♡
می گوینـد قِسمـت نیسـت
حڪمـت اسـت...
خدایـا مـن معنـیِ
قِسمـت و حڪمـت را
نمـی دانـم امـا تـو
معنـیِ طاقـت را
می دانـی ...
مـگـه نــه؟!
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
🌸🍃آرامش...
هنر نپرداختن
به مسائلی است
که حل کردنشان
سهم خداست
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
از شیخ بهایی پرسیدند:
"سخت می گذرد" چه باید کرد؟
گفت: خودت که می گویی
سخت "مـی گذرد"
سخت که "نمی ماند"!
پس خــُــدا را شکر که
"می گذرد" و "نمــی ماند".
امروزت خوب یا بد "گذشت"
و فردا روز دیــگری است...
قدری شادی با خود به خانه ببر...
راه خانه ات را که یاد گرفت،
فردا با پای خودش می آید.🌸
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_117 ب
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢
💢🌱💢
🌱💢
💢
#پاد❤️🔥
#مرضیه_یگانه
#پارت_118
با صدای زنگ در ، همه هول کردند ، هر کسی به سمتی میدوید و کاری داشت انجام میداد.
سودابه خانم چادرش را سر کرد .
حمیرا سمت اتاق دوید و مسیحا در حالی که پیراهنش را مرتب میکرد گفت:
_مامان درو باز کنم؟!
و سودابه خانم اجازه داد.
- آره مامان جان... زشته پشت در موندن... برو برو درو باز کن... برو تعارفشون کن بیان تو ... برو به استقبالشون..
و بعد مسیحا دکمه باز شدن در را از روی آیفون زد و در ورودی خانه را باز گذاشت و از همان جا با صدای بلند گفت:
_ بفرمایید خوش آمدین بفرمایید...
و کمی بعد یک مرد مسن و یک خانم میانسال و جوانی که کت و شلوار پوشیده بود و دسته گلی در دستانش بود ، وارد خانه شدند.
خیلی دلم میخواست در مقابل نگاه متعجب آنها که چرا من از روی مبل بر نمیخیزم ، با همه توانم برخیزم اما نشد.
احساس کردم که آنها تعجب کردند.
شاید هم این کار مرا یک نوع بی ادبی در ذهنشان تصور میکردند.
به همین دلیل فوری گفتم:
- ببخشید که نمیتونم از جام بلند بشم.
و مسیحا برای رفع هرگونه سوء تفاهمی ، در ادامه حرف من ، گفت:
_ بله ... همسرم چند وقت پیش یه تصادفی داشتند که الان در دوره نقاهت به سر میبرند.
یه مقدار هنوز کسالت دارن...
مرد میانسال گفت:
_نه خواهش میکنم راحت باشن مشکلی نیست.
همه نشستیم دور میزی که وسایل پذیرایی روی آن چیده شده بود و مسیحها بعد از مکثی گفت:
_خوب خوش آمدید راحت آدرس رو پیدا کردید؟
خانم میانسال مادر خواستگار حمیرا گفت:
_بله آدرس مشکلی نداشت... محله خوبی هم هست.
باز سکوت حاکم شد تا اینکه سودابه خانم گفت:
_حسنا جان عروس من هستند... اتفاقا تازگیا هم ازدواج کردند.... از بس این حسنا جانِ من دختر خوبی بود نمیدونم چی شد چشمش زدن... چه اتفاقی افتاد نمی دونم... یه از خدا بیخبری ، با ماشینش زد به این دختر طفل معصوم من ...
خدا ازش نگذره....چقدر شبا نفرینش میکنم ... فرار کرد و رفت... این دختر منم پاهاش اینطوری شد.... ولی خب الحمدالله خیلی حالش خوبه...
داره بهترم میشه ... داره جلسات فیزیوتراپی میره ... ایشالا به زودی سلامتیشو به دست میاره.
⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🌱_______ 🌱_______🌱_______
@yeganestory
____🌱_________🌱_________
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
اگه خوب تا كرديد نشد،
مچاله كنيد بندازيد دور...
اعصابتون و آرامشتون
روح و روانتون
خيلى مهم تره...
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
هیچ چیزی به عنوان ملاقات تصادفی وجود ندارد!
هر کس در زندگی ما
یا یک امتحان است
یا یک مجازات
یا یک هدیه...
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
نه ثروت تاکنون زاییده مردی
نه قصر وکاخ درمان کرده دردی
برو انسانیت را مشتری باش
قضاوت میشوی باآنچه کردی
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
خدایا شکرت...!
