eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
پلاک نداشت اصلا هیچ نوشته ای نداشت امیدوار بودیم زیر پیراهنش اسمش را نوشته باشد نوشته بود : اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🕊🌷🌷🕊 امیرمحمد اژدری، از جهادگران و عضو شورای مرکزی قرارگاه امام رضا بود که سال گذشته در حین انجام ماموریت جهادی به درجه رفیع شهادت رسید. امیر محمد اژدری ۲۵ ساله و ساکن تهران بود. او که از فعالین گروه‌های جهادی در این سال‌ها به شمار می‌رفت، بیش از هفت سال به جهاد در مناطق محروم کشور مشغول بود. مسئولیت گروه پزشکی و درمانی امام رضا مسئولیت گروه عمرانی امام رضا و عضو شورای مرکزی قرارگاه امام رضا بود. اژدری در اکثر استان‌های کشور از جمله لرستان، خوزستان، خراسان، کرمانشاه، ایلام و … سابقه انجام فعالیت‌های جهادی داشت. او سال گذشته در حادثه زلزله کرمانشاه از پیش‌قدمان جهادی برای کمک به مردم زلزله زده بود. پدر شهید : وقتی که امیرمحمد ۱۳ سال داشت برای اولین بار به اردوی جهادی رفت. او از این اردو بسیار تاثیر گرفته بود و همین شروعی بود برای فعالیت‌های جهادی ۱۳ ساله او تا اینکه در این راه به شهادت رسید.* بعد از اینکه امیرمحمد وارد دانشگاه شد با همکلاسی‌های دوران مدرسه اش و معلم آن دوره (آقای مسکنی) «قرارگاه جهادی امام رضا» را راه اندازی کردند و در آن به فعالیت پرداختند و اوج فعالیت‌های او در این قرارگاه آغاز شد. پدر شهید اژدری با اشاره به اینکه فرزندش دغدغه مشکلات مردم را داشت، گفت: آنقدر دغدغه و درد مردم را داشت که ما او را خیلی کم در خانه می‌دیدیم و مدام در حال رسیدگی به مشکلات، در جلسات و یا فعالیت‌های جهادی بود. عشق و دلسوزی او نسبت به مردم توصیف ناپذیر است. وی بیشتر روز‌های هفته را مشغول فعالیت جهادی بود تا جایی که شاید ۲ یا ۳ روز در هفته آن هم ما او را چند ساعت در خانه می‌دیدیم و بیشترین دغدغه اش باز کردن گره مشکلات مردم بود دوستان او هم به اتفاق همین را می‌گویند که او حتی در کار‌های اداری و ... نیز مشکل‌گشا بود و هر جا کار بچه‌های جهادی گیر می‌کرد به امیرمحمد زنگ می‌زدند. کار‌های جهادی که او انجام می‌داد آنقدر گستردگی داشت که ما ثلثِ ثلث آن را هم نمی‌دانستیم. بعد از شهادتش متوجه گستردگی فعالیت‌هایش شدیم و تا این حد گستردگی اقدامات او را نمی‌دانستیم. تا قبل از سال ۹۳ گروه‌های عمرانی را به مناطق محروم کشور می‌برد و بعد از سال ۹۳ آغازگر اردو‌های جهادی پزشکی بود که این کار بسیار کار سنگینی بود، اما او به خوبی توانست از پس آن بربیاید و با استقبال گسترده‌ای روبرو شد. پدر شهید اژدری در مورد خلقیات پسرش گفت: اخلاق خوش او زبان زد همه جهادگر‌ها است و از بچگی نیز شیطنت و آزار و اذیتی نداشت و حتی خواسته‌ای نیز نداشت و خیلی از دوستان او نمی‌دانستند که او در منطقه یکِ تهران زندگی می‌کند و بعد از شهادتش تعجب کرده بودند که او در این منطقه زندگی می‌کند و با این حال تا این حد به فکر محرومین است. با وجود اینکه تمام امکانات برایش مهیا بود عشق این را داشت که به محرومین کمک کند. گاهی به او تذکر می‌دادیم که فعالیت هایت را کمتر کن چرا که با این از حجم فعالیت اگر بخواهی ازدواج کنی دختر‌های امروز با این شرایط کنار نمی‌آیند، اما همیشه تکه کلامش این بود که کار‌های را که من انجام می‌دهم بعدا خواهید فهمید که چه بوده است و ما تا آن زمان متوجه حرف هایش نمی‌شدیم. هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
