#تست_هوش
🤔اگر گفتی نام پیامبران اولوالعزم چه بود؟
الف) نوح(ع)، ابراهیم(ع)، عیسی(ع)، موسی(ع)، محمد (ص)
ب ) نوح(ع)، ابراهیم(ع)، داوود(ع)، یوسف(ع)، محمد (ص)
ج ) نوح(ع)، ابراهیم(ع)، عیسی(ع)، داوود(ع)، محمد (ص)
👈لینک پاسخگویی به سوال:
https://EitaaBot.ir/poll/ahji
⬅️طرح یکدرصدطلایی
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت بیست و چهارم ✨ابوراجح آمد کنارم نشست. مسرور ظرف های سدر و حنا را روی ط
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت بیست و پنجم
✨مسرور بیشتر از من، به درد ابوراجح می خورد. اگر ریحانه دلش می خواست با مسرور زندگی کند، باید می پذیرفتم که لیاقت او همین است.
🍁با تلخی سعی کردم به خودم بقبولانم که ریحانه و مادرش تنها به این مقصد به مغازه ما آمده بودند که تخفیف خوبی بگیرند. حدس آنها درست بود. با دادن دو دینار، هشت دینار تخفیف گرفته بودند. خودشان هم باور نمی کردند.
دست در جیب بردم و دینارها را لمس کردم. دیگر تپشی در خود نداشتند و سرد و خشک بودند. دوست داشتم آنها را بیرون بیاورم و در حوض بیندازم. آن وقت ابوراجح با تعجب می پرسید که این کار چه معنایی دارد و من در حال رفتن، نگاهی به عقب می انداختم و می گفتم: بهتر است بروی و معنایش را از دخترت بپرسی.
سکه ها را در مشت فشردم و برخاستم. می خواستم از آن محیط مرطوب و خفه کننده فرار کنم. شاید اگر کنار فرات می رفتم و قدری شنا می کردم، حالم بهتر می شد. ابوراجح دستم را گرفت و گفت: باید فردا بیایی تا در اتاق کناری بنشینیم و صحبت کنیم.
به چشم های مهربانش نگاه کردم. از آن همه خیال های عجیب و غریبی که به دل راه داده بودم، خجالت می کشیدم. چطور توانسته بودم درباره ریحانه آن طور خیال بافی کنم؟ چهره نجیب و شرمگین او را به یاد آوردم که مثل فرشته ها، بی آلایش بود. ناگهان صدای گام هایی سنگین از راهرو حمام به گوش رسید. مردی در لباس سربازان دارالحکومه، پرده ورودی رابه یکباره کنار زد و گفت: جناب وزیر تشریف فرما می شوند.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت بیست و پنجم ✨مسرور بیشتر از من، به درد ابوراجح می خورد. اگر ریحانه دلش
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت بیست و ششم
✨برای ادای احترام آماده باشید!.
وزیر، مردی لاغراندام با ریشی دراز بود. عبایی نازک با حاشیه ای طلادوزی شده بر دوش داشت.
🍁روی یکی از پله های سکو نشست. پس از نگاهی به اطراف، به قوها خیره شد. مسرور ظرف انگور را تعارف کرد. وزیر با پشت دست اشاره کرد که دور شود. سعی می کرد کمتر به ابوراجح نگاه کند.
_حمام قشنگی داری، ابوراجح!
ابوراجح به علامت احترام، سرش را پایین آورد و گفت: لباستان را بکنید. برای استحمام وارد صحن حمام شوید تا سقف زیبای آنجا را هم ببینید. هم فال است و هم تماشا!.
وزیر از ابوراجح روبرگرداند.
_فرصت نیست. از اینجا می گذشتم، گفتم بیایم و این دو پرنده زیبا را ببینم.
باز به قوها نگاه کرد. چشم های کوچک و تندی داشت.
_همانگونه اند که تعریف شان را شنیدم. انگار پرنده هایی بهشتی اند که از بد حادثه، از حمام تو سر درآورده اند. بیچاره ها!.