برای هر چیزی که اولش گله کردم ولی بعدش فهمیدم که قشنگتر از این نمیتونستی بچینی واسم برای هر شبی که فکر میکردم امکان نداره صبح بشه ولی شد برای هر مشکلی که فکر نمیکردم حل بشه ولی حل شد. برای هر روزی که فکر میکردم ادامه دادن غیر ممکنه ولی ممکن شد...
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلداتون مبارک بهترین های من 🍉❤️
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
امید این شکلیه، زخم رو درمان نمیکنه فقط قشنگ ترش میکنه.❤️🩹
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_118
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢
💢🌱💢
🌱💢
💢
#پاد❤️🔥
#مرضیه_یگانه
#پارت_119
با این حرف سودابه خانم سرم را پایین انداختم و از خجالت آب شدم...
حس بدی داشتم.
نمیخواستم در مقابل نگاه دیگران تحقیر شوم یا در مقابل نگاه ترحم برانگیز دیگران باشم.
اما با پیش زمینهای که سودابه خانم گفته بود ، این اتفاق افتاد، و مسیحا سرفهای کرد و سکوت سنگینی جمع را به هم زد.
_خب بفرمایید... از خودتون پذیرایی کنین ... بفرمایین خیلی خوش آمدین..
نمیدانم، دیگر من در بحثها نبودم یا گوشم شنوا نبود، در تمام حرفهایی که زده میشد ، من فقط در فکر و خیال خودم غرق بودم.
فکر اینکه چرا سودابه خانم همان اول مجلس ، بحث پاهای مرا پیش کشید ؟!
با اینکه میدانستم ته دلش هیچ حرفی یا حدیثی نیست ، اما بیاراده از او ناراحت شده بودم و بغضی سنگین در گلویم متولد شده بود.
خیلی سعی میکردم سرم را بالا نیارم تا اشکانم جاری نشود اما بی اختیار اشک هایم از پهنای صورت میچکید.
دستمال کاغذی که میان دستم بود را آهسته و مخفیانه روی اشکانم کشیدم.
کمی بعد بحثها سمت بحثهای شغل و کار و زندگی و خانوادهها رفت و دیگر کسی حتی یادش نبود که اول بحث من و آن تصادف لعنتی به میان آمده بودیم.
همه چیز آن شب خوب پیش رفت .
دیگر کسی از من نپرسید و در آخر سر هم خانوادهها از هم خداحافظی کردند و مجلس به پایان رسید..
آخر شب، آخر وقت، بعد از مراسم و رفتن مهمانها وقتی به خانه مان برگشتیم مسیحا گفت:
_خانوادهی خوبی بودن... کاش حمیرا قبول کنه... به نظر من پسره خیلی خوبی بود.
البته اگر حمیرا عاقل باشه ... نه به نظرت اینطور نیست؟
وقتی سکوت مرا دید ، سمت من آمد. خودش مرا روی مبل گذاشته بود و من هنوز هم همانجا نشسته بودم که جلو آمد و چانهام را با انگشتی که زیر چانهام زد بالا آورد و گفت:
_ چی شده؟!
شاید نگاهم همه چیز را لو میداد یا حرفهایم در چشمانم جاری شده بود.
_تو ناراحت شدی ؟! ... کسی حرفی زده؟
من که یادم نمیاد کسی چیزی گفته باشه.
و من همان لحظه لب گشودم که:
⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🌱_______ 🌱_______🌱_______
@yeganestory
____🌱_________🌱_________
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
༺ 𝕍𝕀ℙ❥پآد ༻
در وی آی پی به جاهای حساس رسیدیم🙈🔞🔞🔞🔞🔞
به مناسبت میلاد با سعادت بانوی دو عالم و شب یلدا تخفیف وی آی پی پاد🎁😍
بیشتر از ۱۴۰ پارت جلوتر از کانال هستیم و روزانه منظم دو پارت داریم.😍❤️🔥
مبلغ خرید وی آی پی پاد فقط ۴۰ تومان به شماره کارت 👇🦋
( 6037997372135500 )
به نام مرضیه ناصری یگانه
و ارسال شات واریزی به👇
@yegane_62
لینک وی آی پی را دریافت کنید.😍
اون زنی باش که
پول توی جیباشه.
دانش توی مغزشه.
مهربونی توی قلبشه.
اعتماد به نفس توی چهره اشه.
و مسئولیت پذیری توی روحشه!
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
- گاهی تنها چیزی که ما انسان ها به زندگی پیوند میدهد ، فراموشی دنیاست یک فنجان چای و یک موسیقی روح نواز! ❤️🔥
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
هر چیزی وقت خودش رو میخواد
نه گُل قبل از وقتش شکوفه میزنه
نه خورشید قبل از وقتش غروب میکنه
منتظر بمون...
