🌱
#گزارش_تصویری
📸بخش چهارم تصاویر
🌿ویژه برنامه #آینه_وفا
🕊روایتی از بانوی مقاومت حضرت ام البنین ع همراه با تکریم خانواده شهدا
🌱@yek_darsad_talaiii
🌺
چادرش ܣم کار قرآن مےکند، ریشهاش کافر مسلمان مےکند!
مادر ܣستے سلام علیک
مادر ارباب سلام علیک
💐 ولادت با سعادت بیبی دوعالم حضرت فاطمه زهرا
(سلام الله علیها) و روز #مادر بر شما همه عزیزان#یک_درصد_طلایی تبریک عرض می کنیم.. 🌺
🌱@yek_darsad_talaiii
4_5996728369121600904.mp3
2.24M
✨آفتاب مهر
✨چرا به حضرت زهرا، زهرا میگویند؟
🎙حجت الاسلام عالی
#سخنرانی
#میلاد_حضرت_زهرا_س
#پادکست
🌱@yek_darsad_talaiii
🌱
✍🏻بنابر سفارش حضرت امام خامنه ای"مدظلهالعالی":
🎙سوره فتح را بخوانید؛ بشارتهای بزرگی هست؛ از فتوحات، از گشایشهای بزرگ، از نصرت الهی، در سورهی مبارکهی فتح هست.
📿ختم سوره فتح از میلاد با سعادت حضرت زهرا(س) لغایت میلاد امیرالمومنین حضرت علی(ع) هر روز به نیت
✨ تعجیل وگشایش در امر فرج حضرت صاحب الزمان عج
و✌️🏻 به نیت پیروزی جبهه حق علیه اسرائیل جنایتکار
🍃جهت مشارکت در ختم سوره فتح به آیدی
زیر پیام دهید:
@admin_yek_darsad_talaiii
📿ویا در لینک زیر اعلام نمایید:
https://EitaaBot.ir/counter/lia0c5
🌱@yek_darsad_talaiii
41.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن این کلیپ اتفاقی نیست👌🏻👌🏻👌🏻
اگر گرفتارے یا مشکلے دارے🥺
مطمئن باش توے این راه ܣم خیر معنوے و حس و آرامش را قراره تجربه کنے ☺️
و ܣم زندگیت و مالت برکت پیدا کنه .....
✋🏻نشر کلیپ با شما
هر نفر برای ۱۰ نفر بفرسته
🌿اجرتون با صاحب الزمان(عج)
🌱@yek_darsad_talaiii
🕊ߊܭَܝ ࡅ࡙ܭ نفܝ ܝߊ بܘ ߊو وࡎل ܭܝدے
بܝߊے ܢܚܝ݆ߺߊܣش ࡅ߳و ܢܚܝدߊܝ ࡅ࡙ߊܝے
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت صدو بیست و پنج ✨حاکم پرسید: چرا به نفع مسرور است که هاشم را از سر راه
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت صدو بیست و شش
✨گفتم: و البته وزیر دوباره دستور داده آنها را به جرم توطئه برای قتل شما به سیاه چال برگردانند. نمی دانم کسی که در زندان است، چگونه می تواند در چنین توطئه ای نقش داشته باشد!
🍁حاکم اخم کرد و به من گفت: به خاطر آوردن قوها، تو و همسر ابوراجح و دخترش را می بخشم.
نفهمیدم بخشیدن من و ریحانه و مادرش چه معنایی داشت، وقتی هیچ گناهی نداشتیم. گفتم:خواهش می کنم دستور دهید ابوراجح را رها کنند؛ البته اگر تا حالا زیر ضربه های چماق و تازیانه و به خاطر خونریزی، زنده مانده باشد.
حاکم با بی حوصلگی گفت: از بردباری ام سوء استفاده نکن! این یکی را نمی توانم بپذیرم. اگر حکمی را که داده ام پس بگیرم، دیگر ابهت و صلابتی برایم نمی ماند.
همسر حاکم گفت: مردم، ابوراجح را دوست دارند. مرد پرهیزکاری است. دیر یا زود مردم خواهند فهمید که بی گناه بوده. آن وقت هم خون یک بی گناه را به گردن گرفته ای و هم مردم از تو فاصله می گیرند و لعن و نفرینت می کنند.
حاکم برآشفت و فریاد زد: خون او چه ارزشی دارد؟ او یک شیعه است؛ یک رافضیِ گمراه است. پرهیزکاری چنین آدمی به سکه ای هم نمی ارزد!
همسر حاکم گفت: تو هرگز نمی توانی شیعیان حله را نابود کنی؛ پس بهتر است با آنها مدارا کنی. می ترسم عاقبت، شیعیان آشوبی برپا کنند و حکومت، تو را مقصر بداند.
_به خدا قسم، همه شان را از دم تیغ می گذرانم.
_گوش کن، مرجان! ابوراجح در هر صورت خواهد مُرد. عاقل باش و خون او را به گردن نگیر. من دیگر تحمل این همه ظلم و جنایت را ندارم. باور کن اگر او را رها نکنی، دیگر با تو زندگی نخواهم کرد.
حاکم خود را روی تخت انداخت و گفت: امان از شما زن ها! در خلوت سرای خودم، راحت و آرام ندارم. چرا دخترت خودش را مسموم کند و یا تو ترکم کنی؟ من این کار را می کنم تا از دست تان خلاص شوم. بسیار خوب، آن مردک نکبت و زشت را بخشیدم. امیدوارم تا حالا هلاک شده باشد! رشید! تو برو و بخشیده شدن او را به اطلاع قاضی و جلاد برسان. حالا بروید و راحتم بگذارید!
همه به سرعت از خلوت سرا بیرون رفتیم و حاکم و همسرش را با قوها تنها گذاشتیم.
وزیر کنار نرده های مشرف به حیاط ایستاده بود و انتظار می کشید. با دیدن ما پیش آمد و خواست با رشید حرف بزند، ولی رشید از کنارش گذشت و گفت: فعلا وقتی برای صحبت نیست.
هر سه از وزیر گذشتیم و او را که سردرگم مانده بود، تنها گذاشتیم. پایین پله ها، قنواء گفت: با اسب می رویم تا زودتر برسیم.
از اینکه موفق شده بودم، بی اختیار به سجده رفتم و خدا را شکر کردم. رشید بازویم را گرفت و گفت: بلند شو! باید هر چه زودتر خود را به ابوراجح برسانیم. خدا کند دیر نشده باشد!
ادامه دارد...
【با ما همراه باشید】👇
💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9