بدون رغبت خندید و متوجه من شد.
_این جوان زیبا کیست؟ مانند شاهزادگان ایرانی است!
ابوراجح خواست مرا معرفی کند. وزیر اشاره کرد ساکت بماند.
_خودش زبان دارد. می خواهم صدایش را بشنوم.
گفتم: من هاشم هستم. ابونعیم زرگر، پدربزرگ من است.
_ابونعیم هنوز زنده است؟
باز با بی حالی خندید و دو دندان نیش بلندش را نشان داد. معلوم بود آدمی است که از قدرتش لذت می برد و حاضر است دست به هر کاری بزند.
_بله، خدا را شکر!
_شنیده ام زرگر قابلی هستی. اینجا چه می کنی؟ این حمام جای مناسبی برای جوان زیبایی چون تو نیست. با پدربزرگت می آمدی بهتر بود.
دل به دریا زدم و با خنده گفتم: شما هم با حاکم نیامده اید.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
❀ 🌿🕊مطالعه #رمان #رویای_نیمه_شب را از دست ندهید..... ❣️قسمت اول ❣️قسمت دوم ❣️قسمت سوم ❣️قسمت چهارم
❀
🌿🕊 قسمتهاے #رمان #رویای_نیمه_شب را ازاینجا دنبال کنید😉
🌱شب خوبی داشته باشید....
#عهدی_با_مولا
🔖 حضرت #آیت_الله_بهجت :
💞 چقدر حضرت مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند ؛
👌 از پدر و مادر هم به آن ها مهربان تر است.
🌱وعده ما هر روز صبح دعای عهد 🌾 همراه با شما اعضای کانال#یک_درصد_طلایی
🍀@yek_darsad_talaiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀
🌿🕊بٰا هَرنَفسے..؛
*سَلام ڪَردَن﴿؏ـــِشق۔۔𔘓﴾ أست۔۔*
_آقـــــآ بہِ تــُᰔـــو۔۔۔اِحتـــــرٰام ڪَردَن ؏ـِـشق۔۔ أست۔۔۔
🌱اِسم قَشَنـــــگت ۔۔؛
بِہ میٰان چوُن آیَد۔۔
أز رو؎« أدب» ۔۔!
"قیـــــآم ڪَردن ؏ِـــشق أست"۔۔۔𑁍
🌿@yek_darsad_talaiii
16.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تجربه_حس_خوب
#رضایت_امام_زمان_عج
🌱قدمی به نیت خوشحالی دل امام زمان (عج)
🎙 #حمایت "آقای دکتر ابوالفضل خضری" دندانپزشک از طرح #یک_درصد_طلایی
🔖طرح یکدرصدطلایی
5859837010479307موسسه سیمای خورشید یزد 🌱شما هم به جمع #یک_درصد_طلایی بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9🔖
❀
🌿🕊شما برای خوشحالے #امام_زمان_عج چه کارے حاضرے بکنے؟
@admin_yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت بیست و ششم ✨برای ادای احترام آماده باشید!. وزیر، مردی لاغراندام با ری
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت بیست و هفتم
✨بلند خندید. صدای خنده اش زیر گنبد پیچید.
_از جسارتت خوشم آمد! من جرأت نمی کنم تنها به اینجا بیایم. برای همین با نگهبان ها آمده ام. هرکجا ابوراجح باشد، جای خطرناکی است!
🍁به ابوراجح نگاه کرد تا او چیزی بگوید. ابوراجح که می دانست وزیر دنبال بهانه ای است، ساکت ماند. وزیر پوزخندی زد و به من گفت: به هر حال، دیدن تو و این قوهای زیبا را به فال نیک می گیرم.
رو کرد به ابوراجح.
_هر چند خداوند از زیبایی به تو نصیبی نداده، اما سلیقه خوبی به تو بخشیده. حمامی به این زیبایی! قوهایی به این قشنگی! مشتری هایی با این حُسن و ملاحت و حاضرجوابی!
ابوراجح گفت: اجازه بدهید بگویم شربتی خنک برایتان بیاورند.
