eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.5هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
10.8هزار ویدیو
35 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
.. دست نوشته های و_سوم( ۲۳) بسم رب الشهدا و الصدیقین خدایا شنیده ام که همین روزها باید برای دفاع از مکتب مان وارد صحنه مبارزه و جهاد شویم و خودت فرمودی که: و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا پس ما را تو راهنمایی فرما خدایا قدم هایمان را محکم دار و به دل هایمان الهام پیروزی برسان قلب های ما را سرشار از شوق فرما خوف عذابت را در وجودمان جاری ساز و قلب های سیاه وجامد ما را به نور جمالت صیقل بخش.خدایا در حالی این کلمات را بر ورق جاری می سازم که وجودم گناه گرفته وقلبم سخت گشته و چشمه اشک هایم خشکیده.خدایا تو را با زبانی می خوانم که از فرط گناه لال گشته خدایا مهم رضای توست که تو فرموده ای:و رضوان من الله اکبر. الهی رضوان خودت را به این بچه هایی که در راه تو قدم نهادند و برای احیای دین تو از دشت های جنوب تا این کوه های غرب آمده اند برسان پیروزی را نصیبشان کن مگذار که امیدشان قطع شود. اینان هر شب دعا می کنند.تا پیروزشان کنی و همین ها هستند که در غم هجران دوستان شهیدشان ناله می کنند و آمده اند تا راه آنان را ادامه دهند. خدایا ما به تو توکل می کنیم و تویی که ما را کمک می کنی پس پیروزی را به ما عطا بفرما و لو اینکه من خونم بریزد یا دست و پایم قطع گردد. الهی عظم بلائی و افرط بی سوء حالی ... و اگر قرار است که خدا با عدلش با ما رفتار کندپس واویلا و واحسرتا.با تمام این حرف ها اگر قرار باشد که گنهکارها هم به درگاه خداوند نروند دیگر چه باید کرد؟ اگر دنیایی هم گناه داشته باشیم ولی امیدم از رحمت حق و مغفرت او بر نمی گردد. می دانم که او پشیمان ها او می پذیرد.حتی اگر صدبار هم توبه خود را شکسته باشند. خدایا از این همه چیز فقط امید به رحمت تو و شفاعت اولیاء تو دارم. ما دوستداراهل بیت هستیم، ولو به زبان. پس خودت امور ما رابه عهده گیر و از گناهان مادرگذر. هو معکم اینما کنتم او با ماست هر جایی که باشیم در تنگاتنگ زندگی در یسر وعسر و در هر حال باید خدا را در نظر داشت. اگر امروز برای جنگ مهیا می شوی،باید ذکر خدا را فراموش نکنی که فرموده: انی ذاکر من ذکرنی، و انی جلیس من جلسنی، و فراموش نکن که: لا حول و لا قوه الا بالله خدایا ما را طوری کن که تمام اعمالمان خور و خواب ما زندگی و ممات ما عبادت و کردار ما، جنگ و جهاد ما و.. برای تو باشد تا بتوانیم بگوییم: ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. باید تکه تکه وجودمان خدا باشدباید هیچ گاه از او غافل نویم و همواره بدانیم که در محضر اوییم و بدانیم که هر کاری به دست اوست. الهی و ربی من لی غیرک.. که گاه واقعه هایی در مسیر زندگی پیش می آید که انسان را به طورکامل عوض می کند و مانند یک اخگر آتش بر روح پر تلاطم آدمی همواره اثر می گذارد مانند یک قرین و همسایه همیشه میهمان اندیشه آدمی است. اصلا شاید بتوان نام آن را نقطه عطف نهاد ولی برای به دست آوردن این نقطه عطف نباید مشتق های منحنی را مساوی صفر قرار داد. اما اینجا صحبت از مشتق و محورهای متعامد نیست. صحبت از وجود و تمامی زندگی است که نه تنها مشتق های آن بلکه همه اش مانند صفر یک دایره تهی و تو خالی پیش نیست. و راستی این وقایع چند اندک هستند شاید چندین و چند سال از عمر بگذرد ولی هیچ واقعه تکان دهنده ای برای انسان به وجود نیاید. اما باری تعالی به موجب صفت رحمانیه خود هر کس را به فراخور ظرفیت وجودی اش از این فیض الهی سرمشت خواهد کرد. اگر وقایع زندگی را مرور کنی نه سرسری بلکه با دقت نقش تقدیر را خواهی یافت. ولی هر چه باشد این تقدیر و هزازان گونه دیگر انتهایی دارد به نام مرگ نقطه پایان زندگی ظاهری و آغاز باطن زندگی اینجاست که در برابرچگونه زیستن چگونه مردن را هم باید بدانیم اما راستی جریان چیز دیگری بود منظور یکی از آن وقایع است: شب جمعه است و هوای صاف آسمان با آن همه ستاره اش حکایت ما را رنگین تر می کند. دشت خونبار جنوب همچون سطح آرام آب، یا قلب شهید، صاف صاف تا افق کشیده شده و در آن دورها به آسمان می پیوندد.صدای نوحه از بلند گوی یکی از گردان ها به گوش می رسد. گویی امشب دعای کمیل باشد که در یکی از گردان های تیپ اجرا می شود. بعد از مدتی راه رفتن در این مقر که هنوز سر و ته آن را نمی دانی با تشخیص جهت صدا محل دعا را پیدا کردی و وقتی وارد شدی چون جا نبود مانند خیلی از بچه ها بر روی خاک نشستی و مشغول خواندن دعا شدی و آن مداح با صدای زیبایش دعا را پیش می برد: اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا. اللهم اغفرلی.. در بین دعا گاه گاه چیزهایی می گفت و در آن میان حکایتی را به شرح زیر بیان کرد :در یکی از جبهه های جنوب عده ای از بچه ها مشغول خواندن دعای کمیل بودند و می گفتند : وقتی دعا که به این جمله رسید: الهی و ربی من لی غیرک.. .. ...‌ ... @Yazinb3