فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من کم نمی آورم
مگر زمانی که
دلتنگت می شوم...... 💔
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_94
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢
💢🌱💢
🌱💢
💢
#پاد❤️🔥
#مرضیه_یگانه
#پارت_95
اول تردید داشتم.
حتی وقتی صدای بوق موبایل مسیحا در گوشم پیچید ، چند باری خواستم تلفن را قطع کنم .
اما باز نتوانستم و بالاخره صدای مسیحا به گوشم رسید.
_ سلام ...چی شده به من زنگ زدی؟ اتفاقی افتاده ؟
اینکه همان اول بسم الله نگران شده بود کمی منو متعجب کرد.
_ نه ... نه طوری نشده ...همونطور که گفتم امروز سعی کردم غذا درست کنم.
در صدایش ذوق خاصی را به نمایش گذاشت.
_ واقعاً تونستی غذا درست کنی؟!...
نمیدونم به خاطر تاثیر صدای پر از اشتیاقش بود که من هم لبخندی به لبم زدم یا نه که گفتم:
_ آره ... تونستم ... یه ذره سخت بود ولی از پسش بر اومدم ...
احساس کردم حتی خندید :
_آفرین ...چه خوب!... خب چی درست کردی؟!
اینجا بود که لبم را آهسته گزیدم و گفتم: _دوست داری بدونی چی درست کردم؟!
متعجب پرسید:
_ خب آره...
_ پس بیا خونه... ناهار اگه میتونی ، بیا خونه... اگرم نتونستین من ناهار نمیخورم تا شب که برگردی.
صدایش دیگر شنیده نشد.
آنقدر که مجبور شدم دوباره بپرسم :
_شنیدی مسیحا... ناهار میای؟
و این بار صدایش با ذوقی در گوشم پیچید، که احساس کردم قلبم مُرده ام ، دوباره به تپش افتاد.
_ آره ... آره حتماً میام ... آره ... فوقش دو سه ساعت مرخصی میگیرم ...چه اشکال داره ...حتماً ارزش غذایی که تو زحمتشو کشیدی رو داره ...غذا رو آماده کن ... الان دیگه میام... الان راه میافتم .
و بعد تماس رو قطع کرد.
باورم نمیشد .
سر یک غذا درست کردن ساده ، اینقدر مسیحا ذوق کند!
اصلاً نمیتوانستم حس و حالش را درک کنم.
او الان بهترین بهانه را داشت برای اینکه بتواند از شرم خلاص شود.
پاهای من بیحس شده بود و میتوانست همین را بهانه کند که همسر مناسبی برایش نیستم .
شاید خیلیها هم با او همدردی میکردند و حتی حرفش را میپذیرفتند اما او اصرار داشت که مرا به زندگی برگرداند!!!
اصرار داشت رفتارش تغییر کند...
با من مهربان باشد و حتی نگران حالم...
نمیدانم انگار یک جایی از این ماجرا عجیب بود!
آنقدر عجیب که مثل یک تکه گمشده از یک پازل مرا کنجکاو میکرد برای دانستن....
اما هیچ راهی هم برای دانستن نبود جز صبر...
⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖ نویسنده راضی نیست❌
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🌱_______ 🌱_______🌱_______
@yeganestory
____🌱_________🌱_________
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
زیباترین حالت عشق♥️
به کسانی که لابلای مشغله شان
وقتی برایت پیدا میکنند
احترام بگذار ...
اما عاشق کسانی باش که
وقتی به آنها نیاز داری
تمام مشغله شان
را فراموش میکنند
تا تورابه آرامش برسانند ...
زندگی تون سرشار از آرامش💕
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش همینی بشه که صائب تبریزی میگه ........
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
وكما يكون قلبُك تكون الدُنيا في عينيك
قلبت
هر شکلی باشد
دنیا آنگونه به چشمت میآید...
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
زندگی چیزی نیست جز
امیدهای کوچک ما...🌱
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
•دل هایی که شاد میکنی،
میشه عجب شانسی آوردم های زندگیت...♥️
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یکی گفت:
چه دنیای بدی
گلها هم خار دارند...
دیگری گفت:
چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پرخار
هم گل دارند...
عظمت در نگاه است
نه در چیزی که می نگریم!
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرِ پیریام اگر معرکه گیری باشد
من تو را، باز تو را، باز تو را میخواهم🫀💫
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_95
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢
💢🌱💢
🌱💢
💢
#پاد❤️🔥
#مرضیه_یگانه
#پارت_96
طولی نکشید که مسیحا آمد.
همین که وارد خانه شد و در خانه را پشت سرش بست ، نگاهش کردم.
عمیق عطر خوش ماکارونی را به مشام کشید و گفت:
_ عجب بویی داره !... چیکار کردی تو !
و با لبخندی پر از ذوق و شوق سمتم آمد. مقابل ویلچرم ایستاد و بعد روی دو زانو خم شد و دو زانویش را روی زمین گذاشت و مقابلم نشست.
نگاهش به دستانم بود.
عجیب دستانم را نگاه کرد و حتی دستانم را گرفت و زیر نظر دقیقش بررسی کرد.
_ ببینم دستتو که نبریدی ...خودتو که نسوزندی؟!
خنده ام گرفت .
حتی فکرش هم نمی کردم که منظورش از این کار ، این باشد .
_نه ...نسوزوندم ... ولی خیلی سخت بود. دفعه اول بود... مثل آدمای عادی نمیتونستم راه برم و کارمو بتونم راحت انجام بدم... یه ذره سخت گذشت .
احساس کردم طوفانی از غم در چشمانش نشست .
به زحمت لبخندی روی لبش آورد و گفت:
_ ولی تونستی مگه نه؟!
ای کشیده ای گفتم :
_ ای آره... تونستم ولی... ولی کاش پاهام حسش برگرده ...واقعاً نمیتونم با این شرایط کنار بیام... بعد از اینکه ماکارونی رو درست کردم ، نشستم نیم ساعت کامل گریه کردم ...
احساس کردم تمام وجودش مثل من پر از غم شد .
_چرا ؟!
_چون احساس میکنم ...همه این اتفاقا واسه اون راننده بی ملاحظه ایه که این بلا رو سرم آورد... بعدم فرار کرد و رفت...
اگر این اتفاق سر من نمیاومد ...من الان اینجا ... تو گوشه خونه ... روی ویلچر نیافتاده بودم... یه آدم سالم بودم که کلی آرزو داشتم ...
حتی اگه از تو هم جدا میشدم... بازم زندگیم ، یه زندگی متفاوت بود ... اما الان ...همه چشماشون به زندگی ماست ...
که ببینن تو تا کی میتونی... تا کی میتونی منو تحمل کنی... کی صبرت لبریز میشه... کی منو طلاق میدی ....
دیگه الان برای همه ، این باور شده که ببینن زندگی ما که تا کجا پیش میره ...و کی به هم میخوره ...
مسیحا انگار وا رفت .
دستانش شل شد و افتاد.
_ این چه حرفیه؟!... یعنی چی؟!... کی گفته ما میخوایم طلاق بگیریم؟!
و بغضم شکست .
حرفهایی که هیچ وقت به او نگفته بودم ، در آن لحظه بر سر زبانم ، بیاختیار جاری شد .
و تمام رازهای آن چند هفته را برایش بازگو کردم.
⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🌱_______ 🌱_______🌱_______
@yeganestory
____🌱_________🌱_________
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منی که میان دردهایم
تو را درمان دیدم...❤️🩹
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