eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصریقین🌷🕊 دلداده‌ی ارباب بود.. درِ تابوت رو باز کردند این آخرین فرصت بود.. بدن رو برداشتن تا بذارن داخل قبر بدنم بی‌حس شده بود.. زانو زدم کنار قبر دو سه تا کار دیگر مانده بود.. باید وصیت‌های محمدحسین رو مو به مو انجام میدادم.. پیراهن مشکی‌اش رو از توی کیف در آوردم.. همان که محرم‌ها می‌پوشید.. یک چفیه مشکی هم بود صدایم می‌لرزید.. به آن آقا گفتم که این لباس و این چفیه را قشنگ بکشد روی بدنش.. خدا خیرش بدهد توی آن قیامت؛ پیراهن رو با وسواس کشید روی تنش و چفیه رو انداخت دور گردنش جز زیبایی چیزی نبود.. به آن آقا گفتم: می‌خواست براش سینه بزنم شما میتونید؟! یا بیایید بالا خودم برم براش سینه بزنم بغضش ترکید دست و پایش را گم کرد نمی‌توانست حرف بزند چند دفعه زد رو سینه محمدحسین بهش گفتم: نوحه هم بخونید.. برگشت نگاهم کرد صورتش خیسِ خیس بود نمیدونم اشڪ بود یا آبِ باران..؟! پرسید: چی بخونم..؟! گفتم: هرچی به زبونتون اومد.. گفت: خودت بگو.. نفسم بالا نمی‌آمد انگار یکی چنگ انداخته‌ بود و گلویم رو فشار می‌داد.. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم.. گفتم:از حرم تـا قتلگاه زینب صدا می‌زد حسین دست و پا می‌زد حسین زینب صدا می‌زد حسین سینه می‌زد برای شانه‌هایش تکان می‌خورد برگشت با اشاره به من فهماند همه را انجام دادم.. خیالم راحت شد پیشِ پایِ ارباب تازه سینه زده بود.. .. .. .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
شب جمعه ست چند تا پست هم از شهدا بفرستیم 🌷🕊 ان شاءالله اون هم ما رو یاد کنند😔 شهدا رو یاد کنیم با ذ
یک شب، نزدیک اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار! معمولا عصرها برسر مزارش می‌رفتم ولی آن روز صبح، نماز خوانده راهی گلزار شدم! همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم، دختری آمد و با گریه مرا بغل کرد، کمی آرام که شد گفت: عکس شهیدتون رو توی خیابان دیدم به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید! با شما یک قراره می‌گذارم اگر فردا صبح آمدم سر مزارت و همسرت را دیدم، می‌فهمم که من اشتباه کرده‌ام! و‌ اگر به حق باشی از خودت به من یک نشونه‌ای میدهی! من هم خوابی را که دیده بودم تعریف کردم گفتم: من معمولا غروب‌‌ها اینجا می‌آیم ولی امروز خود حمید خواست که اول صبح بیایم... 🌹🍃 🌷🕊 💐🕊 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---