چیزی که قسمت توعه اتفاق میفته...
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_119
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢
💢🌱💢
🌱💢
💢
#پاد❤️🔥
#مرضیه_یگانه
#پارت_120
- واقعا یادت نمیاد؟!... اول صحبت توی جلسه خواستگاری باید حرف تصادف من باشه؟!.. باید حرف از پاهای علیل من باشه؟! .... اصلاً من گفتم نمیخوام تو این جلسه باشم ، چرا اصرار کردی که بیام؟
متعجب نگاهم کرد:
- کِی از تو حرف شد؟!... من یادم نمیاد...
-همون اول بحث مادرت گفت، عروسم تصادف کرده ، چشمش زدن ، پاهاش اینطوری شده...
_آهااا.. خوب چه اشکال داره؟ ... خب حالا گفت، چی شده مگه؟
- چی شده..؟! منو مثل یک عروسک برداشتید بردید گذاشتید روی صندلی ... من یه مجسمه بودم ؟!...نه میتونستم حرف بزنم.... نه میتونستم راه برم...
از اون حرفایی هم که شما زدید سرمو انداختم پایین... خب چه کاری بود ، چرا اصلاً باید میومدم؟! ... همینجا مینشستم کنج اتاق...
چه اهمیتی داشت که همین اولین جلسه خواستگاری به خواستگار بگید که پاهای من مشکل داره ؟! ... یا من تصادف کردم؟
شاید داشت حرفهایم را در ذهنش تحلیل میکرد.
کمی نگاهم کرد و بعد گفت:
_ سخت نگیر...
و همین حرفش منو بیشتر عصبانی کرد که صدایم بالا رفت.
-سخت میگیرم..؟! ...تو حال منو نمیفهمی ...تو نمیفهمی من چقدر از نگاه بقیه عذاب میکشم... از اینکه بقیه بفهمن این پاهای من مشکل داره ...
چقدر حال بدی بهم دست میده... بعد اون وقت منو بردی تو جمع خواستگار حمیرا ... که اصلاً ربطی به من نداره ؟!... اول بحثم، بحث پاهای من رو پیش کشیدید؟!...
نه اونا سوالی کردن ، نه شایدم تا آخر مجلس سؤالی میکردن... هنوز نپرسیدن چه لزومی داشت همه اینا رو بگین؟!
و او با اخمی که روی صورت آورد جوابم را داد...
_من نگفتم که... چرا حالا با من دعوا داری؟!
و همان لحظه سرم رو پایین انداختم.
- میدونم تو نگفتی ...مادرتم میشناسم که تو دلش چیزی نیست ولی کاش منو نمیبردی... کاش تو به مادرت میگفتی که من نرم...
و او عصبانی چند قدمی از من فاصله گرفت و گفت:
_ خوب حالاااااا... چقدر لوس میکنی خودتو... این مسخره بازیا چیه؟
حالا گفتیم که گفتیم چی شد مگه..؟!
و دیگر طاقت نیاوردم .
صدایم در کل خانه پیچید .
بغضم شکست و صدایم بالا رفت...
-پس دیگه حالا وقتی تحقیر شدم نگید گفتیم که گفتیم... چی شده...
وقتی نمیتونی احساس منو درک کنی پس چرا میگی گفتیم که گفتیم؟... چرا بیشتر نمک رو زخم من میپاشید؟...چرا اصلا حالمو می پرسی که چرا ناراحتم...من هرچقدر سعی میکنم مثل یک آدم عادی راه برم ... مثل یک آدم عادی جلوی چشمای بقیه ظاهر بشم ، تو نمیخوای ، تو نمیذاری...
با تعجب و اخم پرسید:
_من؟ من چیکارهام..؟
-خب تو به مادرت میگفتی من نیام پایین...
داشتم کم کم عصبانیاش میکردم.
از چهرهاش پیدا بود که دیگر حوصله شنیدن حرف هایم را ندارد و همین باعث شد که حرفم را بی جواب بگذارد و سمت اتاق خواب برود...
⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🌱_______ 🌱_______🌱_______
@yeganestory
____🌱_________🌱_________
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
برایِ تویی که داری اینو میخونی:
الهی اون دلخوشی که منتظرشی؛
وقتش همین روزا باشه.❤️
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
عـــــشق جانم…
من هیچی ندارم اما وقتی"تـــــــو" هستی
حس میکنم همهی نداشتههام با بودنِ "تـــــــــو" جبران میشه..!💍💙✨
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
خداوند عشق را به ما هدیه نمیدهد که در قلبمان نگه داریم عشق را برای ابزار کردن به ما میبخشد...💖
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
دوست من
تمام دنیا هم ڪه رهات ڪنه
هنوزم خودت رو دارے
و خودت یعنے همه دنیا
اینو فراموش نڪن.
