eitaa logo
؏اشڨان کࢪبݪا♡
215 دنبال‌کننده
4هزار عکس
189 ویدیو
8 فایل
﷽ لطفا اگه ویو نمیزنید عضو نشید🌱=] خوندن رمان هامون حلال به شرط عضویت😇 هرکس حافظ وقت خویش است... گپی حلال به شرط عضویتツاز روزمرگی نه❌ لف؟باتو یدونه بیشتریم😊:) تولدمون ¹⁴⁰³"⁵"²⁴
مشاهده در ایتا
دانلود
قول میدی🖐 🌺 💚 🍂 اگه خوندی🥲 🌺 💚 🍂 توهرشرایطی🫧 🌺 💚 🍂 که هستی🪴 🌺 💚 🍂 کپی کنی🖨 🌺 💚 🍂 وتا اونجایی که🔗 🌺 💚 🍂 میتونی منتشرکنی📯 🌺 💚 🍂 اللهم🩵 🌺 💚 🍂 عجل💙 🌺 💚 🍂 لولیک🩵 🌺 💚 🍂 الفرج و 💙 🌺 💚 🍂 العافیه و 🩵 🌺 💚 🍂 النصر💙 🌺 💚 🍂 اگه سر قولت هستی این پیامو منتشر کن تا همه برای ظهور کنن🤲😍
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت . تا اینکه یه روز زینب بهم پیام داد و با گریه گفت: -سلام😭 -سلام...چی شده؟ چرا شکلک گریه؟😟 -اقای مهدوی برام دعا کنین...😞برام دعا کنین که خدا کمکم کنه...دعا کنین که خدا یه راه نجاتی بهم نشون بده و اون چیزی پیش بیاد که خیر و صلاحمه🙏 -چی شده خانم اصغری؟ من دارم نگران میشم 😦 -ببخشید شما رو هم ناراحت کردم 😢برام دعا کنین😞 -بگید شاید بتونم کمکی کنم -راستش عموم زنگ زده به بابام و گفت که قرار بیان خواستگاریم برای پسر عموم 😭😭 -خب پس چرا ناراحتین؟ -اخه هیچ علاقه ای بین ما نیست 😞 -مطمئنید...شاید پسر عموتون یکی مثل من باشه در برابر مینا..نزارید یه مجید دیگه له بشه 😔شاید واقعا از ته دل دوستتون داره ولی خجالت میکشه بیان کنه...مثل من بی عرضه 😞 -نههه اقا مجید..قضیه ما کاملا فرق داره... پسرعموم خودش به من گفته سالهاست از دختر دیگه ای خوشش میاد ولی نمیتونه به خانوادش بگه... از پدرش..😞 . -خب چی شده حالا یهویی میخوان بیان خواستگاری شما؟ -نمیدونم والا...عموم میگه این دوتا جوون مجردن تو خانواده و هم خونن و خوبه که بهم برسن 😞 -خب همینجوری که نمیشه...پدر شما چیزی نمیگن؟😕 چرا...میگه خودت مختاری ولی چه کسی بهتر از پسرعموت... از طرفی عموم برادر بزرگه و بابام میگه حداقل یه دلیل قانع کننده بیار برای رد کردنش😥برام دعا کنید...😞 . (تو دلم لعنت فرستادم به این شانسم..😶به اینکه به هرچیزی فکر میکنم خدا ازم میگیردش... 😒قطعا ماجرای زینب هم به خاطر اینکه که من بهش فکر کردم و اون گرفتار این ماجرا شده...وگرنه تا الان که خبری نبود از این قضایا 😢...اصلا این نحسی وجود منه...مجید دست و پا چلفتی بازم باختی😭 خوب شد به خود زینب چیزی نگفتم که الان اونم زندگیش برای من خراب بشه 😞 ولی یکهو یاد حرف خود زینب بعد از مسابقه افتادم که میگفت تو هر مسابقه ای تا قبل از پایان مسابقه و و کن برای پیروزی ولی بعد مسابقه نتیجه هر چیزی شد دیگه حسرت نخور.... یادم افتاد که میگفت ما یک مسابقه هست.) . . چند روز بعد به زینب پیام دادم.. -سلام...خوبید خانم اصغری؟ چه خبرا؟ -سلام...ممنونم.... هیچی..😔گرفتاری پشت گرفتاری😐 . -چی شده؟ -وسط این گرفتاری نمیدونم کی از کجا پیداش شده زنگ زده خونمون که فردا بعد از ظهری بیان خواستگاری زنونه و اشنایی اولیه..😕😔 . -خب حالا چرا ناراحتید؟😟 -خب اخه شاید مجبور بشم بین دونفر ادم یکی رو انتخاب کنم در حالی که هیچ شناختی ندارم ازشون😔 . -ببخشید منو...😞 . 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... ✍نویسنده؛ سیدمهدی هاشمی
🦋 •• ⎚ |°°✨💚°°| هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲🏻 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کند