💢از همان وقت که صــدای #یاحسیـن آخرتان را شنیدیم، دیگر تاکنون نغمه ی دل انگیـز♥️ نوایتــان را گُم کرده ایم.
★°★آخرین باری که چهره ی نورانیتان✨ را دیده ایم، موقعی بود که صورتتان را بر #خاک_مزارتـان🌷 نهـاده بودند، سنگ لَحـد دیواری شد و نظاره ی رویتان را #برای_همیشه از ما دریغ کرد😭
💢ای شقایق های آتش گرفته🥀 دل خونین ما شقایقی است که
#داغ_شهادت شما را بر خود دارد.
★°★آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی🕊 دیگر در وصف ما سرود #شهادت بسراید⁉️
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#سالروز_شهادت
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌸❣🌸🍃
@yek_ghadam_ta_khoda
🍃🌸❣🌸🍃
★من زبان #چشمهایت را نمیدانم
به من رمز شهادت🌷 را بگو
★بگو آخر، چگونه پر زدن🕊 آموختی
چگونه همچو پروانه
به گرد شمع #عشق سوختی
★چگونه آتش🔥 را
در #دستانت حفظ کردی؟
نگفتند دیوانه ای⁉️
★بگو با من
چگونه میتوان در آتش عشـ♥️ـق
#جانفشانی کرد؟
★چگونه می توان #بی_بال
ترک این دنیـ🌍ـای فانی کرد؟
★تو از جنس ما بودی
و با ما #فرق_داشتی
از درد مردم ستم دیده درد💔 داشتی
درد عشق، درد #متعالی
تا کجا می شود از عشق تو گفت؟
★ #نامت آغازگر سرنوشتت بود
چه زیبا #جهاد با نامت تداعی شد
چه زیبا عشق و خون❣ و خاک
قاطی شد
#چگونهمیتواندرآتشعشقجانفشانیکرد
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
#سالروز_شهادت
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🥀🖤🥀🍃
@yek_ghadam_ta_khoda
🍃🥀🖤🥀🍃
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_رمضان
#سالروز_شهادت
#یادشان_با_صلوات
🍃🌸❣🌸🍃
@yek_ghadam_ta_khoda
🍃🌸❣🌸🍃