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
مدام به خودم میگم:
آسون
ساخته
نشدی
که
به
راحتی
ویران
بشی!
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
♥️همه چیز در ایـن دنیـا
💗 تکراریست جـز مـهربـانی
♥️تا هستیم قدر یکدیگر بدانیم
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_120
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢
💢🌱💢
🌱💢
💢
#پاد❤️🔥
#مرضیه_یگانه
#پارت_121
صدای بسته شدن در اتاق خواب
یعنی سکوت من..
یا به عبارت دیگر ، تمومش کن، بسه..
دیگه نمیخوام بشنوم...
حتی نپرسید من روی همان صندلی میمانم یا به اتاق خواب میروم؟...
چند دقیقهای روی مبل نشستم.
نمیتوانستم بدون کمک ، از روی مبل پایین بیایم.
فکرم درگیر نگاههای معنادار خانواده خواستگار حمیرا بود و تحلیل رفتار مسیحا و شاید هم عصبانیتش...
نمیدانم چند دقیقهای گذشت که اشکانم جاری شد و دوباره در اتاق باز شد...
مسیحا بود .
از کنار در اتاق نگاهم کرد .
با آنکه اخم روی چهرهاش جا باز کرده بود و قصد نداشت که از روی چهرهاش رخت بربندد ، پرسید:
_یعنی تا صبح میخوای گریه کنی؟!
بی آنکه به او جوابی بدهم ، سرم را کمی از او برگرداندم.
چند قدمی جلو آمد.
- نمیخوای بیای بخوابی؟ ... برم تو اتاق همونجا رو مبل میمونیااا...
جوابی ندادم و او که ادعا میکرد میخواهد به اتاق برگردد ، به اتاق برنگشت .
دوباره چند قدمی جلوتر آمد .
حالا فاصلهاش با من خیلی کمتر شده بود. نگاهم کرد .
-بس کن تو رو خدا حسنا ... سر این چیزا برای چی الکی خودتو عذاب میدی؟!
اینا اصلاً مهم نیست...
و این حرفش باعث شد در حالی که با چشمانی پر اشک نگاهش میکردم ، سرش فریاد بزنم:
-برای تو مهم نیست ... برای من مهمه... من بعد از این تصادف دیگه حسنای قبلی نیستم ... رو نگاه مردم ، هم تعصب خاص دارم ... هم نمیخوام فکر کنن من علیلم... نمیخوام بدونن پاهام مشکل داره.... نمیخوام ترحم بقیه رو ببینم... چرا نمیخوای اینو درک کنی؟!
با آنکه اخمهای صورتش حرف دیگری میزد اما با لحن آرامتری گفت:
_خوب باشه حالا این دفعه رو ببخشید دفعه دیگه نمیگم شما بیای خوبه..؟!
آروم میشی حالا ..؟!
جوابی ندادم که جلوتر آمد .
نشست کنار من و همان صورتی که به طرفش برگردانده بودم ، با انگشت اشارهای که خم کرده بود ، چانهام را کمی بالاتر آورد و نگاهم کرد.
_حالا دیگه گریه نکن دیگه این وقت شب
الان موقع گریه نیستش که...
⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🌱_______ 🌱_______🌱_______
@yeganestory
____🌱_________🌱_________
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
༺ 𝕍𝕀ℙ❥پآد ༻
در وی آی پی به جاهای حساس رسیدیم🙈🔞🔞🔞🔞🔞
به مناسبت میلاد با سعادت بانوی دو عالم و شب یلدا تخفیف وی آی پی پاد🎁😍
بیشتر از ۱۴۰ پارت جلوتر از کانال هستیم و روزانه منظم دو پارت داریم.😍❤️🔥
مبلغ خرید وی آی پی پاد فقط ۴۰ تومان به شماره کارت 👇🦋
( 6037997372135500 )
به نام مرضیه ناصری یگانه
و ارسال شات واریزی به👇
@yegane_62
لینک وی آی پی را دریافت کنید.😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️اگر زمستان میدانست❄️
🌸درختانِ غرقِ شکوفه
❄️چقدر زیبا هستند،
🌸هنگام رفتن پشت سرش را نگاه میکرد.
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
طلا باش 🌸
تا اگر روزگار آبت کرد،
روز به روز
طرحهای زیباتری از تو ساخته شود
سنگ نباش 🍃🌸
تا اگر زمانی خردت کرد
لگدکوب هر رهگذری شوی...
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یه روز
من همهی اون چیزی که
واسش دعا کردم رو خواهم داشت...♥️
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