_لازم نیست. می ترسم مسمومم کنی!
به قوها اشاره کرد.
_فکر نمی کنم در تمام بین النهرین چنین پرنده هایی باشد. در خلوت سرای حاکم، حوضی است از سنگ یشم که هنرمندان چینی، نقش هایی از گل بر آن تراشیده اند. این قوها سزاوار آن حوضند. دیروز نزد حاکم بودم. از تو سخن به میان آمد. به گوش حاکم رسیده که از او و حکومت بدگویی می کنی. مبادا راست باشد! یکی گفت در حوض حمام ابوراجح چنین پرندگانی شنا می کنند. چنان آنها را توصیف کرد که حاکم به من گفت اگر چنین زیبا و تماشایی اند، ترتیبی بده که به حوض یشم کوچ کنند.
با لبخندی دندان هایش را بیرون ریخت.
_چه سخن نغزی! به حوض یشم کوچ کنند. حال بر تو منت نهاده ام و با پای خویش به دیدارت آمده ام تا پیشنهاد کنم برای رفع کدورت هم که شده، آنها را به حاکم تقدیم کنی.
ابوراجح کنار حوض نشست. قوها به طرفش رفتند. گفت: اینها همدم من اند. بهشان عادت کرده ام. مشتری ها هم به این دو قو علاقه دارند. کسب و کارم را رونق داده اند.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت بیست و هفتم ✨بلند خندید. صدای خنده اش زیر گنبد پیچید. _از جسارتت خوشم
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت بیست و هشتم
✨وزیر با بی حوصلگی گفت: آدم بی ملاحظه ای هستی! خوب است دست از لجاجت برداری و عاقبت اندیش باشی!شاید دیگر فرصتی به این خوبی گیرت نیاید. به نظر من یا آنها را به حاکم هدیه بده و یا بهایش را بگیر.
🍁_چرا به بازگانان سفارش نمی دهید که چند جفت از این پرنده را برایتان بیاورند؟
نشانه های خشم در چهره وزیر نمایان شد.
_ابله نباش ابوراجح! کمی بیندیش مرد! این کار چند ماه طول می کشد. حاکم دوست دارد همین امروز این پرنده ها را در حوض خلوت سرایش ببیند و از گناهان تو چشم پوشی کند. تو به همان کسی که اینها را آورده بگو تا باز هم برایت بیاورد. صبر حاکم اندک است.
سربازی که در مدخل صحن حمام ایستاده بود، مردی را که می خواست وارد رخت کن شود به صحن برگرداند. ابوراجح قوها را به میان حوض راند و ایستاد.
_اگر گناهی کرده ام از خدای مهربان می خواهم مرا ببخشد!
رو کرد به وزیر.
_بسیار خوب. قبول کردم. نه می خواهم حاکم از تو دلگیر شود و نه اینکه بر من سخت بگیرد. قوهایم را به مرجان صغیر هدیه می دهم.
وزیر با خرسندی سری تکان داد: مرد زیرکی هستی!
_وقتی من از قوهایم می گذرم، جا دارد حاکم هم هدیه ای در خور مقام و بخشندگی اش به من بدهد.
وزیر انگشتش را به طرف ابوراجح گرفت.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
#عهدی_با_مولا
✨استغاثہ رمز نزدیڪے ظهـور
✍️ نگاه به مرگ در #زندگی_مهدوی مانند دیدگاه امام علی است که مرگ را (زائری قریب) دانسته که به زودی سراغش می آید.
بنابراین فاصله اش را تامرگ اندک میداند و برای استقبال از ان آماده است.
📚کتاب زندگی مهدوی در سایه #دعای_عهد
🌱وعده ما هر روز صبح دعای عهد 🌾 همراه با شما اعضای کانال#یک_درصد_طلایی
🍀@yek_darsad_talaiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ازاین دࢪهیچکس بادست خالی بࢪنمی گࢪدد...🤍🍃
#یاامام_ࢪئوف... ❤️
#چهارشنبههایامامرضایی
@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
❀ 🌿🕊شما برای خوشحالے #امام_زمان_عج چه کارے حاضرے بکنے؟ @admin_yek_darsad_talaiii
#بازخورد
🌿هرکدام باید قدمی برای ظهور برداریم.....
