. شخصیت اولیه شهید، با مراقبت اولیاء و مجالست با هم سن و سالان بر چین شده از خانواده های مقیّد و مذهبی جان گرفت و بعدها با هدایت پدر و مادر با حضور در مساجد و مراسم های مذهبی، روحی تازه در او دمیده شد. هر چه بزرگتر میشد رشد معنویت او در میان هم سن و سالانش جلوه گری می نمود به طوری که بعضاً از او شنیده می‌شد که ای کاش در پیروزی انقلاب حضور می داشتم، بعد از اخذ دیپلم با اشتهای وصف ناپذیری وارد خدمت سربازی شد. پس از پایان خدمت سربازی اش، در شهرداری مرکزی تهران در واحد موتوری مشغول به کار شد که این بار پدر و مادرش، جهت حفظ شخصیت معنوی اش از چالوس به تهران هجرت نمودند. بعد از گذشت مدت دو سال و تشکیل خانواده، پدر و مادرش مجدداً به چالوس برگشتند وی پس از گذشت پنج سال سابقه ی کاری به درخواست خود، محلّ کار را ترک و به چالوس برگشت. با وارد شدن به جمع ورزشکاران رزمی که آن نیز تحت مراقبت پدرش انجام می گرفت، توانمندی خود را در میان دیگر ورزشکاران به خصوص در فنّ راپل نشان داد. با پپشنهاد دو سه تا از پاسداران جذب تیپ ۳ چالوس و بعدها جهت خدمت در لشکر ۲۵ کربلا راهی ساری شد. 👇👇