#کتاب_آقای_شهردار🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#سردار_شهید_مهدی_باکری 🌷🕊 فصل دوم..(قسمت آخر)🌹🍃
🌹🍃 : 🌷🕊 🌷🕊 فصل سوم..(قسمت اول)🌹🍃 🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین اصلان هر چند لحظه يك بار ناخودآگاه از صداي انفجارها خم و راست ميشود. آقا مهدي، آتش خيلي شديد شده. آدم نميتواند رد بشود؛ چه برسد بـه لـودر. نميتوانيم جلو برويم! آقا مهدي از بيل پايين ميپرد. صدايشان را ميشنوم: االله بنده سي، آنچه بچهها زير آتش دشمن بـدون خـاكريز و جـان پنـاه دارنـد مـيجنگنـد، آن وقـت شـماها ميترسيد جلو برويد؟ پس توكلّتان كجا رفته؟ به خدا اگر ميتوانستيم رد شويم، حرفي نبود. به حضرت عباس رد مـيشـويم. اما ميبيني كه نميشود. ـ اين حرفها چيست؟ خدا حضرت ابراهيم را از دل آتش نمـرود صـحيح و سـالم درآورد. اين آتش كه چيزي نيست. چند خمپاره در نزديكيمان منفجر ميشود. آقا مهدي ميپرد توي بيـل. صـداي اصلان را ميشنوم: «يا علي... حركت ميكنيم! دوباره لودر حركت ميكند. گلوله ها و تركشها با صدايي ناهنجار بـه بدنـه و بيـل لودر ميخورند. دست آقا مهدي را ميكشم و ميگويم: آقا مهدي، مواظـب باشـيد. آتش زياد است. آقا مهدي حرفي نميزند. يكباره صداي شادمانه او بلند ميشود: خدا را شـكر... رسيديم! آقا مهدي از بيل پايين پريد. به زحمت بلند مـيشـوم. گوشـة آسـمان در حـال روشن شدن است. بچه ها با خوشحالي به استقبالمان ميآيند. ميدانم كه ديـدن آقـا مهدي را زير آتش و در خط اول باور نميكنند. با كمك يكي از بچه ها پايين ميآيم. لودرچي با جديت در طول خط سرگرم خاكريز زدن ميشود. لنگ لنگان و بيسيم به دوش، همراه آقا مهدي به بچه ها سرميزنيم. آقا مهدي متوجه لنگيـدنم مـيشـود و ميگويد: چه شده ابراهيم... زخمي شدي؟ ميگويم: چيزي نيست. زانوم كمي ضربه خورده.آقا مهدي بيسيم را از پشتم برميدارد و ميگويد: چرا زودتر نگفتي مؤمن؟ بـرو استراحت كن. تو اين وضعيت؟ ـ به اميد خدا ديگر خطري نيست. موقع برگشتن، صدايت ميكنم... برو. با آنكه دلم نميآيد ازش جدا شوم، امـا بناچـار مـيروم و سـنگرِ خرابـهاي پيـدا ميكنم. يك امدادگر ميبيندم. ميآيد سراغم و زخمم را پانسمان ميكند. از شـدت خستگي به خواب ميروم. با صداي انفجار مهيبي از خواب ميپرم. آسمان روشن شده است و صداي لودرها لحظهاي قطع نميشود. بچهها روي خاكريز ميجنگند و بـه سـوي دشـمن شـليك ميكنند، به زحمت بلند ميشوم. خاكريز تا چشم كار ميكنـد، ادامـه يافتـه اسـت. اضطراب ميگيردم. چرا از آقا مهدي غافل مانده ام؟ نميدانم كجاست و چه ميكنـد. لنگ لنگان راه ميافتم. سراغش را از هر كس ميگيرم، نمـيدانـد. دلشـورهام بيشـتر ميشود. نكند بلايي سرش آمده باشد. يك بسيجي كه در حال پر كردن خشابش است، ميگويد: آقا مهدي؟ آنجاست. دارد خاكريز ميزند. جا ميخورم. خاكريز ميزند؟ چشمم به يك لودر مي خـورد كـه منهـدم شـده و صندلي رانندهاش خيسِ خون است. دلم هرّي ميريزد. از تك تك لودرچيها سـراغ آقا مهدي را ميگيرم. يكي از لودرچيها كه چفيه به سر و صورت بسته، با دست بـه لودر آخري اشاره ميكند. افتان و خيزان به لودر ميرسم. آقا مهدي، فرز و چـالاك، فرمان ميچرخاند، دنده چاق ميكند و بيل پـر از خـاك را روي خـاكريز مـيريـزد. صدايش ميكنم. برايم دست تكان مـيدهـد. ناگهـان خمپـارهاي در نزديكـي لـودر ميتركد. ميخزم روي زمين و تركشها ويزويزكنان از بالاي سـرم مـيگذرنـد. انگـار هزاران زنبور به جايي ميروند. سر بلند ميكنم و آقـا مهـدي را مـيبيـنم كـه روي فرمان افتاده است. شوكه ميشوم. درد پايم را فراموش ميكنم. نعره كشان ميدوم به سوي لودر و بالا ميروم. آقا مهدي، خيس خون روي فرمان نفس نفس ميزند. ميكشـمش پـايين. چنـد نفر به سويمان ميدوند. ضجه ميزنم: تو را به خدا، يك كاري بكنيـد... آقـا مهـدي زخمي شده.... آقا مهدي چشم باز ميكند و با صداي خفه ميگويد: چه شـده االله بنـده سـي... چيزي نيست، گريه نكن. اصلان جلوتر از ديگران سر ميرسد. ميزند به سرش. يا جدة سادات... چه شده آقا مهدي؟ آقا مهدي ميخواهد بلند شود؛ نميتواند. اصلان، چفيهاش را دور بدن آقا مهـدي ميبندد. چفيه سرخ ميشود. آقا مهدي به خاكريز اشاره ميكند و با درد مـيگويـد: براي فتح اينجا خيليها شهيد شدهاند. نبايـد يـك وجـب از اينجـا دسـت دشـمن بيفتد. خاكريز را تمام كنيد. يك تويوتا وانت ميآيد. به زحمت آقا مدي را سوار ميكنـيم. بچـه هـا بـه سـر و صورت ميزنند و گريه ميكنند. ماشين حركت ميكند. نشسته ام كنار آقا مهدي و بغلش كردهام. دستانم خيس خون است. آقـا مهـدي، لبخند بيرنگي ميزندو ميگويد: ديدي ابراهيم، خدا ما را هم از زيـر آتـش نمـرود گذراند. ميگريم و به جاده چشم ميدوزم. ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
به کما رفت😔 ۷۳ ساله مادر مجید شهریاری شهید هسته‌ای کشورمان به علت درگیری با بیماری کرونا به کما رفت. یا من اسمه دوا و ذکره شفا..🌹 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
امروز ساعت ۱۹:۳۹ سخنرانی مهم جناب سید حسن نصراالله دبیرکل حزب الله به مناسبت چهلم درگذشت حاج عباس الیتامی فرمانده ارشد نظامی مقاومت ایراد خواهد شد. پیش بینی میشه سید بخشی از سخنانش را به اخرین تحولات منطقه و لبنان هم اختصاص بدهد بویژه کشتیهای حامل نفت و گازوئیل ایران!🇮🇷🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
19.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلای معلی روز عزای تاریخی بنی اسد ورود بانوان عزادار به حرم مطهر امام حسین علیه السلام یک شنبه ۱۳ محرم ۱۴۴۳ برابر با ۳۱ مرداد ماه ۱۴۰۰. ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
18.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
، ... ۸سال از شهادت پاسدار والامقام انقلاب اسلامی شهید علی زاده‌اکبر گذشت؛ خانواده‌اش در این فراق چه سختی‌هایی را متحمل شدند؟ فقط خدا میداند و شهید...😔 💐 🏴🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🏴 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
من مشتاقِ اینم که رنگ خدا بگیرم و بتونم تجلی حداقل یک صفت الهی تو زمین باشم..! 🌷🕊 💐 🏴🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🏴 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---