✨تا مسیر ظهور را هموار گردد
❀
🏔مسیر کوهستانی را در نظر بگیرید...
🧐اگر برای اولین بار کسی بخواد توی این
مسیره سختی های زیادی داره 🥵
ولی وقتی به قله میرسه خیلی شیرین هست😍 و تمام سختی های مسیر را فراموش می کنه.
⛳️مسیر ظهور هم باید هموار بشه، پس از سختی ها کم نیارید و خسته نشید
شما برای #رضایت_امام_زمان_عج این مسیر قدم گذاشتید👣
👌🏻پس مطمئن باش جبرانش قطعی است.
✌🏻فقط یادت نره سختی راه را به غریبه ها نگو به صاحبش بگو که در برات مسیر را سهل خواهد کرد...... 🤗
🌿🕊حالا شما بگو
براے #رضایت_امام_زمان_عج چه کار حاضرے بکنے؟
@admin_yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
#تست_هوش 🤔تعداد پیامبران الهی چند نفر است ؟ و از میان چند پیامبر، رسول بود
🌱
#میدونستم_نمیدونستی
🔖پیامبران الهی که میدونید 124هزار نفر بودند
👈🏻واما 313 نفرشان رسول بوده اند و بقیه نبی بودند.
🌱@yek_darsad_talaiii
🌱
☺️یه چالش داریم :
⏰زمانش کی هست؟🧐فردا شب ساعت 7 تا 9 شب
🥳جایزشم 5 تا شارژ 10.000 تومانی هست🎁
(به قید قرعه)
🤔چالش چی هست ؟ چیکار کنیم ؟
کار خاصی نیست فقط به یه سوال جواب بدید و جوابش را برامون ارسال کنید.
یک🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت بیست و هشتم ✨وزیر با بی حوصلگی گفت: آدم بی ملاحظه ای هستی! خوب است دست
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت بیست و نهم
✨به ابوراجح کمک کردم تا برخیزد.
_کاش به اینجا نمی آمدم! راست گفته اند که زبان تلخ و گزنده ای داری؛ مثل عقرب.
🍁ابوراجح با بی باکی گفت: اگر سرباز خشنی می فرستادی تا این دو پرنده را به زور از من بگیرد و ببرد، بدتر و زشت تر از این نمی توانست رفتار کند! حالا که این طور شد، من قوهایم را نه هدیه می دهم و نه می فروشم. من گفته ام و باز می گویم که رفتار شما با شیعیان، بدتر از رفتاری است که با غیر مسلمانان و کافران دارید و می بینی که راست گفته ام!
وزیر به سوی پرده رفت و آن را چنگ زد.
_قوهایت باشد برای خودت. با این وضعی که به وجود آوردی، اگر آنها را در دارالحکومه ببینم به یاد تو می افتم و من هرگز نمی خواهم تو را به یاد بیاورم. به راستی که وجود تو شرم است!
ابوراجح خونی را که از بینی اش راه افتاده بود، با دستمال پاک کرد و گفت: مثل باج گیران به حمامم آمدی، با تکبر حرف زدی، عصبانی شدی. مثل دیوانگان به من حمله کردی. می خواستی پرندگانی که دوست شان دارم و به کسب و کارم رونق می دهند، با تهدید از من بگیری. از همه بدتر، مقابل حاضران تحقیرم کردی. کتکم زدی. هنوز هم طلب کاری! اگر ذره ای انصاف داشته باشی، می توانی قضاوت کنی که وجود چه کسی شوم است!
چشم های وزیر از خشم دودو می زد. فکری به خاطرش رسید. بر خود مسلط شد. با صدایی که می لرزید، گفت: می بینم که از جان خود گذشته ای! راست می گویی. من شوم هستم. پس بدان تا این حمام را بر سرت خراب نکنم، رهایت نخواهم کرد.
