🌴 #یازینب...
صبح روز ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ فهمیدیم که... #علمدار_نیامد،،،😭 دقیقا یعنی چی! بلند شو علمدار....😭 بلند ش
یاد کنیم تمام شهدا را..😭
یاد کنیم تمام رفیق های شهیدم رو 😭
اسم شهدا را نمیارم شاید یکی رو جا بندازم اون وقت شرمنده میشم😭
شهید...شهید...شهید...😭
شهدا التماس دعا..😭
🌴 #یازینب...
گفت روزای آخر روضه هر دهه فاطمیه، یا شبای آخر…
روضه ابالفضل میخونن… علتش هم اینِ، روضه ی دست شکسته رو باید دست بریده جمع کنه…
همه ی ما یه جوری عاشق ابالفضلیم…
یه نوحه رو از بچگی زمزمه می کنیم و گریه می کنیم..
🌴 #یازینب...
گفت روزای آخر روضه هر دهه فاطمیه، یا شبای آخر… روضه ابالفضل میخونن… علتش هم اینِ، روضه ی دست شکسته ر
سقای دشت کربلا (اباالفضل)۳
دستش شده از تن جدا (اباالفضل)۳
😭
🌴 #یازینب...
سقای دشت کربلا (اباالفضل)۳ دستش شده از تن جدا (اباالفضل)۳ 😭
امان از دل زینب...😭
اباالفضل یه گریه کن داره برا همه عالم بسه…
گفت روز اربعین تا اومدن…😭
زینب یه نگاه کرد دید سکینه داره میره سمت علقمه…😭
گفت عزیزم همه جای عالم گریه کن بابا دختره…
یه نگاه کرد گفت: عمه تو برا بابام گریه می کنی…😭
رباب برای علی اصغر گریه میکنه…😭
نجمه برا قاسم گریه میکنه…😭
لیلا برا علی اکبر گریه میکنه عمه! عموم ابوالفضل کربلا کسی رو نداره…😭
می خوام برا عموم اباالففضل گریه کنم…😭
آقا جانم...😭
هر کی بخواد از بالای بلندی روی زمین بیافته زود دستش رو جلو میاره…😭
دست و جلو میاره صورت آسیب نبینه… 😭
حالا آقایی که تیر تو چشمه…😭
دست بریده از روی بلندی رو زمین افتاد…😔
یه جور صدا زد یا اَخا! اَدرک اَخا…😭
همونجور که امام حسن مجتبی علیه السلام توی کوچه رو این خاکا میگشت گوشواره مادر رو پیدا کرد…
راوی میگه…
دیدن حسین این خاکا رو کنار میزنه…
دیدن یه چیزی رو برداشت…
اومدم جلو دیدم دست بریده عباس…
صدا حسینت بره امشب کربلا…😭
حسین...😭
گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
نگران حرمم آبرویم در خطر است
قامت خم شده را هرکه ببیند گوید
بی علمدار شده دست به کمر است
داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
نیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی
چون ملائک بدنت پر شده از بال و پرت
🌴 #یازینب...
آقا جانم...😭 هر کی بخواد از بالای بلندی روی زمین بیافته زود دستش رو جلو میاره…😭 دست و جلو میاره صور
یاحسین...😭
دستشو انداخت زیر کتف عباس بالا آورد…
دید این لبا مثل ماهی به هم میخوره…😭
صورت نگم چه صورتی…
صورت متلاشی شده…گفت: آقا من فقط ازت یه خواهش دارم اونم اینه…تا زندم نفس میکشم منو سمت خیمه نبر…
آخه من به سکینه وعده ی آب دادم…😭
اگر روضه از شرمندگی اباالفضل بخوای بخونی حرف زیاده… گفت همچین که مشک رو گرفت، دستش رو بریدن…
باز میگفت یه دست دیگه دارم…
با دندون که مشک رو گرفت…شرمندگی عباس از اونجایی شروع شد که حرمله تیر به مشک زد…
حس کرد این مشک داره هر دقیقه خالی تر میشه…
بچههای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها نقل می کنن:
میگن:اوایل جنگ سوریه اطراف حلب درگیر بودیم یه تعدادی ازبچه های لبنانی حزب الله لبنان هم با ما بودند ، کنارخودِ بچههای سوری یکی از روستاهایی که ما مستقر بودیم درگیری خیلی بالا گرفت داعش نزدیک و نزدیک تر شد، تا اینکه اونایی که میتونستن از روستافرارکردن ، رفتن فقط ضعیف هاموندن…بیچاره هاموندن…
🌴 #یازینب...
بچههای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها نقل می کنن: میگن:اوایل جنگ سوریه اطراف حلب درگیر بودیم
اونی که نمیتونست فرارکنه وای چی شد؟!
یادم افتاد عصر عاشورا پسر بچهها فرارکردن…
دختربچه ها هِی زمین میخوردن هی لباس عربی زیرپاشون گیر میکرد…😭
🌴 #یازینب...
اونی که نمیتونست فرارکنه وای چی شد؟! یادم افتاد عصر عاشورا پسر بچهها فرارکردن… دختربچه ها هِی زمی
خلاصه یه تعداد پیرمرد، پیرزن موندن یه تعدادی هم مریضا موندن یه سری زن بابچههای کوچیکم موندن…
داعش منطقمون رو محاصره کرد چند روز از محاصره گذشته بود😭…
رزمندهها دونه دونه شهید میشدن بخاطر مقاومت این رزمندهها میگفت نتونستن وارد بشن صبح و شب مشغول دفاع و جنگ بودیم…😭