_از تو و آن دارالحکومه به خدا پناه می برم! انگار به روزی که باید جوابگوی اعمالتان باشید ایمان ندارید. این قدرت و مقام زودگذر و فانی، شما را فریفته. پس هر چه می خواهید بکنید!
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت بیست و نهم ✨به ابوراجح کمک کردم تا برخیزد. _کاش به اینجا نمی آمدم! را
#رمان#رویای_نیمه_شب
❣قسمت سی
✨وزیر سر جنباند.
_تعجب می کنم که چرا آمدنم را غنیمت نشمردی. می توانستی با گشاده رویی، دل از این دو پرنده بکنی و مرا شاد و خشنود روانه کنی. به نفعت بود.
🍁ابوراجح دستمال خونی را نشان داد.
_همین قصد را داشتم. اشتباهم این بود که کلمه حقی بر زبان آوردم. حالا هم که طوری نشده. در این میان، من یک سیلی خورده ام. اینکه نباید سبب کدورت خاطر شما بشود! قوها را بردارید و ببرید. دو _سه روزی دل تنگ می شوم. خودم را به این تسکین می دهم که قوهایم زندگی بهتری دارند و غرق در ناز و نعمت اند.
وزیر قبل از آنکه در پس پرده ناپدید شود، گفت: امروز به هم ریخته ام؛ قوها پیش خودت بماند تا ببینم تصمیم چه خواهد بود.
از آنچه در آن چند دقیقه پیش آمد، بهت زده بودم. ابوراجح دست و صورت خود را شست و آب کشید. او را به اتاقی که در راهرو بود، بردم تا استراحت کند. به بالش که تکیه داد، گفت: کار من دیگر تمام است. اگر خیلی خوش شانس باشم به سیاه چال می افتم. فکر نکنم این وزیر بی کفایت، دست از سرم بردارد. مرد کینه توزی است.
پنجره اتاق به حیاط خلوت باز بود. سجاده ابوراجح کنار پنجره پهن بود. کتاب هایش توی طاقچه، کنار هم چیده شده بود. مسرور ظرف انگور را آورد، جلو ابوراجح گذاشت و رفت. ابوراجح به شوخی گفت: صحنه قشنگی نبود. نمی خواستم پس از مدت ها که به دیدنم آمدی، شاهد آن باشی، اما فایده اش این بود که برای چند دقیقه، عشق و عاشقی را از یادت برد.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
🌷🌱 #ختم_دعای_عهد صبحگاهی و #زیارت_عاشورا به نیابت از اعضای کانال#یک_درصد_طلایی قرائت شد.
🍀انشالله از همگی به احسن وجه قبول باشه🤲
🌱به خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید:
☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
اگر دوست دارید اعضای کانال رو در ثواب هاتون #شریک کنید به آیدی زیر پیام بدین.
@admin_yek_darsad_talaiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
🎙شیخ رجبعلے خیاط رو میشناسے؟
. ایشون میگن:
✨#امام_زمان(عج)
🍃دنبال رفیق میگرده...
تو خوب باش
خودشون میان سراغت....❤️
😇تو میگی چیکار کنیم خوب باشیم؟
🌱@yek_darsad_talaiii
هدایت شده از یک درصد طلایی
41.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر گرفتارے یا مشکلے دارے🥺
مطمئن باش توے این راه ܣم خیر معنوے و حس و آرامش را قراره تجربه کنے ☺️
و ܣم زندگیت و مالت برکت پیدا کنه .....
👈 #حمایت جناب آقاے #محسن_فلاح
مجرے هنرمند و بامدرس کلاس فن بیان از طرح #یک_درصد_طلایی
⬅️طرح یکدرصدطلایی کلیک کن
5859837010479307موسسه سیمای خورشید یزد 🌱شما هم به جمع خانواده #یک_درصد_طلایی بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب جمعه حرمش حال و هوایی دارد
✋🏻صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ الحُسَین “علیه السلام”
✨ختم ۴٠مرتبه زیارت عاشورا به نیت شهدای دفاع مقدس،مدافع حرم ،امنیت و شهدای حزب الله
‼️درصورت تمایل به مشارکت در خواندن در لینک زیر اعلام نمایید:
https://EitaaBot.ir/counter/cbiz
⬅️جزییات طرح یکدرصدطلایی
🌱@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
🌱 ☺️یه چالش داریم : ⏰زمانش کی هست؟🧐فردا شب ساعت 7 تا 9 شب 🥳جایزشم 5 تا شارژ 10.000 تومانی هست🎁 (
🌱
منتظر باشید... 🤗
⏰ چالش راس ساعت ۷
📩
یک درصد طلایی
🌱 ☺️یه چالش داریم : ⏰زمانش کی هست؟🧐فردا شب ساعت 7 تا 9 شب 🥳جایزشم 5 تا شارژ 10.000 تومانی هست🎁 (
#چالش😎👇🏻
🤔میدونی 4 نفر از پیامبرانی که عرب زبان بودند، چه کسانی هستند؟
😊جوابتون را به آیدی زیر ارسال کنید؛ 👇🏻
@admin_yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
#چالش😎👇🏻 🤔میدونی 4 نفر از پیامبرانی که عرب زبان بودند، چه کسانی هستند؟ 😊جوابتون را به آیدی زیر ارس
.
🏃عجله کنید تا ساعت ۹ بیشتر فرصت ندارید...
یک درصد طلایی
#رمان#رویای_نیمه_شب ❣قسمت سی ✨وزیر سر جنباند. _تعجب می کنم که چرا آمدنم را غنیمت نشمردی. می توان
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣️قسمت سی و یک
✨ابوراجح خندید و من هم بی اختیار به خنده افتادم.
_اگر پدربزرگ بیچاره ات بفهمد اینجا چه اتفاقی افتاد، دیگر نمی گذارد پیش من بیایی.
🍁باز هم خندیدیم. انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده بود. ابوراجح خوشه ای انگور تعارف کرد و گفت: بگیر و بخور که قسمت و روزی خودمان است.
آن را گرفتم و با لذت مشغول خوردن شدم. مسرور سرک کشید تا ببیند چه خبر است. نمی توانست باور کند که می خندیم. با دیدن چشم های گرد شدهٔ او باز به خنده افتادیم.
_خوب شد که ماندی و با چشم های خودت دیدی که حکومت با ما چگونه رفتار می کند.
پدربزرگ چند بار به دارالحکومه فراخوانده شده بود تا بهترین نمونه های جواهرات و زینت آلات را به خانواده حاکم عرضه کند و بفروشد. اولین بار بود که خانواده حاکم قرار بود به مغازه بیایند، همه چیز را از نزدیک ببینند و آنچه را می خواستند همانجا انتخاب کنند. پدربزرگ دستور داد علاوه بر مغازه، کارگاه و زیرزمین را هم مرتب کنند. بعید نبود خانم ها هوس کنند به کارگاه و زیرزمین هم سرک بکشند.
دو محافظ سیاه پوست وارد مغازه شدند. بی حرف و حدیثی به کارگاه و زیرزمین و همه جا را پاییدند و توی صندوق ها و گنجه ها را گشتند تا مطمئن شوند چیز مشکوکی وجود ندارد. قوس شمشیر زیر رداهایشان معلوم بود. خانم ها که آمدند، محافظ ها بیرون ایستادند تا مراقب اوضاع باشند.
خانم ها بیست نفری می شدند. همسر وزیر و همسران کارپردازان دارالحکومه هم بودند. حاکم چند دختر داشت. جز کوچکترینِ آنها، بقیه ازدواج کرده بودند. آنها هم بودند. خانم ها عقب تر از همسر حاکم ایستادند و احترام گذاشتند. دختران حاکم، بدون توجه به مادر، با قیل و قال، به جواهرات و زینت آلات اشاره می کردند و درباره زیبایی و ارزش هر کدام نظر می دادند.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9